|
مرحوم من ديده وجماعت بسيارى بر صدق آن شهادت نموده وبر مطابقت آن با واقع در آن زمان واقف گرديده اند. وآن رؤيا اين است كه مرحوم والد قدسسره هنگامى كه از عتبات عاليات مسافرت فرمود وامام ثامن علىّ بن موسى الرّضا عليهماالسلام را زيارت نمود ، در موقع مراجعت برگشته ودر طهران نزول فرموده جمع كثيرى از اهالى تبريز وخوى وسلماس كه از دوستان وخويشان وارادتمندان او بودند ، (١) پيش او گرد آمدند ودرخواست نمودند كه براى زيارت احباب وصله ارحام به صوب آذربايجان حركت فرمايد ودر هر شهرى از شهرهاى نامبرده مدّت اندكى كه چند روز باشد بنماند تا علاقه مندان او از اهالى آن مرز وبوم از وجود شريفش استفاضه نمايند. آن گاه به قرارگاه لازم التّعظيم خود كه مشهد شريف كاظمين عليهماالسلام باشد برگردد. والد مرحوم پس از الحاح واصرار ، خواهش ايشان را پذيرفت ، پس با ايشان به سمت آذربايجان عزيمت فرمود. پس چون به شهر سلماس رسيده ونزول اجلال فرموده طولى نكشيد كه ميان دولت اسلام وممالكى كه به أئمّه كرام عليهمالسلام منسوب است ـ يعنى بين دو دولت ايران وعثمانى ـ فتنه اى پيش آمد نمود وعلّت آن برخى از سوانح وعوارض بوده كه مقام ، اقتضاى بيان آن را ندارد ، ودر هر روز خبرها مى رسيد از اين قبيل كه دولت عثمانى به تدارك اسلحه وتهيه آلات حرب وتدبير جيوش [و] تنظيم سپاهيان مشغول است وبه ايران روى آورده وحمله ور خواهد شد ، واهل شهر از كهتر ومهمتر ، اين اخبار را بر تخويف حمل مى كردند واعتنا نمى نمودند ، تا آن كه اخبار به حدّ تواتر رسيد كه لشگر بسيارى وسپاه جرّارى كه عدّه نفرات آنها از هشتاد هزار مرد جنگى بيشتر است با توپ هاى بسيار در تحت رياست فرماندهى سردارى معروف به چپان اوغلى حركت كرده وبه نزديكى بلاد ايران كه حدود آذربايجان باشد رسيدند. |
__________________
١. نقل مى كرد : [اين] كه در حق استاد خود «نَصَّرَ الله وجهه» گفته نبايد از كاتب باشد ؛ زيرا كاتب معنى آن را نمى داند ، پس بايد از خودش باشد.
نگارنده گويد : معلوم مى شود در آن دوره اين نوع دعا يعنى «نضر الله ..» مرسوم بوده ، پس چه مانع دارد معنى آن را او فهميده باشد؟ به خلاف مورد بزوفرى كه در اين جا اين احتمال نمى آيد.
٥ صفر ١٣٦٤