مصنّفات ميرداماد - المقدمة

مصنّفات ميرداماد - المقدمة

المؤلف:


الموضوع : الفلسفة والمنطق
الطبعة: ١
الصفحات: ٥٢٧

وتفسيق يا به قول ساده‌تر تطهير فلسفه كوشيدند كه براى هر فيلسوفى يك منبع إلهى را جستجو كنند وعلم حكما را به علم انبيا متّصل سازند؛از اين جهت متوسّل به برخى از «تبارنامه» هاى علمى شدند از جمله آن «شجره‌نامه» كه عامرى نيشابورى در الأمد على الأبد مى‌گويد كه انباذقلس (Empedocles) فيلسوف يونانى با لقمان حكيم كه در زمان داود پيغمبر (ع) بود رفت وآمد داشته وعلم او به منبع ولقد آتينا لقمان الحكمة مرتبط مى‌شود ، وفيثاغورس علوم الهيّه را از اصحاب سليمان پيغمبر آموخته وسپس علوم سه‌گانه يعنى علم هندسه وعلم طبائع (فيزيك) وعلم دين را به بلاد يونان منتقل كرده است ، وسقراط حكمت را از فيثاغورس اقتباس كرده وافلاطون نيز در اين اقتباس با او شريك بوده است ، وارسطو كه حدود بيست سال ملازم افلاطون بوده وافلاطون او را «عقل» خطاب مى‌كرده با همين سر چشمه إلهى متّصل ومرتبط بوده است؛واز اين روى است كه اين پنج فيلسوف ، «حكيم» خوانده مى‌شوند تا آيه شريفه يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشٰاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً شامل حال آنان گردد.

اين حكيمان متألّه با اين تغيير نام از فلسفه به حكمت ونقل نسب‌نامه‌هاى علمى اكتفا نكردند بلكه كوشيدند تا كه براى مطالب فلسفى وعقلى از قرآن وسنّت نبوى ونهج البلاغة وصحيفه سجّاديه وسخنان ائمّه اطهار ـ عليهم السّلام ـ استشهاد جسته شود. ميرداماد دانشمند استرآبادى كه در كتاب قبسات خود مى‌كوشد كه مسأله‌اى را كه از قديم ما به الاختلاف اهل دين وفلسفه بوده يعنى آفرينش جهان وارتباط حادث يعنى جهان با قديم يعنى خداوند را از طريق «حدوث دهرى» حل كند. قبس چهارم از كتاب خود را اختصاص به همين استشهادهاى قرآنى واحاديث داده است ودر پايان نقل احاديث با غرور تمام مى‌گويد :

اين مجملى از احاديث آنان است كه جامع مكنونات علم وغامضات حكمت است؛ وسوگند به خدا كه پس از كتاب كريم وذكر حكيم ، فقط همين سخنان است كه، شايسته

٢١

است كه كلمه عليا وحكمت كبرى وعروه وثقى وصبغه حسنى خوانده شود؛زيرا آنان حجّت‌هاى خدايند در دنيا وآخرت به علم كتاب وفصل خطاب :

اولئك آبائى فجئنى بمثلهم

إذا جمعتنا ـ يا جرير ـ المجامع

با اين كيفيت براى ميرداماد بسيار آسان است كه ارسطو وافلاطونى را كه «اسطوره» و «نقش فرسوده» معرّفى گرديده ومردم از نزديك شدن به آثار آنان منع شده بودند كه :

قفل اسطوره ارسطو را

بر در احسن الملل منهيد

نقش فرسوده فلاطون را

بر طراز بهين حلل منهيد

اوّلى را «مفيد الصّناعة» و «معلّم المشّائين» ودومى را «افلاطون الشّريف» و «افلاطون الالهى المتألّه» بخواند وآسانتر آنكه ابو نصر فارابى وابن سينا را كه پيش از اين نحسى روزگار وآثارشان دردزا وبيمارى‌آور به شمار مى‌آمد اولى را «الشّريك المعلّم» ودومى را «الشّريك الرّئاسي» بنامد وبا اين گونه مقدّمات تعبير «شيخين» (ابن سينا وفارابى) را براى آن دو فيلسوف فراهم سازد چنانكه فقها آن تعبير را براى شيخ كلينى وشيخ طوسى بكار مى‌بردند.

