در موقع باز خوانى آن پيش پدرم آن مرحوم گفت : «احمد دوباره بخوان كه غلط خواندى ، وچون باز هم آن عبارت را از اول به همان صورت نخستين خواندم ، گفت : اين دو كلمه صاحب مجدى است ، يعنى مؤلّف كتاب مجدى ، وچون علائم انكار وعدم قبول ورضايت را در وجنات من مشاهده كرد برخاست واز كتابخانه خود كتاب كوچكى را آورد وگفت : اين كتاب «هديّة الأحباب» را هم كه مال آقاى حاج شيخ است بعدها بخوان ، وآن وقت خود از حرف (صاد) آن چندين صفحه را كه عناوين داخل آن با كلمه «صاحب» شروع مى شد ، مثل «صاحب أبواب الجنان» و «صاحب ارشاد القلوب» و «صاحب تتميم أمل الآمل» و «صاحب الجواهر» و «صاحب گوهر مراد» و «صاحب المستند» و «صاحب الوافيه» وغيره را بمن نشان داد ، وگفت : ببين كه آقاى حاج شيخ اشخاصى را كه كتابشان خيلى مشهور ورايج است با چنين لفظى معرّفى وترجمه مى كند ، ولى پس از آنكه اين مطلب را بمن فهماند ومن قانع شدم ، ديگر توضيحى راجع به اينكه صاحب مجدى كيست نداد.
چند روز بعد باز خواندم كه ... وابو الحسن عمرى در المجدى فرموده است كه ... حقير در آن عالم كودكى وصفاى صباوت وبا توجّه به اينكه مهر امير المؤمنين عليهالسلام در جان ودل همه شيعيان او با شير اندرون شده است كه :
لا عذّب الله أمّي إنّها شربت |
|
حبّ الوصيّ فغذّتنيه في اللبن |
تمام روز در هيجان وتعجّب بودم كه اين «عمرى» كيست كه آقاى حاج شيخ عبّاس حرف او را نقل مى كند!؟! وچون مادرم حفظها الله نيز نتوانست