الصفحه ٣٨ : ،
ينصر ، انصر ، نصرا ونصورا : يارى كردن».
«حكم ، يحكم ،
احكم ، حكما وحكومة : قضاوت كردن».
«عبد ، يعبد
الصفحه ٨٥ : يَحْكُمُ
بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ :) خدا حكم ميكند ميان شما روز
الصفحه ١٠٩ : شهادت دهند نزد قاضى ، سپس قاضى در
باره اش حكم
الصفحه ١٤٧ : بى
مانند شود ، حكم ميكنيم كه آن حرف زياده است ، مانند :
«تتفل : بچه روباه»
و «ترتب : چيز پايدار
الصفحه ١٤٨ : ، پس حكم ميكنيم كه زائد است ، واين اسم ثلاثى مزيد است ،
زيرا وزن افعل مانند احمر وافضل در كلام عرب
الصفحه ١٥٣ : نتيجة حرف مشدّد متحرّك ميباشد ، گرچه از جهت وقف ساكن شود ، زيرا
سكون وقف در حكم حركت است ، پس در صورتى
الصفحه ١٦١ :
كتابت همزه وصل ،
پس بطور كلّىّ حكم همزه وصل در ابتداء ودرج چهار صورت است.
(الف لام شمسىّ والف
الصفحه ١٦٨ : آخر را بوى ضمّه ميدهد.
(تتميم وتنبيه)
وقف از جنبه حكم
يا واجب يا ممتنع يا جائز يا راجح يا مرجوح
الصفحه ١٦٩ : اينها گرچه از قسم سالم محسوب ميشوند ، ولى در سه باب
اخير مانند مضاعف حكم ادغام جارى است ، چنانچه بيانش
الصفحه ٣٣١ : بابويه ، ابنة عاصم ،
ابو الفضل ، ابو لهب ، ابو جهل ، ابو الحكم.
لقب : علمى است كه
بقصد مدح يا مذمّت
الصفحه ٣٣٨ : مدخولش در حكم ضمير غائب است.
«عهد حضورىّ» بر
سر اسمى آورده ميشود كه نزد متكلّم حاضر باشد ، مانند
الصفحه ٣٥٨ : .
وبعضى از افعال
معتل العين در ثلاثى مجرد وغير آن برخلاف قاعدة اعلال نشده ، ودر اسم فاعل نيز به
حكم تبعيّت
الصفحه ٣٦٥ : وزن از غير صحيح نيامده ، ومؤنث ومذكرش
يكسان است ، گفته ميشود : «حكم فيصل وضربة فيصل».
١٨ ـ "
افعل
الصفحه ٣٩٢ : آخرش تاء يا الف تانيث مقصورة وممدودة يا
اينگونه الف ونون است در حكم
الصفحه ٣٩٨ : دانسته ميشود.
(حكم تصغير در اسمى كه محذوف دارد)
آن است كه آن
محذوف مرجوع ميگردد ، سپس مصغّر ميشود