بخط پسرش أبو جعفر محمد بن على بر پشت جزيى نوشته ديده كه بفلان بن فلان اجازهء روايت كتابهاى أبو الحسن على بن حسين را داده بود كه صد كتاب مى شد وكتابهاى خود را كه هجده كتاب بود. ذكر وى در همهء كتابهاى رجال شيعه آمده است وآنچه دربارهء كتابها وروايات وى نوشته اند متكى بگفتار شاگردان معروفش شيخ مفيد أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان وحسين بن عبيدالله از محمد بن على بن حسين از پدرش بوده است. وى پيشواى طريقهء شيعه در قم در زمان خود بوده وسفرى بعراق كرده وبا أبو القاسم حسين بن روح نوبختى معروف بابن روح كه از ٢٦٤ تا ٣٢٤ در غيبت صغرى نايب سوم امام عصر بوده ودر بغداد مى زيسته است ديدار كرده. تقريبا در همهء كتابهايى كه ترجمهء أو را آورده اند گفته اند كه پس از آن أبو الحسن على بن حسين بتوسط على بن جعفر بن الاسود نامه أي نزد اين روح فرستاده واز وخواستار شده است كه آنرا بامام عصر برساند ودر آن نامه از ازامام پسر خواسته است وامام در پاسخ أو نوشته است كه بزودى ترا دو فرزند نرينه روزى خواهد شد وابو جعفر وابو عبد الله بروايتي از ام ولد وبروايت ديگر از كنيزكى ديلمى بجهان آمده اند ودرين باب پس ازين بحث خواهم كرد. درهر صورت أبو عبد الله حسين بن عبد الله گفته است كه من ازابو جعفر يعنى صدوق شنيدم كه مى گفت من بدعاى امام زمان زاده شده ام وباين فخر مى كرد. ديگر از مطالبي كه در بارهء وى نوشته اند اينست كه با امام أبو حمد عسكري نيز رابطه داشته وامام وصيت نامه أي خطاب بوى صادر كرده ومتن وترجمهء آن در نامهء دانشوران ناصرى (١) آمده است.
ديگر از جزئيات احوال وى مناسباتيست كه با أبو مغيث حسين بن منصور حلاج عارف مشهور ايراني داشته كه در ٣٠٩ در بغداد كشته شده است. در نامهء دانشوران ناصرى شرح اين مناسبات بدينگونه آمده است :» ... حسين (٢) بن منصور معروف بحلاج كه دعوى سفارت از ناحيهء مقدسه مى نمود وخود را در آستان خليفة الله عجل الله فرجه باب مى شمرد در آن روزگار بشهر قم درآمد ، ساز سفر از خود برگرفت ودر محلى اقامت گزيد وچون از رنج سفر آسوده گشت از مسكن ومقام ابن بابويه جويا شده. خامه بر گرفت ونامه بنوشت ايما بر آنكه : من از جانب خليفة الله في الارضين بشغل سفارت ونيابت سرافراز شده ام بايستى تصديق مدعاى مرا در عهده شناسند وآن نامه را مصحوب رافع نزد ابن بابويه انفاذ داشت ، أبو عبد الله حسين بن على كه برادر صدوقست گويد چون رقعهء حلاج بدست پدرم رضوان الله عليه دادند ومهر از آن برگرفت ازمضمونش مطلع شد في الفور در هم بردريد ، آثار خشم از جبينش ظاهر گشت وروى درهم كشيد وبجانب فرستادهء وى متوجه شد. طريق خشونت پيش گرفت ودرشتى آغاز كرد واصلا جوابي ننوشت ، پس بپاى خواست (٣) وجانب دكه كه محل تجارت وكسبش بود روانه گرديد وگروهى ازغلامان واصحابش نيز همراه بودند چون بسرايى كه در آنجا دكه داشت در آمد مردم شرايط تعظيم بجاى آوردند وبيك بار از جاى برخاستند (٤) ، جز مردى بيگانه كه جانب
__________________
(١) ج ١ ص ٣ ـ ٤.
(٢) دراصل : حسين ..
(٣) در اصل : خواست.
(٤) در اصل : خواستند.