اصل است بر
سبیل اطلاق ، پس این از چیزی است که مفید مدح است. درباره آن راوی و این گمان بعد از وقوف بر آنچه
ذکر شد در مراد از اصل گمانیست واهي ، وأهون از این دلالت نمودن بر
مدح راوی اینست که گفته شود در حق او له نوادر او له کتاب ، بلی
بساهست که بعضی از کتب را أصول میگویند ، بجهت بودن آنها مرجع و
مدار در نزد اهل حدیث ، مثل كتب أربعه ، وكتبى كه بمثابه و بدرجه آنها است
در اعتبار بالنسبة بسوى ما ، وشکی نیست که این لفظ اصل در
این معنی دلالت بر مدح مینماید در حق مؤلف آنها، بلکه دال
بر وثاقت است و این استعمال دیگر و امر آخری است، غیر از
آنچه معنی واقعی اصل است و شاید قول شیخ طوسی که در
حق بعض از اصحاب ميفرمايد :
إن
له كتاباً، أو نوادر، يعد من الأصول ، اين معنى اصل باشد یعنی از
برای او کتاب یا نوادری میباشد ، که مرجع و مدار
میباشند، روات و علماء اعتماد و اطمينان بمندرجات آنها دارند انتهى كلامه
زيد في مدارج العلم مقامه .
بقي
الكلام في المعنى الذي ذكره الطريحي في آخر كلامه في معنى النادر بهذه العبارة : ندر الكلام ندارة فصح وجاد (١) ، فهذا المعنى وإن
كان من أحد المعاني للنادر إلا أنه غير مراد لإطلاقاتهم للنادر في المعنى
الاصطلاحي له ، الذي ذكرناه باختلاف التعابير .
وإن
كانت المناسبة بين المعنيين موجودة إلا أنه غير مقصود، ولعل أن يكون وجه تسمية بعض
الكتب بالنادر أو النوادر من هذا الباب ، إلا أن الغالب على خلافه .
ومنه :
(۱)
مجمع
البحرين ٣ ٤٩٠ ، (ندر).