چون به درستى كه عبد الله وأبو طالب از يك پدر ومادر متولّد هستند ، اما عباس وغير او از مادران مختلف ، واگر از اين جواب اغماض كنيم وچشم بپوشيم پس مى گوييم : بعيد نيست در اين عبارت قرار دادن قرابت رحم ، وسبقت [در] دين به هيئت اجتماع ، مانند خاصّه مركبّه در قولمان : «الخفاش طائر ولود» (شب پره پرنده ولود ـ بدون تخم زاينده وشيرده ـ به خلاف ساير طيور است) پس اگر اقرب بودن «عم» را از «ابن عم» قبول كنيم پس در دين سابقه نيست ايشان را ، پس حمزه قبول نمود اسلام را در سال سيّم از بعثت ، وعباس پس از هجرت به مدينه بعد از غزوه بدر ، اما على عليهالسلام پس به او صلىاللهعليهوآله ايمان آورد در روز ثانى پيش از همه كس وسبقت ننمود به او در دين ، احدى ونفرى از مردان ، پس خداى راست خير كثير آن بزرگوار. مسبوق در قرابت رحم وسابقه دين نيست وملحوق از حيثيت فضيلت ومنقبت نه.
قول او : «وَلَا تَأْخُذُهُ فِي اللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ» يعنى اين كه آن بزرگوار زمانى كه در افعال واقوال وحركات وسكنات خود غرضش رضاى خدا شد ومنظورش رضوان الهى بود ، پس اعتنا به رضاى مخلوق يا سخط وخشم وى نمى كرد ومى گفت ومى فرمود آن سخن را كه خدا به آن راضى مى شود وخشنود مى گردد ، هر چندى كه خلق به آن خشم كنند ، نه چنان كه كرد آن را خطيب در دمشق حتى فرمود او را سجاد عليهالسلام : ويحك أيّها الخاطب ، اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق! واى بر تو اى خطبه خواننده! گرفتى رضاى مخلوق را به عوض دادن به آن خشم خالق را! (١)
ودر مراعات رضاى خالق چنان بود كه ملاحظه نمى كرد خويشى وقرابت خود را ، حتى اين كه نظر نكرد به برادر خويش عقيل آن موقع كه او از اسراى بدر بود ، با اين كه ملتجى شد به وى به سبب اخوّت وبرادرى ، ومراعات ننمود حقوق خواهرى را در خانه امّ هانى روز فتح مكّه وقتى كه داخل شد به آن خانه براى بيرون آوردن مقصّرين ، وگفت در حقّ دختر خود امّ كلثوم در قضيه قلاده اى كه عاريت گرفته بود آن را از خازن بيت المال تا سه روز ، پس على عليهالسلام ملتفت به آن شده وعتاب كرد دخترش را ، بعد از آن ابن أبي رافع را بخوانده وى را عتاب كرده پس عرض كرد : عاريه دادم آن قلاده را به او به شرط ضمان (يعنى اگر تلف وضايع شود بايد از عهده آن برآيد). پس حضرت آن وقت فرمود : اگر
__________________
١. مثير الأحزان ، ص ٨١ ؛ بحار الأنوار ، ج ٤٥ ، ص ١٣٧ ؛ مقتل الحسين عليهالسلام ، أبو مخنف ، ص ٢٢٧.