با اين تمهيدات همان كتاب شفا كه شقا خوانده مى‌شد مورد تكريم وتبجيل علما ودانشمندان قرار گرفت ودانشمندانى همچون سيّد احمد علوى شاگرد وداماد ميرداماد ، مفتاح الشّفاء وغياث الدّين منصور دشتكى ، مغلقات الشّفاء وعلامه حلّى فقيه ومحدّث كشف الخفاء فى شرح الشّفاء را به رشته تحرير در آوردند واز همه مهم‌تر آنكه صدر المتألّهين يعنى ملاّ صدراى شيرازى تعليقه بر إلهيّات شفا نوشت ، تا راه فهم ودرك انديشه‌هاى ابن سينا را هموار سازد. با اين عوامل سنّت سينوى يا فلسفه ابن سينا كه در جهان تسنّن متروك ومنسوخ گرديده بود در جهان تشيّع وايران ، راه تحوّل وتكامل خود را پيمود وجانى دوباره يافت واز اين جهت است كه ملاّ مهدى نراقى كه در فقه معتمد الشّيعة را مى‌نويسد؛ودر اخلاق جامع السّعادات را به رشته تحرير در مى‌آورد؛در

٢٢

فلسفه جامع الافكار را تأليف مى‌كند؛وبه شرح وگزارش شفاى ابن سينا مى‌پردازد.

در اينجا بايد يادآور شد كه توجّه حكماى متأخّر مانند نراقى به متقدّمان به معنى آن نيست كه اينان خود را دست‌بسته تسليم آنان مى‌كردند ويا فقط گفتار آنان را تكرار مى‌نمودند بلكه بر عكس چنانكه شيوه اهل علم است گفتار گذشتگان را منبع واصل انديشه خود قرار مى‌دادند وجاى جاى ، بر افكار آنان خرده مى‌گرفتند تا علم ودانش هرچه بيشتر پاك‌تر ومصفّاتر گردد. مثلا ملاّ مهدى نراقى در جايى بطور صريح مى‌گويد :

«گمان مبر كه من جمودى بر پذيرفتن فرقه‌اى خاص از صوفيان واشراقيان ومشّائيان دارم ، بلكه در يك دست من برهانهاى قاطع ودر دستى ديگر ، قطعيّات صاحب وحى وحامل قرآن است؛وپيشواى من اين حقيقت است كه ، واجب الوجود داراى شريف ترين نحوه صفات وافعال است ومن خود را ملزم به اين ادلّه قاطعه مى‌دانم هرچند كه با قواعد يكى از اين گروههاى ياد شده مطابقت نداشته باشد.»

او در جاى ديگر مى‌گويد :

«اين بود آنچه كه در توجيه كلام برهان ابن سينا ياد كردم اگر مراد او همين است فبها المطلوب وگر نه آن را رد مى‌كنيم وگوش به آن سخن فرا نمى‌دهيم؛زيرا بر ما واجب نيست كه آنچه در بين الدفّتين شفا وبرهان آمده قبول وتصديق نمائيم.»

اين دوره كه امتداد زمانى آن به چهار صد سال بالغ مى‌گردد وبه دوره حكمت اشتهار دارد وبزرگان آن را اصحاب حكمت متعاليه مى‌خوانند از ادوار بسيار درخشان فلسفه اسلامى است زيرا در اين دوره حكيمان كوشيده‌اند از جهتى از ميراث اساطين حكمت باستان همچون سقراط وافلاطون وارسطو وشارحان ارسطو همچون ثامسطيوس واسكندر افروديسى حد اكثر بهره‌بردارى را به كنند وبا كمك از منقولات شيخ يونانى يعنى پلوتاينوس (پلوتن) كه نزد آنان به عنوان اثولوجياى ارسطو شناخته شده بود ، خشكى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند واز جهتى ديگر آراء وانديشه‌هاى

٢٣

مشّائيان اسلامى همچون فارابى وابن سينا را به محك بررسى در آورند وآن را با نوآوريهاى شيخ اشراق شهاب الدّين سهروردى تلطيف سازند. اينان انديشه‌هاى كلامى اشعرى وغزّالى وفخر رازى را مورد نقد وبررسى قرار دادند وبيشتر بر آراء وانديشه‌هاى خواجه نصير الدّين طوسى كه از او به عنوان خاتم برعة المحقّقين ياد مى‌شد تكيه كردند. خواجه انديشه‌هاى فلسفى ـ كلامى را از حشو وزوائد پرداخته ومجرّد ساخته وكتاب تجريد العقائد را به عنوان دستور نامه‌اى براى انديشه درست خداشناسى وجهان‌شناسى مدوّن كرده بود كه دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح وتعليقه بر آن نگاشتند.

