|
ايشان با مذهبت دشنمن اند ودل هاى شان با كينه اهل شهر پر است ؛ به جهت اذيت وآزارى كه در پيش از اينان ديده اند وبراى كلمات نفرت آورى كه در سابق از اينان شنيده اند واينان را تاب مقابلت با آنها نيست وتوانايى مقاتلت با ايشان ندارند ؛ زيرا همه اينان مردمان كسبكار واهل تجارت وبازار هستند وبا فنون جنگ سر وكارى نداشته اند. حضرت فرمود : وحشت واضطراب مكن ودل خوشدار ؛ زيرا ايشان نخواهند توانست كه هيچ گونه آزارى به هيچ كس ـ نه به تو ونه به كسى از اهل شهر ـ برسانند. وتقرير موضوع اين كه ايشان اگر چه فردا با گروه انبوهى وعزم ثابتى شما را قصد كرده وبر شهر هجوم خواهند آورد ، وليك خائب وخاسر ومغلوب ومنكسر شده واز آن جا كه آمده اند به همان جا خواهند برگشت. پس همين كه والد مرحوم ، اين مژده را از آن حضرت شنيد شادمان شده وخرم وخوشحال از خواب بيدار گرديد. خدمتكاران وخويشاوندان وخانواده خود را ديد كه با دل واپسى ونگرانى بسيار به گرد آوردن اموال وخاكريز كردن وپنهان نمودن آنها مى پردازند. ايشان را صدا كرده ، وقتى كه همه پيش او حاضر شدند ، مژده داد به آنچه امام عليهالسلام او را با آن مژده داده بود ، وچون ايشان خلوص واعتقاد تمام به آن جناب داشتند آسوده خاطر وخاطر جمع گرديدند ودست از كار خود كشيده به همسايگان خود نويد فتح فردا را رسانيدن واين آوازه فتح شبانه در همه شهر پيچيد وخانه به خانه انتشار يافته تا به گوش حاج محمد عليخان فرماندار ، شهر رسيد وچون فرماندار نماز بامداد را خواند خدمتكاران وزيردستان خود را گرد آورده ، آن گاه دم در منزل والد آمده ودر آستانه در نشست. ن چون والد مرحوم خبردار شد بيرون آمد ، فرماندار عرض كرد كه : مردم خوابى به جناب شما نسبت مى دهند ، آيا اين نسبت صحّت دارد يا نه؟ فرمود : بلى نسبت رؤيا صحيح است. پس فرماندار شاد شده ومعروض داشت : از جناب شما خواهشمندم كه با ما بيرون شهر آيى تا مردم ، قوى دل ومطمئن خاطر باشند ، واميد دارم كه اين خواهش را بپذيرى. |