ما بيرون آمد بعد از اين غيبت كبرى خواهد بود وتوقيع ما بيرون نخواهد آمد. اما از حال محبان خود غافل نيستيم.
واماميه آن مدت اول كه توقيعات بيرون مى آمده مدت غيبت صغرى گويند ، واين مدت كه توقيعات منقطع شده آن را غيبت كبرى نامند ودر اين مدت غيبت كبرى حكايات ظهور آن حضرت بر دوستان بسيار كرده اند ونزد ايشان از متواترات است ودر آنجا هيچ ترديدى اصلا ندارند.
[حكايت شفا يافتن اسماعيل هرقلى وسيله امام زمان (ع)]
از جمله در كتاب «كشف الغمة» گفته است كه از آن حكايات دو حكايت كه در قريب زمان واقع شده وما آن مردم را ديده ايم وتمامى اهل بغداد وحله آن را مى دانند ياد بكنيم وما يكى از آن دو حكايت كه روايت آن طولى دارد در اين مقام ياد كنيم ان شاء الله تعالى.
صاحب «كشف الغمة» على بن عيسى اربلى گويد كه : در ولايت حله در موضعي كه آن را هرقل گويند مردى از اهل آن موضع بود نام اسماعيل هرقلى. واين هر دو در طرف ران راست دانه اى بيرون آورد همچو يك قبضه دست ، وآن جراحتى عظيم شد ومدتهاى مديد به آن جراحت مبتلا شد وهميشه خون وريم از آن روان بود. ودر آن الم او را زحمت مى رسيد. جهت معالجه آن جراحت به موضع حله آمد نزد شريف آن موضع سيد بزرگوار ابن طاوس ، واو را با سيد مصادقتى بود. شريف حله جراحان واطباى آن موضع را جمع كرد تا او را علاج كنند. ايشان گفتند : اين دانه بر سر رگ اكحل پيدا شده واگر ما او را قطع كنيم انديشه آن هست كه رگ اكحل او منقطع شود وخون باز نايستد تا بميرد واگر قطع نكنيم اصل ماده باقى باشد وهيچ علاج آن را مفيد نباشد. في الجملة از معالجه آن عاجز شدند.
شريف ابن طاوس با اسماعيل گفت : من به بغداد مى روم ، تو همراه من به بغداد