ركبانا ومشاة ، فاقتصصنا الطريق حتى أتينا المكان الذي نرى فيه ، فطلبناه فلم نقدر على شيء حتى إذا عيل علينا الجهد ، انطلقنا إلى دير قريب منا فسألناهم : أين هذا الماء الذي عندكم ها هنا؟ فقالوا : وما قربنا ماء ، فقالوا : بلى نحن شربنا منه ، فقالوا : أنتم شربتم منه؟ قلنا : نعم ، فقالوا : ما بني هذا الدير إلا لهذا الماء ، وما استخرجه إلا نبي أو وصي نبي أو خليفة نبي.
ومنهم الفاضل الأمير أحمد حسين بهادر خان الحنفي البريانوي الهندي في كتابه «تاريخ الأحمدي» (ص ١٨٦ ط بيروت سنة ١٤٠٨) قال :
مولانا جامى در شواهد النبوة نوشته كه در وقت توجه به صفين اصحاب امير المؤمنين محتاج به آب شدند ، هر چند از چپ وراست شتافتند آب نيافتند حضرت امير كرم الله وجهه ، ايشان را اندكى از جاده بگذرانيد ، ديرى ظاهر شد در ميان بيابان ، از ساكن آن دير سؤال آب كردند گفت : از اين جا تا آب دو فرسنگ است ، اصحاب گفتند : اى امير المؤمنين اجازت ده به آنجا رويم ، حضرت امير كرم الله وجهه فرمود كه حاجت اين نيست وعنان بغله خود را به جانب قبله تافت ، پس به جائى رسيده اشارت كرد كه آن را بكاويد ، چون مقدارى خاك برداشته سنگى بزرگ پيدا آمد كه هيچ آلتى بر آن كار نمى كرد.
حضرت امير كرم الله وجهه گفت : اين كه سنگ به بالاى آب است جهد كنيد تا چند اصحاب مجتمع شدند وجهد كردند نتوانستند كه آن را از جاى بجنبانند ، حضرت امير از بغله خود فرود آمده آستين را از ساعد باز نورد فروهشتند انگشت به زير آن سنگ درآورد زور كرد وآن سنگ را از بالاى آن چشمه دور انداخت آبى ظاهر شد به غايت صافى وشيرين وخنك كه در آن سفر بهتر از آن آب نخورده بودند ، همه آب خوردند وآن مقدار كه خواستند برداشتند ، پس حضرت امير كرم الله وجهه آن سنگ را برداشت وبالاى چشمه نهاد ، يك راهب آن چنين