يستيسر" ومعتل العين را گوئى : " استخير ، يستخار ، " واگر واوى باشد در ماضى بمناسبت كسرة قلب به ياء ميشود ، چنانچه گوئى : «استعيد ، يستعاد» ومعتل اللام مانند ديگر ابواب است ، چنانچه گوئى : «استرضى ، يسترضى».
ودر باب افعلال وافعيلال گوئى : «احمرّ ، يحمرّ» و «احمورّ ، يحمارّ» الف در ماضى بمناسبت ضمة قلب به واو شد
ودر باب افعيعال گوئى : «اعشوشب ، يعشوشب»
ودر باب افعوّال گوئى : «اعلوّط ، يعلوّط» اعلوّاط : از گردن شتر سوار شدن.
ودر باب فعللة گوئى : «زلزل ، يزلزل»
ودر باب تفعلل گوئى : «تدحرج ، يتدحرج»
ودر باب افعنلال گوئى : احرنجم ، يحرنجم"
ودر باب افعللال گوئى : «اقشعرّ ، يقشعرّ»
(مجهول ساختن فعل لازم)
فعل لازم چون مفعول نميگيرد مجهول ساخته نميشود ، زيرا فعل مجهول آن است كه مفعول به جاى فاعل به آن نسبت داده شود ، مگر آنكه چنانچه گفتيم متعدّى شود ، پس اگر با حرف جرّ متعدى شد مفعول پس از حرف جرّ واقع ميشود ، وبه فعل متّصل نميشود ، گرچه ضمير باشد ، پس فعل لازم متعدّى به حرف جرّ هميشه مفرد مذكّر غائب است ، زيرا فعل بواسطه ضمير فاعل تثنيه وجمع وغائب وحاضر ومتكلّم ومذكّر ومؤنث ميگردد ، ودر فعل مجهول فاعل در كار