علوم العربيّة - ج ١

السيد هاشم الحسيني الطهراني

علوم العربيّة - ج ١

المؤلف:

السيد هاشم الحسيني الطهراني


الموضوع : اللغة والبلاغة
الناشر: انتشارات مفيد
المطبعة: هما
الطبعة: ٢
الصفحات: ٤٦٢
الجزء ١ الجزء ٢

اين دو صيغه متكلم است.

(معانى اين صيغه ها)

١ ـ ليضرب : بزند يك مرد غائب.

٢ ـ ليضربا : بزنند دو مرد غائب.

٣ ـ ليضربوا : بزنند جماعت مردان غائب.

٤ ـ لتضرب : بزند يك زن غائب.

٥ ـ لتضربا : بزنند دو زن غائب.

٦ ـ ليضربن : بزنند جماعت زنهاى غائب.

٧ ـ اضرب : بزن تو يك مرد حاضر.

٨ ـ اضربا : بزنيد شما دو مرد حاضر.

٩ ـ اضربوا : بزنيد شما جماعت مردان حاضر.

١٠ ـ اضربى : بزن تو يك زن حاضر.

١١ ـ اضربا : بزنيد شما دو زن حاضر.

١٢ ـ اضربن : بزنيد شما جماعت زنان حاضر.

١٣ ـ لاضرب : بزنم من.

١٤ ـ لنضرب : بزنيم ما.

هريك از چهارده صيغه را از نظر معنى فعل امر گويند ، وتفصيلش در تقسيم هفتم خواهد آمد ، ولى از نظر صيغه كه مورد بحث وتقسيم است فقط شش مخاطب را صيغه امر ميگويند وهشت صيغه ديگر مضارع است ، زيرا بر سر آنها حروف مضارعه ميباشد.

٢١

(نسبت فعل)

چنانچه در مثالها مشاهده شد ، نسبت فعل در كلام متكلم يا به فاعل غائب است ، يعنى به كسى كه روى سخن وخطاب كلام با او نيست ، يا به فاعل حاضر است ، يعنى به كسى كه روى سخن وخطاب كلام با اوست ، يا به خود متكلم است ، ودر هرصورت فاعل يا مذكر است يا مؤنّث ، ودر هرصورت فاعل يا واحد است يا اثنين است يا جماعت.

بنابراين فعل را بايد هيجده صيغه باشد : شش براى غائب ، شش براى حاضر ، شش براى متكلم ، وهرشش صيغه سه براى مذكر وسه براى مؤنث ، وهرسه صيغه يك براى واحد ويك براى اثنين ويك براى جماعت.

ولى براى متكلم دو صيغه بيش نيست ، يك صيغه براى متكلم وحده ، يعنى متكلم به تنهائى ، چه مرد باشد چه زن ، ويك صيغه براى متكلم مع الغير ، يعنى متكلم با غير خودش ، چه دو باشند يا جماعت ، چه مرد باشند يا زن ، چنانچه در فارسى چه در غائب ، چه در حاضر ، چه در متكلم ، دو صيغه بيش نيست.

(اشتقاق اين افعال وساختن آنها)

از مثالها ظاهر شد «ضرب» كه مادّه واصل آنها است در همه موجود است ، ودر صيغه ها حروف وحركاتى زياد شده است ، پس هريك از صيغه ها از مادّه واصل كه مصدر است مشتقّ وساخته شده ، ولى ترتيب چنان است كه ماضى از مصدر ، ومضارع از ماضى ، وامر

٢٢

از مضارع مشتق ميباشد ، وتفصيل آنها بدين قرار است :

١ ـ ضرب : از مصدر كه ضرب است گرفته شده به زيادكردن فتحه اى بر راء وفتحه اى بر باء.

٢ ـ ضربا : از ضرب گرفته شده به زيادكردن الفى در آخرش.

٣ ـ ضربوا : از ضرب گرفته شده به زيادكردن واوى در آخرش وتبديل فتحه باء را به مناسبت واو به ضمّه.

٤ ـ ضربت : از ضرب گرفته شده به زيادكردن تاء ساكنى در آخرش.

٥ ـ ضربتا : از ضربت گرفته شده به زيادكردن الفى در آخرش.

٦ ـ ضربن : از ضربت گرفته شده به حذف تاء وزيادكردن نون مفتوحى در آخرش.

٧ ـ ضربت : از ضرب گرفته شده به ساكن كردن باء وزياد كردن تاء مفتوحى در آخرش.