اين مكتب فلسفه كه معمولا از آن تعبير به «مكتب إلهى اصفهان» مى‌شود براى آنكه كرسى حكمت در شهر معنوى وروحانى اصفهان قرار داشته واز اقطار عالم اسلامى طالبان علم ومعرفت بدان شهر دانش ومدينه حكمت روى مى‌آورده‌اند ، مورد غفلت جهان علم قرار گرفته است وفقط در اين اواخر خاورشناس معروف پروفسور هانرى كربن با همكارى بازمانده گذشتگان استاد سيّد جلال الدّين آشتيانى موفّق شد كه برگزيده‌اى از آثار معروف‌ترين چهره‌هاى اين دوره را در مجموعه‌اى چهار جلدى تحت عنوان : منتخباتى از آثار حكماى إلهى ايران از عصر ميرداماد وميرفندرسكي تا زمان حاضر به اهل علم معرفى كنند. در اين مجموعه است كه انديشه‌هاى حكيمانى همچون ميرداماد وميرفندرسكي وملا صدرا وملا رجبعلى تبريزى وملا عبد الرّزاق لاهيجى وحسين خوانسارى وملا شمساى گيلانى وسيد احمد علوى عاملى وفيض كاشانى وقوام الدّين رازى وقاضى سعيد قمى وملا نعيماى طالقانى وملا صادق اردستانى وملا مهدى نراقى ومانند آنان معرفى گرديده است. بخش إلهيّات وجوهر وعرض از شرح غرر الفرائد يعنى شرح منظومه حكمت سبزوارى كه به وسيله اين كمترين (مهدى محقّق) وپروفسور ايزوتسو به زبان انگليسى ترجمه ودر نيويورك چاپ شد

٢٤

نشان‌دهنده اين حقيقت بود كه حكيمان سابق بر او چه كوششهايى را در هموار ساختن انديشه متحمّل شده‌اند تا حكيم سبزوار توانسته است با نظم ونثر انديشه‌هاى خود را كه نتيجه ونقاوه انديشه‌هاى سلف صالح او بوده در دسترس جويندگان حكمت قرار دهد. كوشش‌هايى كه در سه دهه اخير در مراكزى همچون مؤسّسه مطالعات اسلامى دانشگاه تهران ـ دانشگاه مك‌گيل وانجمن حكمت وفلسفه به عمل آمد كمكى شايان توجّه به شناخت اين دوره كرد وبرخى از مجامع علمى هم مانند كنگره حاج ملاّ هادى سبزوارى وكنگره ملاّ صدرا وآثارى كه به وسيله برخى از استادان دانشگاه وعلماى حوزه تأليف گرديد در اين امر كمك كرد.

هدف كنگره‌اى كه در سال جارى با همكارى برخى از مراكز علمى تحت عنوان قرطبه واصفهان تشكيل مى‌گردد آن است كه أوّلا انديشه نادرستى را كه غربيان وبه تبع آنان دانشمندان كشورهاى عربى اظهار داشته‌اند مبنى بر اينكه پس از ابن رشد دانشمند اندلسى ستاره انديشه‌هاى فلسفى وتفكّر عقلى در جهان اسلام رو به افول نهاد ، از چهره تاريخ فلسفه اسلامى زدوده گردد ويا معرّفى برخى از چهره‌هاى درخشان اين دوره كه تا كنون در گوشه‌هاى فراموشى مانده ، مميّزات حكمت متعاليه به دوستداران علوم معقول واهل فلسفه وعرفان نمايانده شود.

در خرداد سال ١٣٧٨ كه همايشى تحت عنوان : اهميّت وارزش ميراث علمى اسلامى ـ ايرانى به مناسبت سى‌امين سال تأسيس مؤسّسه مطالعات اسلامى دانشگاه تهران ـ دانشگاه مك‌گيل برگزار گرديد شركت كنندگان داخلى وخارجى متّفقا اظهار داشتند كه لازم است كوششى جدّى درباره معرّفى آن بخش از تاريخ انديشه وتفكّر علمى وفلسفى در ايران كه جهان علم از آن ناآگاه است به عمل آيد واين در ارتباط با اين حقيقت است كه غربيان مى‌گويند : «چراغ انديشه وتفكّر فلسفى پس از ابن رشد متوفّى ٥٩٥ هجرى (در لاتين Averroes) در جهان اسلام خاموش گرديده است» ودر نتيجه

٢٥

پرده روى چندين قرن تلاش وكوشش دانشمندان ايرانى بويژه در دوران تشيّع اين كشور كه مركز آن اصفهان بوده كشيده شده است واين مطلب به صورتهاى مختلف در آثار دانشمندان اروپايى ومسلمان به چشم مى‌خورد كه چند نمونه از آن ياد مى‌گردد :

دكتر اكرم زعيتر در مقدّمه ترجمه كتاب ابن رشد والرّشديّة ارنست رنان فرانسوى مى‌گويد : «انّ الدّراسات الفلسفيّة عند العرب ختمت بابن رشد».

پروفسور هانرى كربن در كتاب فلسفه ايرانى وفلسفه تطبيقى خود مى‌گويد : «تاريخ‌نويسان غربى فلسفه مدّتهاى مديدى گمان كرده‌اند كه با تشييع جنازه ابن رشد در سال ١١٩٨ ميلادى در قرطبه ، فلسفه اسلامى نيز روى در نقاب خاك كشيد».

پروفسور ژوزف فان اس در مقدّمه بيست گفتار از مهدى محقّق مى‌گويد : «فلسفه ايرانى دوره صفويه كه توسّط متفكّران بزرگ مكتب اصفهان تكامل يافته است عملا ناشناخته مانده است».

