قول او : «على التأويل» على براى استعلاء است با مدخولش بر «يقاتل» متعلق است ، ومقاتله مبنى ومؤسَّس بر تأويل بود ، واگر نه چنين باشد پس اهل توحيد واهل قرآن جايز نباشد مقاتله مسلِم با او ؛ به جهت اين كه شهادتين اثر آنها حفظ دماء واموال است چنان كه در فصل سابق گذشت ، مگر اين كه گاهى براى بعضى فرقه ها از فتنه ها وبدعت ها اتّفاق افتد به حثى كه موجب ارتداد وخروج از دين مى گردد ، ونمى داند آن را مگر امام عليهالسلام ؛ زيرا كه تأويل قرآن را مى داند ، پس ظاهر شد وتبيّن يافت اين كه قتال آن بزرگوار با ايشان مبنى بر تأويل قرآن بود.
قول او : «يتبع أشقى الأوَّلين» جمله حاليه است از فاعل «قَتَلَه» ، يعنى اين كه قتل او امير المؤمنين عليهالسلام را تبعيت است شقى ترين اوليان عاقر (پى كننده) ناقه صالح را ؛ زيرا چنان كه ناقه صالح از آيات خدا بود ، خارج نمود آن را از سنگ به اعجاز وخارق عادت وبراى قوم در آن منفعت هاى چندى بود ، از جمله آنها اين كه چشمه قوم براى كافى نبودنش ، آب آن يك روز مخصوص ناقه بود وروز ديگر مخصوص قوم ؛ چنان كه در آيه شريفه به آن اشاره كرده : (هَـٰذِهِ نَاقَةُ اللَّـهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّـهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ) (١) إلى قوله : (لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ) (٢) وهمچنين امير المؤمنين آيه اى از آيات خدا بود ومنافع او واضح بود ، با وجود منافعش ملت را بكشت او را شقى ترين اشقيا وشقى تر از پى كننده ناقه صالح.
قول او : «وَجَرَى الْقَضاءُ لَهُمْ بِمَا يُرْجى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ» قولش «بما» متعلق است به «جَرَى» يعنى : جارى شد قضاى خدا برايشان به مظلوميت ومقهوريت وغصب حقوق وسدّ ابواب وترك مراعات مودت ودوستى كه وصيّت شده بود به آن مر ايشان را تا به غير اينها از مصائب وارده كه براى آنها اميد گرفته مى شود به حكم اين كه با عسر ، يسر است واين كه صبر كليد فرج است واين كه تسليم براى امر خدا او را مقامى عظيم ومراتب عاليه است.
قول او : «إذ كانت» تعليل است اين مطلب را يعنى : مالك ، تصرف مى كند در ملك خود آنچه مى خواهد ، پس اگر غصب كرده شود حقّ آل محمد وقت قليلى از زمان با صبر ايشان بر قضا وراضى بودنشان به آنچه برسد آنان را ، پس به تحقيق عوض داد خدا از آن
__________________
١. سوره اعراف ، آيه ٧٣.
٢. سوره شعراء ، آيه ١٥٥.