٨ ـ ضربتما : از ضربت گرفته شده به مضموم كردن تاء وزياد كردن ميم والفى در آخرش.

٩ ـ ضربتم : از ضربت گرفته شده به مضموم كردن تاء وزياد كردن ميم ساكنى در آخرش.

١٠ ـ ضربت : از ضرب گرفته شده به زيادكردن تاء مكسورى در آخرش وساكن كردن باء.

١١ ـ ضربتما : از ضربت گرفته شده به مضموم كردن تاء وزياد كردن ميم والفى در آخرش.

٢٣

١٢ ـ ضربتنّ : از ضربت گرفته شده به مضموم كردن تاء وزياد كردن نون مشدّد مفتوحى در آخرش.

١٣ ـ ضربت : از ضرب گرفته شده به ساكن كردن باء وزياد كردن تاء مضمومى در آخرش.

١٤ ـ ضربنا : از ضربت گرفته شده به حذف تاء وزيادكردن نون والفى در آخرش.

چنانچه گفته شد : هر مفردى از آن صيغه ها از مفرد اول «ضرب» گرفته شده ، وتثنيه وجمع از مفرد خودش گرفته شده ، وهمچنان مضارع كه اكنون گفته ميشود.

١ ـ يضرب : از ضرب گرفته شده به زيادكردن ياء مفتوحى در اولش ، وساكن كردن ضاد ، ومكسوركردن راء ومضموم كردن باء.

٢ ـ يضربان : از يضرب گرفته شده به زيادكردن الفى ونون مكسورى در آخرش ومفتوح كردن باء به مناسبت الف.

٣ ـ يضربون : از يضرب گرفته شده به زيادكردن واو ساكنى ونون مفتوحى در آخرش.

٤ ـ تضرب : از يضرب گرفته شده به تبديل كردن ياء به تاء.

٥ ـ تضربان : از تضرب گرفته شده به زيادكردن الفى ونون مكسورى.

٦ ـ يضربن : از تضرب گرفته شده به تبديل كردن تاء به ياء در اولش ، وساكن كردن باء وزيادكردن نون مفتوحى در آخرش.

٧ ـ تضرب : از يضرب گرفته شده به تبديل كردن ياء به تاء.

٢٤

٨ ـ تضربان : از تضرب گرفته شده به زيادكردن الف ونون مكسور در آخرش ومفتوح كردن باء به مناسبت الف.

٩ ـ تضربون : از تضرب گرفته شده به زيادكردن واو ساكن ونون مفتوح در آخرش.

١٠ ـ تضربين : از يضرب گرفته شده به تبديل كردن ياء به تاء در اولش ، وزيادكردن ياء ساكن ونون مفتوح در آخرش ومكسور كردن باء به مناسبت ياء.

١١ ـ تضربان : از تضربين گرفته شده به تبديل كردن ياء ونون ، به الف ونون مكسور ، ومفتوح كردن باء به مناسبت الف.

١٢ ـ تضربن : از تضربين گرفته شده به ساكن كردن باء وحذف ياء.

١٣ ـ اضرب : از يضرب گرفته شده به تبديل كردن ياء به همزة.

١٤ ـ نضرب : از اضرب گرفته شده به تبديل كردن همزة به نون.

وصيغه هاى امر تابع چهارده صيغه مضارع است ، يعنى هريك از صيغه هاى امر از هريك از صيغه هاى مضارع گرفته شده ، بدين قرار

١ ـ ليضرب از يضرب گرفته شده بزيادكردن لام مكسور در اولش وساكن كردن باء در آخرش.

٢ ـ ليضربا : از يضربان گرفته شده به زيادكردن لام در اولش وحذف نون از آخرش.

٣ ـ ليضربوا : از يضربون گرفته شده به زيادكردن لام در

٢٥

اولش وحذف نون از آخرش.

٤ ـ لتضرب : از تضرب گرفته شده به زيادكردن لام وساكن كردن باء.

٥ ـ لتضربا : از تضربان گرفته شده به زيادكردن لام وحذف نون.

٦ ـ ليضربن : از يضربن گرفته شده به زيادكردن لام فقط.

٧ ـ اضرب : از تضرب گرفته شده به حذف حرف مضارع وآوردن همزه مكسورى در اولش ، وساكن كردن باء در آخرش.

٨ ـ اضربا : از تضربان گرفته شده به حذف حرف مضارع وآوردن همزه در اولش ، وحذف نون در آخرش.

