المجدي في أنساب الطالبيين

علي بن أبي الغنائم العمري

المجدي في أنساب الطالبيين

المؤلف:

علي بن أبي الغنائم العمري


المحقق: أحمد المهدوي الدامغاني
الموضوع : التراجم
الناشر: منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي
المطبعة: ستاره
الطبعة: ٢
ISBN: 964-6121-59-4
الصفحات: ٦٨٧

وطبيعى است كه از دانستن اين موضوع ، ودست يافتن به اين كتاب نفيس بسيار خوشحال شدم ، وشكر خداوند تبارك وتعالى را بجاى آوردم ، ومع ذلك براى آنكه مزيد اطمينانى حاصل كنم چندين صفحه از مطالبى را كه از جاى جاى آن مخطوطه رونويس كرده بودم براى برادرم استاد دكتر محمود مهدوى دامغانى حفظه الله وأرعاه ووفّقه لما يرضاه به مشهد مقدّس فرستادم ، تا ايشان وبرادر ديگرم كه گرچه بسال از بنده كمتر است ولى بديگر جهات جميعا بر اين بنده مهمتر ، يعنى حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ محمّد رضا مهدوى دامغانى دامت بركاته ، آن را با مراجع ومآخذ ديگر مقابله كنند ، واز ديگر اهل نظر نيز صحّت استنباط حقير را درباره مخطوطه كه همان «المجدى» است استعلام نمايند ، وخوشبختانه پس از مدّت كوتاهى نامبردگان نيز بوسيله تلفن نظر مرا تأيد كردند ، ومزيد سپاسگزاريم بدرگاه بارى تعالى جلّت عظمته عموما ، وبجهت آنچه ذيلا معروض مى دارم خصوصا ، فراهم آمد ، ولله الحمد.

چند سال قبل ودر بحبوحه خشك وتر سوختنى كه دامنگير بعضى افراد وطبقات شده بود ، اين ضعيف به مهلكه اى افتاد ، وبراى تخلّص از آن به ذيل عطوفت بانوى بزرگ اسلام ، وقهرمان پيروزمند كربلا وشام ، حضرت زينب كبرى سلام الله عليها متمسّك شد ، وخداوند متعال به بركت آن مخدّره جليله قلوب بعضى از بندگان صالح ونيز «رجل مؤمن» را متوجّه حال ومعطوف وضع اين بنده فرمود ، تا او را از آن مضيقه برهانند ، واز آن بليّه مستخلص فرمايند ، ورحم الله الماضين منهم وحفظ الباقي.

وگرچه خدا خواست كه آن شر مكروه صورى ومادّى كه خود تقدير فرموده بود سبب خير محبوب روحى ومعنوى براى اين حقير گردد ، امّا اگر عنايت الهى

١٢١

بدان وسيله شامل حالم نمى شد ، بلا تشبيه ، وأستغفر الله ممّا أقول ، به مقتضاى «لَوْ لا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ» (آيه ٤٩ سوره مباركه قلم) سرانجام كار ، در آن گيرودار ، معلوم نبود.

پس از رهائى از آن مخمصه اين بنده آنچه را كه به صورت واجب مالى وفريضه ذمّه ظاهرى به ساحت مقدّس حضرت زينب سلام الله عليها ، نذر كرده بود بمن له الحق تقديم داشت ، ولى گرچه شرعا وبصورت ظاهر برىء الذمّة شد ، باطنا ومعنى ذمّه خود را از آن نذر وتعهّد ، كما ينبغى فارغ وبرى نمى شناخت.

وهمواره خود را متعهّد وملتزم مى دانست (ومى داند) كه بآستان مبارك آن بزرگوار سلام الله عليها ، معنى نيز خدمتى هر چند هم كه ناقابل باشد پيشكش كند ، على هذا بمحض مشاهده بر اين نسخه ، واطمينان يافتن بر اينكه آن «المجدى» است ، بر آن شدم كه در مقام تصحيح وآماده ساختن آن كتاب براى چاپ ، وعرضه مطلوب آن به مواليان اهل بيت عصمت وطهارت سلام الله عليهم أجمعين برآيم ، باشد كه ان شاء الله اين جهد المقل ، مقبول درگاه آن ميوه دل فاطمه زهرا وأمير المؤمنين عليهما‌السلام قرار گيرد.

چون بعلّت نزديك شدن موعد مراجعه به كحّال ، ولزوم مراجعت به «ويلمينگتون» امكان اقامت بيشتر در نيويورك ومراجعه مستمر به كتابخانه ورونويسى ومقابله آن با نسخه مخطوطه ، كه طبعا چندين ماه وبلكه يكسال طول مى كشيد نبود ، از كتابخانه درخواست كردم تصوير يا ميكروفيلمى از آن نسخه ، واز دو مخطوطه ديگر يعنى «شرح مقامات حريرى مطرّزى» و «تفسير معالم التنزيل بغوى» را برايم آماده سازند ، وتصوّر مى كردم كه حدّ اكثر ظرف

١٢٢

يك هفته اين مقصود حاصل خواهد شد.

غافل از آن كه براى اين مسأله طى تشريفات خاصّى لازم است كه نخستين آن موافقت كميسيون ويژه اى است كه تشكيل آن نيز در ايّام معيّنى در هر ماه صورت مى گيرد ، وبنا بر اين انتظار حصول فورى آنچه مى خواستم بى فايده بود ، وقرار شد متصدّى آن بخش نظر كميسيون را هر وقت كه اعلام شد با تلفن بمن بگويد.

