آن جماعت هنگام سحر با شمعها ومشعلها در خانه امام ريختند وبى دستورى وخبر در آن خلوت در رفتند. ديدند كه در آن خلوت پاره ريگ ريخته وحصيرى كهنه كه سجاده حضرت امام بود انداخته وسبدى كهنه آنجا نهاده وحضرت امام پلاسى از پشم گوسفند سياه در غايت غليظى پوشيده وغلى در گردن مبارك خود نهاده وبه تضرع ونياز وخشوع تمام در نماز ايستاده همچو گنهكار كه او را غل كرده پيش خداوند برند ودر عين گريه ونياز مستغرق نماز است. چون ايشان آن حضرت را بدان صورت بديدند آن سبد كهنه برداشتند ونزد متوكل بردند وصورت حال بازگفتند ونمودند كه اين سبديست كه حضرت امام در روز ، پلاس وغل عبادت [را] در آنجا مى نهد متوكل بسيار گريست واز آن فعل پشيمان شد وديگر روز از حضرت امام عذر خواست ، وساعيان را ادب نمود.
والمسخّر لعسكر الملائكة بالعزم القويّ.
آن حضرت تسخير كننده است مر لشكر ملائكه را به عزم قوى. يعنى به واسطه عزم صاحب قوت كه آن حضرت را در عبادت وطاعت پروردگار بود خداى تعالى لشكر ملائكه را مسخر گردانيد. واين اشارت است بدانچه روايت كرده اند كه : نوبتى به متوكل رسانيدند كه حضرت امام حسن عسكري داعيه دارد كه خروج كند جهت خلافت ومردم كوفه وعراق تمام با او موافقند واهل خراسان نيز با او موافقت كرده اند. متوكل خليفه حكم كرد كه تمامى لشكر از شهر سر من رأى بيرون آيند وفرمود كه : هر كس از لشكر او مخلات خود را كه توبره اوست پر خاك كنند وتمامى در يك محل بريزند. لشكرى هر يك توبره خود را پر خاك كردند ودر يك محل ريختند وتلى عظيم در غايت بلندى در آنجا پيدا شد. وآن را تل المخال نام كردند. يعنى تل توبره ها. بعد از آن حضرت امام را طلب نمود وبا آن حضرت بر بالاى آن تل رفت. ولشكر را امر فرمود كه تمامى لباسهاى جنگ بپوشند وآرايش تمام كنند