مهد بهر تو من از سينه و سامان بستم |
|
|
گاهواره هم از آغوش دل و جان بستم |
بهر دلشادى تو من سرو سامان بستم |
|
|
در ازل عهد بر آن زلف پريشان بستم |
|
تا ابد ماند مرا داغ تو اندر دل وجان |
|
* * *
طفل شش ماهه من جرم و تقصير نداشت |
|
|
آب مىخواست که پستان منش شير نداشت |
گلوى نازل او طاقت اين تير نداشت |
|
|
غير تسليم و رضا در کف تقدير نداشت |
|
در ره دوست نبودش بجز از نقد روان |
|
* * *
جاى خالى تو را من بحرم چون نگرم |
|
|
خون شود قلبم و بيرون شود از چشم ترم |
نشنوم صوت تو را نعره زنم از جگرم |
|
|
غير داغ تو بدل از تو نمانده است نشان |
|
خون فشان گشته ز داغ تو همه اهل حرم |
|
* * *
لاله سان داغ غمت گشت قرين دل من |
|
|
اخترم گشته سيه همچه سيه محفل من |