بر پايه آنچه كه ياد شد پايه‌ريزى فكرى برگزارى همايشى در سطح بين المللى تحت عنوان قرطبه واصفهان به تدريج نهاده شد كه اكنون به تحقّق نزديك گرديده است. هرچند كه بانى اصلى اين همايش انجمن آثار ومفاخر فرهنگى ومؤسّسه مطالعات اسلامى دانشگاه تهران ـ دانشگاه مك‌گيل بود ولى پس از ارائه اين انديشه مراكزى ديگر همچون مركز بين المللى گفتگوى تمدّن‌ها ومركز فرانسوى تحقيقات ايرانى وچند نهاد ديگر به يارى ما برخاستند وبه موازات تهيّه مقدّمات همايش توفيق يافتيم برخى از آثار علمى را نيز به مناسبت وبه نام همين همايش آماده چاپ سازيم كه به جهت برخى از مشكلات ومضايق نتوانستيم آن را در همايش عرضه داريم واميدواريم كه اين كتابها به تدريج چاپ ودر دسترس اهل علم قرار گيرد.

اميد است كه با مباحثى كه در اين همايش مطرح مى‌گردد ومطالبى كه از اين كتابها بدست مى‌آيد زمينه‌اى تازه براى بازنگرى فلسفه اسلامى به وجود آيد كه با آن فصلى

٢٦

جديد براى تاريخ فلسفه در جهان اسلام گشوده گردد ، وهمچنين طلاّب ودانشجويانى كه طالب موادّ تازه‌اى براى پژوهش‌ها وتحقيقات خود هستند از نتائج اين همايش بهره بردارى كنند واين همايش انگيزه ومقدّمه‌اى باشد تا در همه شهرها وروستاهاى كشور ما كه در طىّ تاريخ متفكّران وانديشمندانى را در خود پرورانده ، مجامع ومحافلى بر اين نسق بر قرار وياد آن بزرگان گرامى داشته شود وآثار آنان مورد بررسى ونشر قرار گيرد وامتيازات آن آثار به جامعه علمى داخلى وخارجى معرّفى گردد. تحقّق اين هدف عالى ومقدّس زمينه‌اى تازه را براى انديشه وتفكّر نسل جوان آماده خواهد ساخت تا توجّه خود را به فرهنگى معطوف دارند كه شرقى صرف وغربى محض نباشد بلكه آميخته‌اى باشد از انديشه‌هاى نو وكهن وگزينه‌اى از آنچه كه نيازهاى جان وتن را بر آورده كند وسعادت دنيا وآخرت را تأمين نمايد. بعون اللّه تعالى وتوفيقه

مهدى محقّق

رئيس هيأت مديره انجمن آثار ومفاخر فرهنگى

رئيس همايش بين المللى قرطبه واصفهان

أوّل ارديبهشت ماه جلالى ١٣٨١

٢٧

٢٨

٢٩

٣٠

٣١
٣٢

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

مقدّمه مصحّح براى مصنّفات ميرداماد مجلّد دوم

ميرداماد ، آنچه درباره او گفته‌اند ، آثار او ، الافق المبين

١ ـ شرح حال ميرداماد محمد باقر حسينى استرابادى اصفهانى

١ ـ خاندان وتحصيلات ميرداماد

ميرداماد ، سيّد محمّد باقر ، فرزند سيّد محمد حسينى استرآبادى داماد شيخ عليّ بن عبد العالى كركى ، معروف به محقق ثانى ، فقيه بزرگ شيعه إماميّة ، دوران كودكى را در مشهد مقدّس رضوى گذرانده است. به جودت طبع وحدّت ذهن وطلاقت لسان ولطافت بيان ممتاز ومورد توجّه افاضل بود ، وسالها به طلب علوم مشغولى مى‌نمود ، واكثر متداولات معقول ومنقول را مطالعه فرمود. در اندك زمانى در ميدان تحقيق مسائل شفاء واشارات ، وتوضيح اشكالات رسايل رياضيّات وحكميّات گوى سبقت از اقران در ربود ، وبا وجود صغر سنّ مهارتش در فنون علوم به جايى رسيد كه در اكثر مطالب عاليه رسايل وحواشى تصنيف نمود.

بعد از دوره اقامت در مشهد مقدّس يك چند در قزوين ، ومدّتى در اردوى معلّى به درس اشتغال داشت ونقوش دقايق طبع نقّاد وذهن وقّاد خود را بر صحايف ضمائر علما وفضلا ظاهر گردانيد. در سال ٩٨٨ ، به قصد زيارت مشهد مقدّس رضوى ، چندى در دار المؤمنين كاشان بود ، واهل علم از صفات حميده ومقامات علمى وعملى او آن مقدار مشاهده كردند كه زبان قلم از شرح شمّه‌اى از آن قاصر است ، با وجود كمال در

٣٣

فنون فضائل ميلش به شاعرى بيشتر بود.