٩ ـ اضربوا : از تضربون گرفته شده به حذف حرف مضارع وآوردن همزه در اولش ، وحذف نون در آخرش.

١٠ ـ اضربى : از تضربين گرفته شده به حذف حرف مضارع وآوردن همزة در اولش ، وحذف نون در آخرش.

١١ ـ اضربا : از تضربان گرفته شده به حذف حرف مضارع وآوردن همزة در اولش ، وحذف نون در آخرش.

١٢ ـ اضربن : از تضربن گرفته شده به حذف حرف مضارع وآوردن همزة در اولش فقط.

١٣ ـ لاضرب : از اضرب گرفته شده به زيادكردن لام مكسور در اولش وساكن كردن باء در آخرش.

١٤ ـ لنضرب : از نضرب گرفته شده به زيادكردن لام وساكن

٢٦

كردن باء.

پس ملاحظه شد كه چهارده صيغه امر تابع چهارده صيغه مضارع است با تغييراتى در اول آنها وآخر آنها بدين گونه :

شش صيغه غائب ودو صيغه متكلم در اولش لام مكسورى آورده ميشود ، وشش صيغه حاضر در اولش حرف مضارع حذف ميشود وبه جايش همزه آورده ميشود ، ودر پنج صيغه : دو صيغه مفرد مذكر ومؤنث غائب ، ويك صيغه مفرد مذكر حاضر ، ودو صيغه متكلم ، حرف آخر ساكن ميشود ، ودر هفت صيغه : چهار صيغه تثنيه ، ودو صيغه جمع مذكر ، ويك صيغه مفرد مؤنث حاضر ، نون از آخرش حذف ميشود ، ودو صيغه جمع مؤنث در آخرش تغييرى نيست.

بلكه فعل ، در كلام عرب از جنبه صيغه وساختمان لفظ نه از جهت معنى ، يا ماضى است يا مضارع ، زيرا در اول آن يا يكى از حروف مضارعة هست يا نيست ، اگر نيست ماضى است ، واگر هست مضارع است ، ولى چون حرف مضارع از اول امر حاضر حذف ميشود ، آن شش صيغه به صيغه امر ناميده شده ، وقسم سومى گرديده.

اما حروف ديگر كه در اول وآخر صيغه ها زياد ميشود علاماتى است كه اكنون بيان آنها ميشود.

(علامات وزوائد افعال)

دانستى كه در اين صيغه ها «ضرب» اصل ومادّه همه آنها است ، ودر هرصيغه اى چيزى زياد شده ، تا از اصل واحد كلمات بسيارى ، ودر نتيجة معانى مختلفى حاصل گردد ، وبسيارى از آن

٢٧

زياد شده هاى بر اصل بنام ضمير است ، وضمير از اقسام اسم است ، وشرحش در مبحث اسماء خواهد آمد ، وضميرهائى كه در اينجا گفته ميشود بنام ضمير فاعل است ، اينك بيان هريك از آن زياد شده ها :

١ ـ ضرب ـ حروف زياده ندارد ، فقط سه حرف اصلى مفتوح شده است ، ولى ضمير مفرد مذكّر غائب كه هو باشد در آن مستتر است ، يعنى اين فعل از جهت معنى داراى آن ضمير است ، ولى در صورتى كه اسمى از فاعلش در پيش مذكور باشد ، ودر اصطلاح آن ضمير را فاعل گويند ، نه آن اسمى كه پيش از فعل مذكور است ، مانند «زيد ضرب : زيد زد» در اين صورت ميگوئيم : زيد مبتدا است ، وضرب خبر مبتدا است ، ودر ضرب ضمير هو مستتر است كه راجع به زيد وفاعل فعل است ، واگر گفته شود : «ضرب زيد : زد زيد» در اين صورت ميگوئيم : ضرب فعل ، وزيد فاعل آن است ، ودر ضرب ضميرى نيست ، وجهت اين اصطلاحات در علم نحو روشن ميگردد.

٢ ـ ضربا ـ الف علامت تثنية وضمير فاعل است ، يعنى الف در اين صيغه فاعل است مانند هو در آن صيغه ، ودر اصطلاح آن را ضمير مستتر يعنى پنهان ، واين را ضمير بارز يعنى آشكار گويند ، مانند «زيدان ضربا : دو مرد بنام زيد زدند» الف در ضربا راجع به زيدان وفاعل فعل است ، واگر پيش از فعل نامى از فاعل نباشد گفته ميشود : ضرب زيدان ، در اين صورت ميگوئيم : ضرب فعل وزيدان فاعل است ، ونيازى به ضمير نيست.

