او است وآن مطلوب جنت است يا رضوان (خشنودى) خدا ورسيدن وفائز شدن به مراتب عاليه وامثال آنها.
قول او : «وَناوَشَ ذُؤبانَهُمْ» ذؤبان استعاره مصرّحه است ، اراده شده به آن اشرار عرب به مشابهت شرارت ودزدى وفساد كردن واذيّت نمودن ، و «مناوشه» ترشيح است.
قول او : «فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ» اراده اشياء وديعه گذاشته شده از احقاد استعاره مكنيّه است واثبات ايداع به آنها با قولش : «فأودع» اسعاره تخيليّه است چنانچه در قول ايشان : «أنشبت المنية أظفارها» هم بدين قرار است ، ووجه شبه اين كه اشياء مودّعه چنانچه به عينها محفوظ است وتغيّر وتبدّل نمى پذيرد چنانچه آن شأن وديعه است ، پس همچنين است احقاد واظغان مكنونه وكينه ها وبغض هاى مدفونه در قلوب اولياء مقتولين ودل هاى دوستان كشته شدگان در آن غزوات نسبت به امير المؤمنين عليهالسلام براى عمده واصيل بودنش در همان معارك ، باقى نماند خانه اى مگر اين كه براى آن خانه ماتمى بر پا كرد.
قول او : «فأضبت» يا بر اعجام ضاد (بالضاد با نقطه خواندن) پس استعاره نيست در آن ، بلكه همان بع معنى الزام وامساك است بنا به آنچه شناختى ، اما اگر به صاد مهمله باشد از صبّ الماء (ريخت آب را) پس آن استعاره تخيليّه مى شود. قلوب چنانى كه همان مرجع ضمير فاعل است تشبيه شده در نفس به آبهاى ريزان ، استعاره به كنايه است ووجه شبه استيلاء واستيعاب لقام دست يافتن به چيزى است.
معنى :
قول او : «لَا يُسْبَقُ بِقَرابَةٍ فِي رَحِمٍ وَلاَ بِسابِقَةٍ فِي دِينٍ» اما قرابت در رحم پس او پسر عم حضرت رسول است با قطع نظر از بودنش برادرى كننده وى را وداماد برايش وپدر دو سبط (حسنين عليهماالسلام) اش ، پس اين ارتباط نسبى ميان او وميان رسول مخصوص به او است ، سبقت نمى كند به او در اين ارتباط يك نفر.
آرى خدشه ممكن است در آن با عباس وحمزه دو عمّ رسول ؛ زيرا كه آنان نزديك ترند از پسر عمّ براى بودنشان در درجه اولى ، اما آن مدفوع است به آنچه وارده شده در اخبار در اين مقام در اولويت على عليهالسلام از عباس به مواريث نبوّت به اين كه : «أعيان بني الأم أولى من بني العلات».