فاخرة جاد بها طبع وفائي شوشتري
اسمه حاج فتح الله بن المولى حسن بن المولى رحيم الشوشتري المتوفّى سنة ١٣٠٤ :
رخصت گرفت ز ان شه بىيار مستمند |
|
|
شد بر سمند و تاخت بميدان کارزار |
ناگه شنيد ز حرم آواز العطش |
|
|
آن العطش کشيد عنانش از قرار |
برگشت سوى خيمه و مشکى گرفت و رفت |
|
|
سوى فرات فرات با جگر تشنه و فکار |
پر کرد مشک پس کفى از آب برگرفت |
|
|
مىخواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار |
آمد بيادش از جگر تشنهٔ حسين |
|
|
چون اشک خويش ريخت ز کف آب خوشگوار |
بر خود خطاب کرد که اى نفس اندکى |
|
|
آهستهتر که ماند حسين در قفار |
عبّاس بىوفا تو نبودى کنون چه شد |
|
|
نوشى تو آب و مانده حسينت در انتظار |
شد با لبان تشنه ز آب روان برون |
|
|
دل پر ز جوش و مشک بدوش آن بزرگوار |
کردند جمله حمله بر آن شبل مرتضى |
|
|
يک شير در ميان گرگان بىشمار |