٢٨

٣ ـ ضربوا ـ واو علامت جمع مذكّر وضمير فاعل است ، مانند «زيدون ضربوا ، وضرب زيدون» وآنچه در صيغه تثنيه گفته شد در اينجا نيز گفته ميشود ، ودر اين صيغه فتحه باء به مناسبت واو به ضمّة تبديل شده است ، ودر كتابت قاعدة آن است كه پس از واو جمع الفى نويسند تا با واو غير جمع اشتباه نشود ولى خوانده نميشود.

٤ ـ ضربت ـ تاء ساكن در اين صيغه علامت تأنيث است ، يعنى دلالت ميكند كه فاعل مؤنّث است ، وضمير مفرد مؤنث غائب كه هى باشد در آن مستتر است آنگونه كه هو در ضرب مستتر است.

٥ ـ ضربتا ـ تاء علامت تأنيث فاعل ، والف علامت تثنيه وضمير فاعل است.

٦ ـ ضربن ـ نون مفتوح علامت جمع مؤنث وضمير فاعل است ، مانند واو كه علامت جمع مذكر است ، واگر فاعل جماعتى از مردان وزنان باشند صيغه ضربوا آورده ميشود ، وباء در اين صيغه تا صيغه چهاردهم براى سهولت تلفّظ ساكن شده.

٧ ـ ضربت ـ تاء مفتوح علامت مفرد مذكر حاضر وضمير فاعل است.

٨ ـ ضربتما ـ تما علامت تثنيه مذكر حاضر وضمير فاعل است.

٩ ـ ضربتم ـ تم علامت جمع مذكر حاضر وضمير فاعل است.

١٠ ـ ضربت ـ تاء مكسور علامت مفرد مؤنث حاضر وضمير فاعل است.

١١ ـ ضربتما ـ تما در اين صيغه مانند صيغه هشتم ضمير فاعل.

٢٩

است ، وهنگام تكلّم از قرائن دانسته ميشود فاعل مرد است يا زن.

١٢ ـ ضربتنّ ـ تنّ علامت جمع مؤنث حاضر وضمير فاعل است.

١٣ ـ ضربت ـ تاء مضموم علامت متكلّم وحده وضمير فاعل است.

١٤ ـ ضربنا ـ نا علامت متكلم مع الغير وضمير فاعل است.

اين چهارده صيغه ماضى ، اما چهارده صيغه مضارع :

١ ـ يضرب ـ ياء حرف مضارع ، وضمّه اى كه بر حرف آخر كلمه است در اصطلاح علامت رفع گويند ، ورفع يكى از اقسام اعراب است ، ومعنى اعراب واقسام آن در علم نحو بيان ميشود. وچنانچه در ضرب گفته شد در يضرب ضمير هو نيز مستتر است.

٢ ـ يضربان ـ ياء حرف مضارع ، الف علامت تثنيه وضمير فاعل است ، نون مكسور علامت رفع است ، وضمّه باء به مناسبت الف به فتحه تبديل شده.

٣ ـ يضربون ـ ياء حرف مضارع ، واو علامت جمع مذكر وضمير فاعل است ، ونون مفتوح علامت رفع است.

٤ ـ تضرب ـ تاء حرف مضارع ، وضمه آخر كلمه علامت رفع است ، ودر اين صيغه مانند ضربت ضمير هى مستتر است.

٥ ـ تضربان ـ تاء حرف مضارع ، الف علامت تثنيه وضمير فاعل ، ونون مكسور علامت رفع است.

٦ ـ يضربن ـ ياء حرف مضارع ، نون مفتوح در اين صيغه علامت جمع مؤنث وضمير فاعل است ، وضمه باء براى سهولت تلفّظ به سكون تبديل شده.

٣٠

٧ ـ تضرب ـ تاء حرف مضارع ، ضمّه علامت رفع ، ودر اين صيغه ضمير «انت» مستتر است به استتار واجب تا فاعلش بوده باشد ، يعنى هيچگاه اين صيغه از ضمير انت خالى نميشود ، چنانچه در معنى آن ميگوئى : زدى تو ، بر خلاف ضرب وضربت ويضرب وتضرب كه استتار ضمير در آنها جائز است ، يعنى اگر اسمى از فاعل پيش از فعل مذكور باشد ، پس ضميرى در آنها هست كه به آن اسم راجع ميشود ، ولى اگر مذكور نباشد وفاعل پس از فعل واقع شود ضميرى در آنها نيست ، چنانچه در ضرب بيان شد.

