بدن عنصرى است وقائل شدن به بردن آن مستلزم اعاده معدوم وآن هم محال است ؛ چنان كه به آن اشاره شده در آيه : (وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ) (١) (يعنى مثال زد براى ما آفرينش خود را وفراموش كرد وگفت : كه زنده مى كند استخوان ها را وحال آن كه آنها پوسيده است؟) ، به تحقيق ذات اقدس الهى جواب فرموده از اين شبهه پس از تعريض در اول با فرمايشش : (وَنَسِيَ خَلْقَهُ) ، ودر آيه لاحقه ، فرمود : (قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ) (٢) بگو اى پيغمبر : زنده مى كند آنها را آن كه در اول مرتبه آفريد واو به هر آفرينش دانا است).
ومحصّل جواب بعد از توضيح اين كه : اولاً اعاده معدوم ، مسلم نمى داريم بطلانش را ومحال دانستنش را ؛ زيرا برهانى كه ما را قانع كند بر آن قائم نشده است وخدا خلقش كرده بود در اوّل نه از چيزى وشيئى ، واگر بطلانش را مسلم داريم وقبول كنيم پس اين مقام از آن قبيل نيست به جهت اين كه هيولا باقى است وصورت ها متبدّل اند حتى اين كه اسخوان ها اگر بپوسد وكهنه گردد ومستحيل به خاك شود پس همين تبدل در صورت است ؛ بنا بر اين كه اعضاى اصليّه در حيوان معدوم نمى شود ، وجز اين نيست آنچه مى پوسد همان اعضا واجزاى عارضه است وبر تسامح عرفى بر مثل اين بدن متجدد مى گويند كه همان بدن اصلى است ، پس وقتى كه شبهه واستبعاد در معاد مندفع شد ، پس همچنين آن در معراج دفع كرده شده است.
اما [بنا] بر قائل شدن به اين كه معراج همان سير از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى [است] ـ چنان كه قدر متيقن از آيه اسراء است ـ پس بر آن اشكال وارد نمى گردد ؛ نه از جهت خرق والتيام ، [و] نه از جهت كوتاهى مدت ، پس اوّل واضح است ، وثانى چون به درستى كه بساط سليمان به سبب زياد ، صبح آن شهرى بود وشام آن شهرى ديگر ، پس استبعاد نيست در آن.
امّا طلاق معراج بر اين معنى برايش وجهى نيست ؛ زيرا كه در آن عروج نيست بلكه مسير واِسراء است ؛ چنان چه در آيه با آن تعبير كرده شده ، واما اگر بعد از اين سير او ، به عروجش به آسمان ها قائل شويم ـ چنانچه آن معتقد است به مقتضاى اخبار مأثوره ـ پس
__________________
١. سوره يس ، آيه ٧٨.
٢. همان ، آيه ٧٩.