نسبت داد ، لكن نسبت به ذات بيشتر از نسبت به حدث است ، ودر ذات نسبت به بلاد ورؤساء قبائل وفرقه ها بيش از چيزهاى ديگر است ، واز جهت لفظ پس از الحاق ياء نسبت تغييراتى در بعضى از اسماء پديد ميآيد ، واينك آنها را يادآور ميشويم.
(نسبت در اسمى كه آخرش تاء است)
قاعدة آن است كه تاء حذف شود ، سپس ياء نسبت ملحق گردد ، زيرا منسوب در حكم يك كلمه است ، واين تاء اگر ابقاء شود ، در وسط كلمه واقع ميگردد ، وتاء تانيث بايد آخر كلمه باشد ، مانند" فاطمة ، مكّة ، بصرة ، طلحة ، علّامة" در نسبت به اينها ميگوئى : فاطمىّ ، مكّىّ ، بصرىّ ، طلحىّ ، علّامىّ" ، بلى اگر منسوب مؤنث باشد پس از ياء نسبت تاء تانيث ملحق ميشود ، چنانچه بيان خواهد شد.
(نسبت در اسم مقصور)
اگر الف در مرتبه سوم است قلب به واو ميشود گرچه اصلش ياء باشد ، زيرا اگر قلب به ياء شود با ياء نسبت سه ياء جمع ميشود وكلمه ثقيل ميگردد ، مانند «عصا ، رحى ، فتاة ، قناة» ميگوئى. «عصوىّ ، رحوىّ ، فتوىّ ، قنوىّ».
واگر در مرتبه چهارم است والف اصلى است نيز قلب به واو ميگردد مانند «موسى ، عيسى ، يحيى ، مسعى ، اعلى ، مولى ، مثنى ،» ميگوئى : «موسوىّ ، عيسوىّ ، يحيوىّ ، مسعوىّ ، اعلوىّ ، مولوىّ ، مثنوىّ».
واگر الف زائد است ، براى تانيث يا الحاق ، وحرف دوم كلمه ساكن است ، در آن سه وجه جائز است : حذف ، قلب به واو ، زياد