٨ ـ تضربان ـ تاء حرف مضارع ، الف علامت تثنيه وضمير فاعل ، ونون مكسور علامت رفع است.

٩ ـ تضربون ـ تاء حرف مضارع ، واو علامت جمع مذكر وضمير فاعل ، ونون مفتوح علامت رفع است.

١٠ ـ تضربين ـ تاء حرف مضارع ، ياء علامت مفرد مؤنث حاضر وضمير فاعل ، ونون مفتوح علامت رفع است.

١١ ـ تضربان ـ تاء حرف مضارع ، الف علامت تثنيه وضمير فاعل ، ونون مكسور علامت رفع است.

١٢ ـ تضربن ـ تاء حرف مضارع ، ونون مفتوح علامت جمع مؤنث وضمير فاعل است.

١٣ ـ اضرب ـ همزة حرف مضارع ، ضمّه علامت رفع ، ودر اين صيغه ضمير انا مستتر است به استتار واجب مانند انت كه در تضرب صيغه هفتم مستتر است.

٣١

١٤ ـ نضرب ـ نون حرف مضارع ، ضمّه علامت رفع ، ودر اين صيغه ضمير نحن مستتر است به استتار واجب ، ومعنى استتار آن است كه فعل از جهت معنى داراى آن ضمير است.

واجمال كلام در زيادات ماضى آنكه در اواخر دوازده صيغه ضمائر بارز متّصل شده ، ودر دو صيغه «ضرب وضربت» ضمير مستتر است ، وتاء كه علامت تأنيث است ملحق شده

ودر چهارده صيغه مضارع غير از ضميرها ، در اول آنها حرف مضارع زياده شده «در صيغه اول ودوم وسوم وششم ياء ، در صيغه سيزدهم همزة ، در صيغه چهاردهم نون ، در هشت صيغه ديگر تاء» ودر آخر دوازده صيغه علامت رفع زياد شده «در صيغه اول وچهارم وهفتم وسيزدهم وچهاردهم ضمه ، در صيغه دوم وپنجم وهشتم ويازدهم نون مكسور ، ودر صيغه سوم ونهم ودهم نون مفتوح» ودر دو صيغه جمع مؤنث غائب وحاضر «يضربن وتضربن» علامت رفع نيست.

واما چهارده صيغه امر ، چنانچه مذكور شد همان چهارده صيغه مضارع است ، ولى در اول شش صيغه غائب ودو صيغه متكلم لام مكسور كه بنام لام امر است پيش از حرف مضارع زياد شده ، ودر اول شش صيغه حاضر حرف مضارع حذف ، وهمزه اى بجايش آورده شده واز آخر دوازده صيغه علامتهاى رفع حذف شده ، ودر آخر دو صيغه «يضربن وتضربن» تغييرى نشده است ، وصورت صيغه هاى امر

٣٢

گذشت ، ودر تقسيم پنجم به تفصيل بيان خواهد شد.

اين مثالها كه تا حال آورديم از ماده" ضرب" بود ، واز هر ماده ومصدرى كه فعل بناء شود ، همين سه قسم ، وهمين چهارده صيغه است ، ومثالهائى كه در مطلب آينده ميآوريم از ماده" نصر : يارى كردن" ميباشد ، ماضى آن" نصر" ومضارعش" ينصر" است.

(موازنة)

از آن مثالها دانسته شد كه هرصيغه اى اصل وماده دارد ، وحروفى بر آن اصل زياد شده است ، اصل وماده هرصيغه اى را حروف اصلى نامند ، وآنچه زياده شده حروف زياده گويند ، وميزان در شناساندن حروف اصلى از حروف زياده «ف ـ ع ـ ل» را قرار داده اند. پس هرصيغه اى را بخواهند حروف اصلى آن را بشناسند ، واز حروف زياده ممتاز نمايند بجاى حروف اصلى" ف ـ ع ـ ل" آورند وحروف زياده را اگر باشد بصورت خود گذارند ، واين عمل را" موازنة : سنجش" نامند ، وگويند : فلان صيغه بر اين وزن است ، چنانچه در اين مثالها وصيغه ها گفته ميشود.