٢ ـ استادان ومشايخ اجازه ميرداماد :

ميرداماد ، در دوره تحصيل وتحقيق خود در اصفهان وديگر بلاد ، از محضر دانشمندانى بسيار ، از جمله امير فخر الدّين سمّاك استرابادى وعزّ الدين حسين بن عبد الصمد عاملى والد شيخ بهائى وعبد العالى كركى دايى خود وسيّد نور الدّين على موسوى عاملى به درس يا به اجازه بهره‌مند بوده است.

٣ ـ معاصران ميرداماد :

ميرداماد با علما وفضلاى فراوان هم‌زمان بود ، مانند شيخ بهايى ومير سيّد احمد فندرسكى وملا عبد اللّه شوشترى وشيخ لطف اللّه عيسى عاملى وبسيارى ديگر

٤ ـ شاگردان ومعاصران ميرداماد :

شاگردان وكسانى كه از درس او بهره برده يا به اجازه از او شرف يافته يا با او مكاتبات داشته‌اند. از جمله : شاه عبّاس صفوى وشريف مكّه وسعد معلّم خواندگار روم وسلطان العلماء وميرزا رضى صدارت‌پناه ونوّاب آصف خان وميرزا شاهرخ بيگاى وزير وملاّ صدرا شيرازى وسيّد احمد علوى وعبد الغفّار رشتى وصالح جزايرى وسيد حسين بن حيدر كركى وسيّد محمد باقر مشهدى وعبد المطلّب طالقانى ومحمّد گنابادى وعبد اللّه سمنانى وسيّد منصور گيلانى وامير محمّد مؤمن گيلانى وزلالى خوانسارى ومير محمّد تقى استرابادى وتاج الدّين حسين طوسى وابو الفتح گيلانى وقطب الدّين محمّد بن على الشريف الديلمى اللاهيجى صاحب محبوب القلوب ونظام احمد دشتكى وملاّ خليل قزوينى وگروهى ديگر را مى‌توان نام برد.

٥ ـ جامعيّت وميراث علمى ميرداماد :

اوقات شريف ميرداماد لحظه‌اى از مباحثه ومطالعه وتأمّل در مطالب عاليه علمى خالى نبود ، وى جامع كمالات صورى ومعنوى وكاشف دقايق انفسى وآفاقى است. در اكثر علوم حكميّات وفنون غريبه رياضى وفقه واصول وعلوم ادبى وتفسير قرآن واحاديث شريفه درجه عليا يافته ورتبه عالى واجتهاد داشته ، وفقهاى عصر فتاواى

٣٤

شرعيّه را به تصحيح او معتبر مى‌شمرده‌اند ، محافظت بر نماز جمعه وجماعت ورسيدگى به امور بندگان خداوند با توجّه به تهجّد وخلع وخلسه از جلباب بدن وغرق در عالم معنى شدن چنان كه در شرح احوال او نگاشته‌اند. همه را جمع نموده است.

ميراث علمى وكارهاى ميرداماد به عدد از صد فراتر است بسيارى از آثار او ناقص است واز بخت خوش بسيارى از آنها از بد حادثه در امان مانده وشناخته شده. ليكن فسوسا كه هنوز كارهاى فراوانى از وى در پس پرده گمنامى از دسترس طالبان به دور است. شناخت ثمره كوشش ميرداماد درباره مباحث تفسير قرآن مجيد وشرح وبحث در احاديث شريفه ، ومباحث امور عامّة ومسائل وجود واصالت ماهيّت وجواهر واعراض وإلهيّات ، خاصّه حكمت يمانيّه ايمانيّه او ، مربوط به معرفت ذات وصفات جلاليّه وجماليّه حقّ تعالى ، تقدّس وقدرت وعلم واراده وحيات وقضاء وقدر ومحبّت ورحمت بارى تعالى به آفريدگان وخلقت عالم وربط حادث به قديم وحدوث ذاتى وسرمدى ودهرى وزمانى عوالم افلاك وجماد ونبات وحيوان وانسان وملك وديگر مخلوقات ، ومعرفت دين وپيغمبران وكتب إلهى ورسالت رسولان وبعثت خاتم النبيّين وامامت وولايت ائمّه دين ، حكمت تشريع احكام اسلام وبيان راههاى هدايت وكمال يافتن انسان با مطالعه كتب ورسايل وى مشهود است.

