داشت نيازى به متمّم نيست ، زيرا آن ضميمة خود قرينة است ، مانند آن مثالها ، ومانند «ثان ومائة ، رابع والف : صد ودومين ، هزار وچهارمين» ودر اين صورت عدد كمتر نيز مقدّم ذكر ميشود.
٤ ـ تجزية الواحد ، كمتر از واحد را جزء وكسر وعدد كسرىّ ميگويند ، وآنها در كلام عرب عبارت است از «نصف ، ثلث ، ربع ، خمس ، سدس ، سبع ، ثمن ، تسع ، عشر» وبراى غير اينها لفظى نيست.
واگر بخواهند با كلمه «جزء» اداء ميكنند ، چنانچه ميگويند : «جزء من احد عشر جزءا : يك جزء از يازده جزء ، جزءان من خمسة عشر جزءا دو جزء از پانزده جزء ، اربعة اجزاء من عشرين جزءا : چهار جزء از بيست جزء» چنانچه در فارسى براى هيچ كدام لفظ بسيط نيست ، وبه صورت اضافه جزء اداء ميكنند وميگويند : «يك دوم ، يك سوم ، يك چهارم ، يك پنجم» تا هرمرتبه اى باشد ، وارقام رياضىّ آنها چنين است.
«٢ / ١ ، ٣ / ١ ، ٤ / ١ ، ٥ / ١ ، ٦ / ١ ،» تا آخر.
٥ ـ تكرار معنى در صيغه هاى مخصوص ، وآن صيغه ها عبارت است از" احاد وموحد ، ثناء ومثنى ، ثلاث ومثلث ، رباع ومربع ، خماس ومخمس ، سداس ومسدس ، سباع ومسبع ، ثمان ومثمن ، تساع ومتسع ، عشار ومعشر" وتكرار معنى آن است كه مثلا" اخرجوا مثنى" بجاى" اخرجوا اثنين اثنين" واقع ميشود ، وهمان معنى را ميفهماند ، پس" مثنى" يك لفظ است ، ولى معنايش مكرّر است ، و" ثناء" مانند مثنى است ، وديگر كلمات نيز همين گونه است ، وگاهى در استعمال هردو را ميآورند ، مانند" كل حبّات العنب ثناء مثنى : بخور حبّه هاى