١ ـ نصر بر وزن فعل

 ينصر بر وزن يفعل

 لينصر بر وزن ليفعل

٢ ـ نصرا بر وزن فعلا

 ينصران بر وزن يفعلان

 لينصرا بر وزن ليفعلا

٣ ـ نصروا بر وزن فعلوا

 ينصرون بر وزن يفعلون

 لينصروا بر وزن ليفعلوا

٤ ـ نصرت بر وزن فعلت

 تنصر بر وزن تفعل

 لتنصر بر وزن لتفعل

٥ ـ نصرتا بر وزن فعلتا

 تنصران بر وزن تفعلان

 لتنصرا بر وزن لتفعلا

٦ ـ نصرن بر وزن فعلن

 ينصرن بر وزن يفعلن

 لينصرن بر وزن ليفعلن

٣٣

٧ ـ نصرت بر وزن فعلت

 تنصر بر وزن تفعل

 انصر بر وزن افعل

٨ ـ نصرتما بر وزن فعلتما

 تنصران بر وزن تفعلان

 انصرا بر وزن افعلا

٩ ـ نصرتم بر وزن فعلتم

 تنصرون بر وزن تفعلون

 انصروا بر وزن افعلوا

١٠ ـ نصرت بر وزن فعلت

 تنصرين بر وزن تفعلين

 انصرى بر وزن افعلى

١١ ـ نصرتما بر وزن فعلتما

 تنصران بر وزن تفعلان

 انصرا بر وزن افعلا

١٢ ـ نصرتنّ بر وزن فعلتنّ

 تنصرن بر وزن تفعلن

 انصرن بر وزن افعلن

١٣ ـ نصرت بر وزن فعلت

 انصر بر وزن افعل

 لانصر بر وزن لافعل

١٤ ـ نصرنا بر وزن فعلنا

 ننصر بر وزن نفعل

 لننصر بر وزن لنفعل

در عمل موازنة كلمه مورد سنجش را «موزون» وكلمه اى را كه فاء وعين ولام دارد «ميزان» نامند ، وحرف اصلى اول را فاء الفعل ، وحرف اصلى دوم را عين الفعل ، وحرف اصلى سوم را لام الفعل خوانند ، واگر رباعى ، يعنى حروف اصليش چهار حرف باشد حرف چهارم را لام الفعل دوم گويند ، واگر خماسى ، يعنى حروف اصليش پنج حرف باشد ، حرف پنجم را لام الفعل سوم گويند ، چنانچه در آن مثالها ميگوئيم : ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، ودر اين مثالها ميگوئيم : نون فاء الفعل ، صاد عين الفعل ، راء لام الفعل ، ودر رباعى مانند «دحرج : غلطانيد» ميگوئيم : دال فاء الفعل ، حاء عين الفعل ، راء لام الفعل اول ، جيم لام الفعل دوم ، ودر خماسى مانند «سفرجل : به» ميگوئيم : سين فاء الفعل ، فاء عين الفعل ، راء لام الفعل اول ، جيم لام الفعل دوم ، لام لام الفعل سوم ، وفعل در كلام عرب ثلاثىّ ورباعىّ است ، و

٣٤

هريك مجرّد ومزيد فيه دارد چنانچه گفته شد ، وغير از ثلاثى ورباعى در فعل نيست ، ولى در اسم خماسى نيز هست چنانچه در مبحث اسماء بيان خواهد شد ، از اين جهت مثال خماسى را از اسم آورديم ، وعمل موازنه در اسم وفعل انجام ميشود ، ولى در حرف انجام نميشود.

وجهت آنكه براى موازنة در مقابل حروف اصلى فاء وعين ولام انتخاب شده آن است كه مركّب از اين سه حرف به اين ترتيب كه «فعل» باشد اسمى است كه شامل هرفعلى است.

وحروف زياده اين ده حرف است «س ـ ء ـ ل ـ ت ـ م ـ و ـ ن ـ ى ـ ه ـ ا» ومجموع مركب آنها ميشود «سألتمونيها» يعنى در هراسمى وفعلى اگر حروف زياده باشد غير از اينها نيست ولى ممكن است اينها حروف اصلى كلمه باشند.

ودر اين موازنة كه در اصطلاح موازنه صرفىّ گفته ميشود بايد عدد حروف موزون با ميزان يكى باشد ، وحروف اصلى در موزون مقابل فاء وعين ولام در ميزان باشد ، وحروف زياده هرچه در موزون هست به همان ترتيب در ميزان آورده شود ، وهرحرفى در موزون هرچه از حركت وسكون دارد همان در ميزان گذارده شود ، وموازنة در اصطلاح فنّ شعر كه از علوم عربيّة است غير از اين موازنه است.

