أشجى المرائي للفاضل الشيرازي
اصغر اى بلبل خوش لهجهٴ پر شور فغان |
|
|
ناورک خصم زدت مهر خموشى بدهان |
* * *
تا که از دست ستم تير شرربار بجست |
|
|
پرزنان آمد و بر حلق لطيف تو نشست |
قلب زهرا و دل احمد مختار شکست |
|
|
در مصيبت بجنان حيدر کرّار نشست |
|
قدّ چون سرو حسين گشت از آن تير کمان |
|
* * *
نه همين ناوک دلدوز گلوى تو بريد |
|
|
که دل خلق جهان را همه آن تير دريد |
عرش اعظم همه از آن تير بلرزيد طپيد |
|
|
اثرش تا به حجابات تقدّس برسيد |
|
ورنه از چيست تزلزل به همه کون و مکان |
|
* * *
روز مادر چه سر زلف تو گرديد سياه |
|
|
اختر بختم از آسيب وبالست تباه |
برکشم از دل شوريده همى ناله و آه |
|
|
طاير قدسى من عاقبت افتاد بچاه |
|
ماه تابان من آخر شدى از ديده نهان |
|
* * *