نام هاى مردم ، وقبرهاى شما در ميان قبور ، پس چه شيرين شده نام هايتان ، وعزيز شده نفس هايتان!) يعنى آنان با بودن ايشان ميان مردم ، اجساد آنان ميان اجساد مردم واسمايشان ميان اسماى مردم وقبورشان ميان قبور مردم ، پس شبيه نمى شود احوال آنان به احوال اينان ، ولى با آن همه احكام الهيه از واجبات ومحرمات وآداب وسنن ، فرق نيست در آنها بين رعيّت وبين ايشان ، اگر چه بعضى قول ها در بعضى طوايف شيوع يافته ، حتى اين كه شنيدم تأمل در نجاست قاذورات امام عليهالسلام [را] از بعضى فرق ، وسؤال كرده روزى مردم از عوام آن فرقه از عالم خودشان از حكم قاذورات امام از حيثيت طهارت ونجاست ، پس حال عالم تغيير يافته گفت : «ما لك ولهذا؟! چه كار است تو را با اين سؤال؟!». غايط امام بر لحيه وريش من ، وغايط من بر لحيه وريش تو!» ، پس به درستى كه اين جواب او اشعار به قول به طهارت مى كند هر طور باشد.
پس امثال اين كلمات ، صادر است از غلات ([يعنى] آنان كه در حق ائمه غلّو مى كنند) ؛ قائل نيستيم ما به آنها مگر اين كه مى گوييم : چنان كه پيغمبر ما را خصايصى هست كه آنها را علما ـ مؤيدشان نمايد خداى تعالى ـ در باب واجبات ومحرمات وغير آنها شمرده اند ، پس اكثر آنها به نفس خودش مخصوص است مانند حلال بودن زيادتر از چهار زن با نكاح دائمى ، وبعض از آنها اشتراك مى كند با او على عليهالسلام وپسرانش مثل آنچه كلاممان در آن است ودر آن خصوص سخن مى گوييم از جنابت در مسجد وبيتوته (شب ايستادن وشب به سر آوردن) در آن وگشودن درش به آن چنانچه محلّل وحلال كرده شده بود در حق موسى وهارون وذريّه شان.
ومخفى نمايد اين كه حكمت در آن ، بيان اختصاص مسجد به ايشان است ؛ چنان كه مستفاد مى شود از تنظير با موسى وهارونى كه خانه هايشان به قوم خودشان قبله قرار گذاشته شد ومسجد چنانى كه آن بيت خداست همان بيت نبى اوست ؛ زيرا كه خالق جسم نيست كه در آن ساكن شود وبراى خودش آن را مسكن ومأوا پذيرد ، پس انتساب به نبى ووصى ، انتساب به سوى خداى تعالى است ، واز آن جا كه اقامه شعائر خدا واحياى دين او واصلاح امور عباد وى به سبب رئيس ومولاى كل است ، پس مركز حكومت ومقرّ خلافت همان [است] مسجد كه آن خانه رئيس است ، پس به همان جهت خداى تعالى مباح نمود برايش وبراى ذريه اش خوابيدن وبيتوته كردن ومناكحت