بر اين چند مثال تمرين شود :

" جعفر بر وزن فعلل"" ضرب بر وزن فعل"" ضارب بر وزن فاعل"" عليم بر وزن فعيل"" نصرتم بر وزن فعلتم"" قفل

٣٥

بر وزن فعل"" زنبور بر وزن فعلول"" عبّاس بر وزن فعّال"" حسين بر وزن فعيل"" صابون بر وزن فاعول"" اكبر بر وزن افعل"" مفتاح بر وزن مفعال".

(ابنيه افعال ثلاثىّ مجرّد)

فعل ماضى ثلاثى مجرد را سه بناء است" مفتوح العين ـ مكسور العين ـ مضموم العين" يعنى يا عين الفعل آن مفتوح است ، بر وزن" فعل" مانند" ضرب : زد" و" نصر : يارى كرد" و" منع : بازداشت «يا مكسور است ، بر وزن» فعل «مانند» علم : دانست و «حسب : پنداشت» يا مضموم است ، بر وزن «فعل» مانند «شرف : با شرافت شد» ، ودر هرسه بناء فاء الفعل مفتوح ، ولام الفعل در چهارده صيغه مختلف است ، وبناء ماضى ثلاثى مجرد از هرمصدرى باشد يكى از اينهاست ، وغير اينها نيست ، جز چند لفظ كه در تقسيم دهم مذكور خواهد شد.

وفعل مضارع ثلاثى مجرد همچنان داراى سه بناء است ، يعنى عين الفعل يا مضموم ، يا مكسور ، يا مفتوح است ، ودر هرسه بناء حرف مضارع مفتوح ، وفاء الفعل ساكن ، ولام الفعل در چهارده صيغه مختلف است ، چنانچه صورت كتابت آنها گذشت.

لكن ماضى مفتوح العين از بعضى مصدرها مضارع آن مكسور العين است مثل «ضرب ـ يضرب» واز بعضى مصدرها مضارع آن مضموم العين است مثل «نصر ـ ينصر» واز بعضى مصدرها مضارع آن مفتوح العين است مثل «منع ـ يمنع».

٣٦

وماضى مكسور العين از بعضى مصدرها مضارع آن مفتوح العين است مثل «علم ـ يعلم» واز بعضى مصدرها مضارع آن مكسور العين است مثل «حسب ـ يحسب» ومضارع مضموم العين ندارد.

وماضى مضموم العين مضارع آن فقط مضموم العين است مثل «شرف ـ يشرف»

وبر اين تفصيل كه گفته شد ماضى ومضارع ثلاثى مجرد شش گونه است ، يعنى از مصدرهاى ثلاثى مجرد كه فعل ساخته وريخته شود ماضى ومضارعش با هم يكى از آن شش صورت است ، وهريك از آنها را در اصطلاح باب گويند ، وباب در لغت به معنى در است ، ودر اصطلاح هريك از آن شش صورت را «باب» گويند ، زيرا هر مصدر وماده اى از ثلاثى مجرد در يكى از آنها وارد ميشود ، وخارج از آنها نيست ، وصورت هفتم ندارد ، پس ميگوئيم :

(ثلاثى مجرّد را شش باب است)

(١ ـ باب فعل يفعل)

در اين باب وبابهاى ديگر مثالهائى از مفرد ماضى ومضارع وامر ميآوريم ، پس از آن مصدرش را گرچه متعدّد باشد ذكر ميكنيم ، وبراى تمرين صيغه هاى ديگر را خودتان يادآور شويد.

مثال : ضرب ، يضرب ، اضرب ، ضربا وضربة : زدن"

" ختم ، يختم ، اختم ، ختما وختاما : پايان دادن" ورجع ، يرجع ، ارجع ، رجوعا ومرجعة ومرجعا ورجعى : بازگشتن".

«صبر ، يصبر ، اصبر ، صبرا : شكيبائى كردن»

٣٧

«غفر ، يغفر ، اغفر ، مغفرة وغفرانا وغفرا وغفورا : آمرزيدن».

(٢)

(باب فعل يفعل)

مثال : «نصر ، ينصر ، انصر ، نصرا ونصورا : يارى كردن».

«حكم ، يحكم ، احكم ، حكما وحكومة : قضاوت كردن».

«عبد ، يعبد ، اعبد ، عبادة وعبودة وعبوديّة : پرستيدن».

«رزق ، يرزق ، ارزق ، رزقا : روزى دادن».