امروز مدرّسان ومحققان بدين نتيجه رسيده‌اند كه براى پيشرفت علوم عقلى وعلوم نقلى نخست بايد فهرست منابع ومتون تدوين وسپس به صورت انتقادى تصحيح شود وبه اهل علم عرضه گردد وكوششهاى دانشمندان مورد دقّت قرار گيرد. بدين مناسبت اين بنده به آماده سازى كارهاى ميرداماد از دير باز با استفاده از كتابخانه آستان قدس مشهد وكتابخانه‌هاى تهران وقم اقدام نمود. در مجلّد أوّل مصنّفات ميرداماد هفتاد اثر به چاپ رسيد. اميد است كه باقى‌مانده آنها در علوم مختلف در مجلّد دوم وسوم به چاپ رسد ، ودر پايان كار نتيجه مطالعه ومقايسه وريشه‌يابى نظريّه‌هاى او نشر گردد. اينك به عنوان مجلّد دوم مصنّفات ميرداماد به سبب زيادى حجم مطالب آن تنها متن الأفق المبين او با مقدّمه وفهارس تقديم محضر خوانندگان قرار مى‌گيرد.

٣٥

٢ ـ آنچه درباره ميرداماد گفته‌اند در ده نمونه

١ ـ كتابت ملاّ صدرا كه به مير محمد باقر نوشته است

لا زالت شموس الحكمة الإيمانيّة منوّرة بنور وجوده ... پس بنابراين بيقين معلوم مى‌توان كرد كه حق ـ جلّ وعلا ـ را با مردم اين زمان وخلايق اين دوران لطف فراوان ورحمت بى‌پايان واقع است ...

پرتو خورشيد عشق بر همه تابد ولى سنگ به يك رنگ نيست تا همه گوهر شود

أعنى حضرت قدسى بهجت ، ملكوتى بسطت ، نوّاب مستطاب معلّى القاب ، سلطان متألّهى الحكماء ، برهان مجتهدى الفقهاء ، السيّد الكبير ، السّند الأمير ، بل رئيس أعاظم السّادات والنّقباء فى العالم ، مطاع أفاخم الكبراء بين الأمم ، مرتضى ممالك الإسلام ، مقتدى طوائف الأنام ، ممهّد قواعد الإسلام ، مبيّن الحلال والحرام ، صاحب الملكات والأخلاق القدسيّة ، جامع النّشئات العقليّة والنّفسيّة ، مستجمع العوالم الرّوحانيّة والحسيّة.

كامل الذّاتي كه ذات كاملش دارد فروغ همچو عقل أوّل از نقص كمالى منتظر حقّا كه نهال جنابش به آفتاب مهر وشبنم خاندان نبوّت پرورده ، وگلشن اعتقادش از كوثر ارادت وسلسبيل اخلاص دودمان علم وطهارت آب خورده ، از ساير اقران وهمگنان به مزاياى عواطف ومراحم التفات خاص فيّاض استاد الكلّ فى الكلّ اختصاص‌پذير گرديده ...

همه ثناى تو گويم چو لب فراز كنم

همه دعاى تو گويم چو چشم باز كنم

حيرانم كه اگرنه چنان شخصى اثر اشخاص محبوبه ربانيّت ومظهر رحمانيّت وپرتو تجلّيات افعاليّه الهيّه بوده باشد چسان با وجود محافظت بر جهات تجرّد ووحدت وحيثيّات انقطاع از شوائب كثرت وحشمت با زمره مهيمنين وطايفه كروبيّين ارباب قدس وطهارت وعلم ونزاهت وهيمان وحيرت در جناب صمديّت وبارگاه احديّت هم عنانى كردن ، بلكه مسابقه جستن تواند بود ، كه مراعات جانب كثرت نموده ومحافظت بر جمعه وجماعت ومواظبت بر مراسم خلقت وآداب بشريّت واجراى

٣٦

احكام وحدود شرعيّه وتنفيذ اوامر ونواهى وسياسات دينيّه به چنگ آورد ...

وامّا احوال فقير حقير به حسب معشيت روزگار واوضاع دنيا به موجبى است كه اگرچه خالى از صعوبتى وشدّتى نيست ، چه معلوم است كه : شغل تأهّل وتدبير معاش جمعى كثير از اطفال وعيال وپيوستگان ووابستگان با عدم مساعدت زمان وبدسلوكى مردم دوران مستتبع چه قسم آلام واحزان خواهد بود ... امّا بحمد اللّه كه ايمان به سلامت است ... ليك از حرمان ملازمت كثير السّعادة بى‌نهايت متحسّر ومحزون است ، ومكرّر قصد آن كرده ومى‌كند وعزم زيارت آن حضرت كه حريم مقصد اهل حق است تصميم مى‌نمايد ، بخت يارى نمى‌كند.

