اصرار مى ورزيد.
وجناب عيسى بن زيد جز اندوه خوردن ودندان بر جگر گذاشتن راهى نداشت ، تا به آنجا كه كار بجان وكارد باستخوان آن بزرگوار رسيد ، وشكايت بدرگاه بارى تعالى برد ، وكفايت مهمّ خود را از كافي المهمّات طلبيد ، وبناگاه آن دخترك معصوم وفات يافت وبأجداد طاهرين خود پيوست.
سالها پس از اين واقعه جناب عيسى بن زيد به برادر زاده خود يحيى بن الحسين بن زيد رضى الله عنه درد دل كرد ومويه كنان فرمود كه در دنيا دلم بر هيچ چيز آنچنان كه بر اين مصيبت كه دختركى مرد وندانست كه چه نسبتى با رسول خداى دارد ، نسوخت (مقاتل الطالبيّين ص ٤١٠).
اين تضييقات روزافزون وسختگيرى هاى از اندازه بيرون عبّاسيان بر علويان آثار فراوانى در جامعه اسلامى ، ودر كلّيه زمينه هاى آن اعم از سياسى وفرهنگى بجاى مى گذاشت.
از يك طرف بسيارى از سادات عظام وذرارى امير المؤمنين عليهالسلام را مجبور مى ساخت كه از وطن اصلى ومستقر أجدادى خود كه حجاز ، وجزيرة العرب عامّة باشد بديگر سرزمينها كه دورتر از مركز حكم وسلطنت عبّاسى باشد كوچ كنند ؛ زيرا در سند وهند وشمال آفريقا وجبال ديلم وما وراء النهر وديگر بلاد اسلامى اينان في الجمله وتا حدّى از مزاحمت ومراقبت مستمر حكومت بر خود ، خلاصى مى يافتند ، وبه علاوه بعلّت انتساب به پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله مسلمانان پاك نهاد بديده تكريم واحترام بآنها مى گريستند ، ومقدمشان را گرامى مى داشتند ، ورواق منظر چشم خود را آشيانه اين سادات عظام مى ساختند. آنچه را كه دعبل رحمة الله عليه مى گويد :