«ذكر ، يذكر ، اذكر ، ذكرا وتذكارا : يادكردن».

بيشتر افعال ثلاثى مجرد از اين دو باب است ، وبسيارى از مصادر در هردو باب وارد ميگردد ، مثال بعضى از آنها مذكور ميشود.

مثال : «فسق ، يفسق ويفسق ، فسقا وفسوقا : از راه درشدن».

«نفر ، ينفر وينفر ، نفورا ونفارا : دورى جستن».

«عثر ، يعثر ويعثر ، عثرا وعثيرا وعثارا : لغزيدن».

«أبق ، يأبق ويأبق ، ابقا وابقا واباقا : گريختن از آقا».

«عند ، يعند ويعند ، عنودا : دانسته انكار حقّ كردن»

«حشر ، يحشر ويحشر ، حشرا : جمع كردن»

«قتر ، يقتر ويقتر ، قترا وقتورا : تنگگرفتن در جيره وهزينه».

«حسد ، يحسد ويحسد ، حسدا وحسادة : رشك ورزيدن».

«حنك ، يحنك ويحنك ، حنكا : افسار زدن».

" قدر ، يقدر ، ويقدر ، قدرا وقدرة ومقدرة ومقدرة ومقدرة

٣٨

ومقدارا وقدارة وقدورة وقدورا وقدرانا وقدارا وقدارا : توانستن".

" عضل ، يعضل ويعضل ، عضلا وعضلا وعضلانا : بازداشتن

«زبر ، يزبر ويزبر ، زبرا : نوشتن».

«طمث ، يطمث ويطمث ، طمثا : مجامعت كردن».

وجز اينها مصادر بسيارى هست كه در هردو باب وارد شده وبعضى از مصادر از سه باب وچهار باب آمده ، چنانچه در كتابهاى لغت مشاهده ميشود.

(٣)

(باب فعل يفعل)

وهرفعلى كه از اين باب آمده است عين الفعل يا لام الفعل آن حرف حلق است ، وحروف حلق شش است ، به اين ترتيب.

همزه وهاء ، عين وحاء ، غين وخاء ، ودر اين شرط فاء الفعل مطرح نيست.

مثال : «سأل ، يسأل ، اسأل ، سؤالا ومسألة وسآلة وتسآلا وسألة پرسش كردن».

«قرأ ، يقرأ ، اقرأ ، قراءة وقرءا وقرآنا : خواندن».

«ذهب ، يذهب ، اذهب ، ذهابا ومذهبا وذهوبا : رفتن».

«رفه ، يرفه ، ارفه ، رفها ورفها ورفوها : خوش زندگى كردن».

«جعل ، يجعل ، اجعل ، جعلا : قرار دادن».

«منع ، يمنع ، امنع ، منعا : بازداشتن».

٣٩

«بحث ، يبحث ، ابحث ، بحثا : كاويدن».

«فتح ، يفتح ، افتح ، فتحا : گشودن».

«شغل ، يشغل ، اشغل ، شغلا وشغلا : بكار داشتن».

«نزغ ، ينزغ ، انزغ ، نزغا : برغلانيدن».

«بخس ، يبخس ، ابخس ، بخسا : كاستن».

«نسخ ، ينسخ ، انسخ ، نسخا : برداشتن».

و «ابى يأبى اباء واباءة : خوددارى كردن» از اين باب است ، ولى داراى آن شرط نيست ، واين يك مورد استثنائى است ودر كتابهاى لغت : ابى يأبى نيز ضبط شده است.

خلاصه آنكه هرفعلى كه عين الفعل يا لام الفعل آن از حروف حلق نيست از اين باب نباشد جرأبى يأبى ، ولى ميشود از حروف حلق باشد ، ولى از بابهاى ديگر آيد ، مانند اين مثالها :

«دخل ، يدخل ، ادخل ، دخولا ومدخلا : درون شدن».

«سمع ، يسمع ، اسمع ، سمعا وسماعة وسماعا : شنيدن».

" رحم ، يرحم ، ارحم ، رحمة ومرحمة ورحما ورحما : مهربانى كردن".

«بلغ ، يبلغ ، ابلغ ، بلوغا : رسيدن».

«شهد ، يشهد ، اشهد ، شهودا : حضور داشتن».

ونيز بعضى از آنها كه عين الفعل يا لام الفعل آن حرف حلق است از دو باب يا سه باب آمده است مانند اين مثالها :

«دمغ ، يدمغ ويدمغ ، دمغا : بر دماغ زدن».

٤٠