روى طالع سياه ، كه قريب به هفت هشت سال است كه من از ملازمت استاد الأماجد ورئيس الأعاظم محروم مانده‌ام وبه هيچ روى ملازمت آن مفخر اهل دانش وبينش ميسّر نمى‌شود ... ولكن با وجود تقصيرات ظاهرى اخلاص باطنى واعتقاد قلبى ، يوما فيوما ، در تزايد وتكامل است ، وقرب معنوى وتقارب روحانى با وجود تباعد جسمانى در اشتداد وتفاضل است وهرگز نبوده كه محضر دوستان را مزيّن به ذكر محامد عليّه نگرداند ومعطّر به نشر محاسن خفيّه وجليّه آن أستاد ومقتداى فرقه ناجيه وسيّد سند ومعلّم وشيخ ورئيس طايفه شيعه اثنا عشريّه ـ سلام اللّه عليهم اجمعين ـ نسازد. (١)

٢ ـ صورت كتابتى كه نوّاب صدر المحققين به نوّاب سيد الحكماء ثالث المعلّمين مير محمّد باقر نوشته :

قسم به مبدعى واجب الوجود ... وبه ساير سوگندنامه‌ها كه اين اقلّ عباد اللّه محمد المشتهر بصدر الشّيرازىّ هرچند به قوّه وهم وخيال سراپاى اين جهان كثير الاختلال بر مى‌آيد ودر يك يك از اشخاص وجزئيّات وابعاض واجزاى انواع واصناف اين روزگار نظر مى‌كند ، چيزى كه موجب ارتياح روح حزين كه به فنون آفات ومحن مبتلى

__________________

(١) ـ نقل به اختصار از مجموعه خطى ، ش ٦٧١٠ ، (١٣٢ علومى) ، كتابخانه مركزى دانشگاه تهران.

٣٧

است ، وباعث تسلّى قلب مسكين كه به صنوف شدايد اين روزگار پرفتن آماده صد گونه رنج وعنا است گردد ، جز ذات قدسى صفات ، ملكوتى سمات ، نوّاب مستطاب ، فلك جناب ، ملك إياب ، سلطان اعاظم السّادات النّجباء ، برهان أفاخم الحكماء العظماء ، استاد البشر والعقل الحادى عشر ، أعلم العلماء السّابقين واللاّحقين ، أفضل الحكماء المتقدّمين والمتأخّرين ، مروّج الشرع المبين ، مفتى شريعة سيّد المرسلين ، محبى رسوم أجداده الطاهرين ، ماحى آثار البدع والأهواء فى الشّريعة والدّين ، ممهّد قوانين الإسلام ، مبيّن أحكام الحلال والحرام ، سيّد اهل العلم واليقين ، سند أرباب الحديث وأصحاب الرّواية والدّراية فى كشف مسائل المذهب بالرّأى المتين ، ثمرة الشّجرة النبّويّة وغصن الجرثومة الأحمديّة ، العلاّمة ، الفهّامة ، ملجأ العلماء الأعلام ومحطّ رحال أهل الفضل والكمال من الأنام ، المعلّم فى التّحقيق والعالم بالتّدقيق ، مستخرج الحقائق بفكره الصّائب ومستنبط الدّقائق بنظره الرّقيق الفائق ، حلاّل المشكلات وكشّاف الأغطية عن وجوه المعضلات ، ممهّد القواعد العلميّة ببيان يخجل تبيانه فصاحة سحبان ، مشيّد المقاصد الحكميّة بتقريرات يضمحلّ فى أرجائها حكمة لقمان. وينقطع الأنفاس دون تعداد محامده ومفاخره ، ويكلّ ألسنة الأقلام من بيان مناقبه ومآثره.

گر بگويم تا قيامت وصف او

هيچ او را مقطع وغايت مجو

سمّى جدّه باقر علوم الأنبياء والمرسلين ، محمّد.

ما إن مدحت محمّدا بمقالتي

لكن مدحت مقالتى بمحمّد

أبقى اللّه ـ مجد الشّرع المنيف الطاهر ، محروسا من طوارق الحدثان ، محفوظا فى ظلّ عنايته وكنفه على ممرّ الدّوران ، نمى‌بيند ، بلكه نيست ونخواهد بود.

آرزومندى من خدمت خدّام ترا

چون جفاى فلك ومحنت من بسيار است

قد كان لى مشرب يصفو برؤيتكم

فكدّرته يد الأيّام حين صفا

الدّهر يكدح صفوه ويفوت فى صمّ الصّفا

والدّهر من عاداته تكدير عيش قد صفا

هر جام مراد را كه بر دست نهم

گردون ز حسد خسى درو اندازد

 (اين بود نقلى اندك از نامه ملاّ صدرا به ميرداماد كه از روى نسخه خطّى متعلّق به دكتر اصغر مهدوى ، به كوشش محمد تقى دانش‌پژوه ، در مجله راهنماى كتاب ، سال ٥ ،

٣٨

صفحات ٧٥٧ تا ٧٦٥ ، مطابق ابان وآذر سال ١٣٤١ چاپ شده است).

٣ ـ صورت كتابتى كه افضل المدققين صدر المحققين شيرازى به نوّاب ثالث المعلّمين ، استاد العلماء فى الخافقين نوشته‌اند :

كفى شرفا أنّى مضاف إليكم

وأنّى بكم ادعى وأرعى وأعرف

إذا بملوك الأرض قوم تشرّفوا

فلى شرف منكم أجلّ وأشرف

تا اشعّه آفتاب وجود به مقتضاى حكمت إلهى بر صفائح ماهيّات ممكنات فائض شود وپرتو نور وجود حقيقى مر تعيّنات را عارض گردد ، لوائح خورشيد فضل وحكم ولوامع نيّر خلق وكرم از سپهر ذات قدسى صفات بندگان نوّاب مستطاب ، فلك جناب ، صاحب سرير اقليم كمال ، مسندنشين بارگاه افضال ، حلاّل مشكلات حقايق ، كشّاف معضلات دقايق ، چهره‌گشاى جمال معانى ، مبيّن رموز آسمانى ، زيور چهره دانش وبينش ، فهرست كتاب آفرينش ، مجموعه كمالات انسانى ، مرآت تجلّيات إلهى وكيانى (لامع ولايح باد).

كامل الذّاتي كه ذات كاملش دارد فروغ همچو عقل أوّل از نقص كمال منتظر الّذي كشف قناع الامتناع من وجوه مخدّرات الحقائق والمبانى ... السيّد الأمير ، رئيس الحكماء وشيخ الفقهاء وأستاد الأساتذة ومعلّم العلماء ، ... ملجأ الخواصّ والعوامّ ، مآل أهلّة الأيّام ، كريم الشّيم والأخلاق ، شريف الأنساب والأعراق ... فأطال اللّه أعمار المعالى بطول بقائه وأعمش عيون الأقالى بنور لقائه ، ما برحت أحداق الأشخاص شاخصة نحو جنابه ورقاب الأرباب خاضعة للتمرّغ على بابه ... (١)

٤ ـ هذه صورة المكتوب الّذي كتب صدر الحكماء إلى ثالث المعلّمين ، السيّد السّند، الفاضل الكامل ، جامع المنقول والمعقول ، حاوى الفروع والأصول ، فخر

__________________

(١) ـ اين بود اندكى از نامه ملاّ صدرا به ميرداماد ، كه اصل آن در كتابخانه بريتيش يوزيوم وعكس آن به ش ٦٣٩٩ در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران موجود است.

٣٩

الحكماء والمحققين ، صدر السّادات والمدققين ، سمّى خامس الأئمّة المعصومين ، مير محمد باقر الشّهير بداماد ،

هو العليم

قد شرّف اللّه أرضا أنت ساكنها

وشرّف النّاس إذا سوّاك إنسانا

سلام اللّه وبركاته وتقديس اللّه وتحيّاته على مستودع حكمته ، الحافظ لشريعته. اللّهمّ كما جعلته نورا يهتدى به فى ظلمات الطبيعة ، وضياء يتلألأ مصباحه لسالكى طريق الحقيقة ، ودليلا لا يخمد برهانه ، وحقّا لا يخذل أعوانه ، وحبلا وثيقا عروته ، وجبلا منيعا ذروته. فاحرس للإسلام والمسلمين رفيع حضرته ، وأفض على أرباب الفضل والإفضال سجال مرحمته ، ومدّ على أصحاب العلم والكمال رأفته ، حتّى يحوز من المنى غاياتها ، متلقّيا بيمينه راياتها.

وهو السيّد الأمجد الأكرم والرئيس المطاع المفخم ، بل سلطان أعاظم السّادات والنّقباء فى العالم ، مطاع أفاخم الكبراء بين الامم ، معمار قلوب الأفاضل ، معيار عيون الفضائل ، المسطور نعته على صحائف الأيّام واللّيالى ، المشهور وصفه بين الأكابر والأعالى ، سيّد المحققين وسند المدقّقين ، فخر الرّؤساء والمعلّمين ، قدوة الفقهاء والمجتهدين ، وارث علوم الأنبياء والمرسلين ، استاد البشر ، والعقل الحادى عشر ، علّامة علماء الزّمان ، واسطة عقد أساطين المتألهين من نوع الإنسان ، عون الضّعفاء والمساكين ، غوث الفقراء والمساكين سمّى جدّه المعصوم ، باقر علوم الأوّلين والآخرين ـ صلوات اللّه عليه وآبائه أجمعين ـ لا زالت آذان الأماثل سميعة لجواهر عباراته ، وأعناق الأكابر مطيعة لزواهر إشاراته ، إلى يوم القيامة ... (١)

٥ ـ در سؤال رساله «تنازع الزّوجين فى مقدار المهر» از ميرداماد چنين آمده است: «سيّدنا وسندنا ومولانا ومقتدانا ، سيّد العلماء المحققين ، سند الفضلاء المدققين ،

__________________

(١) ـ نقل از مجموعه شماره ٥٣٦ عمومى ، كتابخانه آستان قدس رضوى ، مشهد ، كه در ذيل مسأله در اثبات نبوّت از ابن سينا ، حكمت خطى ، شماره ٥٩٠ ، معرّفى شده است (فهرست كتابخانه آستان قدس ، ج ٤ ، ص ١٠٩).

٤٠