پس از قريب چهل روز آن شخص تلفن كرد وگفت «كميسيون فقط با تحويل ميكروفيلم يكى از سه كتاب مورد درخواست موافقت كرده ، واز دو كتاب ديگر از آن روى كه خوف اين را داشته است كه مبادا اشعّه عكّاسى بآن آسيبى وارد كند ميكروفيلم يا فتوكوپى تحويل نخواهد شد ، خدا خدا كردم كه ان شاء الله آنچه را كه كميسيون موافقت كرده است همين «المجدى» باشد والحمد الله كه همان بود.

همان روز كه در خواست تحويل ميكروفيلمها را تسليم آن متصدّى كردم او ورقه چاپى ديگرى كه شايد بشود آن را ورقه «استعلام بها» تعبير كرد بمن داد وگفت : پس از اعلام موافقت احتمالى كميسيون اين ورقه را امضاء كن وبفرست تا قيمت ميكروفيلم تعيين وابلاغ شود ، وسپس وجه آن را بپرداز ، تا ميكروفيلم تهيّه وبرايت ارسال گردد.

ومن همان ساعت آن ورقه را امضا وپست كردم وچهار پنج روز بعد جواب رسيد كه بهاى برآوردشده (هفتاد وشش دلار) است كه پس از اين كه آن را پرداختم بين دو تا چهار هفته ديگر ميكروفيلم را ارسال خواهند داشت وپول را فورا فرستادم ، وميكروفيلم هم پس از دو هفته واصل شد ، وخوشبختانه ظاهر

١٢٣

كردن وچاپ ميكروفيلم نيز در كتابخانه عمومى شهر «ويلمينگتون» بسهولت انجام يافت.

پيش از شروع به استنساخ ، چون با توجّه بدانچه مرحوم مبرور علاّمه طهرانى قدس‌سره در «الذريعة» (ج ٢٠ ص ٣) مرقوم داشته ، وبدانچه كه برخى از متأخّرين ومعاصرين ، مانند مرحومان «علاّمه مامقانى ره» در «تنقيح المقال» و «محدّث قمّى ره» در «منتهى الآمال» و «علاّمه امينى ره» در «الغدير» و «علاّمه سيّد محمّد صادق آل بحرّ العلوم ره» در حواشى «عمدة الطالب» بلا واسطه از «المجدى» نقل فرموده اند مى دانستم كه قطعا نسخ متعدّدى از اين كتاب شريف در ايران وعراق وجود دارد ، كه لا اقل چهار نسخه آن توسّط مرحوم علاّمه طهرانى در الذريعة معرّفى شده بود ، يقين كردم كه آماده كردن اين كتاب جهت چاپ با اقتصار واكتفاء به نسخه ناقص نيويورك كار ناتمامى است ، ودانستم كه به فرموده شيخ اجل سعدى ، اين كار : «تمام آنكه شود كه پسنديده آيد».

در نظر انور حضرت مستطاب سيّد النسّابين ، قدوة العلماء العاملين ، واسوة الفقهاء الكاملين ، العلم العليم الطائر الصيت ، فقيه أهل البيت آية الله العظمى الشريف الأجلّ ، الحاج السيّد شهاب الدين الحسيني المرعشي النجفي قدّس الله سرّه ، واين كتاب در عرصه عرضه أهل علم وكمال «متجلّى نشود مگر آنگه كه متحلّى گردد به زيور قبول» معظّم له ، على هذا طبع كتاب اصيل وجليلى چون «المجدى» وقطع اين مرحله ، بدون جلب نظر وكسب اجازه وهدايت وهمراهى حضرت ايشان مصلحت نيست.

اين بود كه در اواخر خرداد يكهزار وسيصد وشصت وپنج گزارشى از اين

١٢٤

امر را بضميمه تصاوير بعضى از صفحات مخطوطه نيويورك ، توسّط قرّة العين مكرّم وآقا زاده محترم معظّم له ، يعنى جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى دكتر حاج سيّد محمود مرعشى دامت توفيقاته ، بعرض حضرت آية الله العظمى قدّس الله سرّه رسانيدم ، ونظر شريف وارشاد وامدادشان را در اين باب استدعى كردم.

وچيزى نگذشت كه جناب آقاى حاج آقا محمود مرعشى نظر موافق وامر صريح اكيد والد معظّم خود مدّ ظلّه را بر اجراى اين أمر خير بضميمه تشويقات ملاطفت آميزى كه آن مرجع عاليمقدار وسيّد بزرگوار در اين باب از اين ضعيف ناچيز فرموده بودند به مخلص ابلاغ نمودند ، وضمنا آمادگى خود را براى طبع اين كتاب اعلام فرمودند ، ومژده دادند كه علاوه بر آنكه تصويرى از نسخه كامل «كتابخانه عمومى حضرت آية الله العظمى المرعشى» وتصويرى از نسخه ناقص كتابخانه فاضل گرامى جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاج سيّد احمد روضاتى ادام الله ايّام افاداته را بزودى برايم خواهند فرستاد ، جهد خواهند فرمود كه از مخطوطه ناقص كتابخانه ملك ويك نسخه ديگرى كه «متعلّق به يكى از فضلا» است نيز تصويرى برايم تهيّه وارسال فرمايند.

پس از حصول اين موافقت واطّلاع بر تأكيد وتأييدى كه حضرت آية الله العظمى قدس‌سره بر تصحيح وتحشيه ، وسپس انتشار اين كتاب عزيز نفيس فرموده بودند ، واعتماد بر انجاز وعدى كه آقازاده محترم درباره ارسال تصاوير مذكور داده بودند ، اين بنده باستنساخ نسخه نيويورك پرداخت ، وبا توجّه بضعف وخستگى چشم راست وآب چشم چپ ، روزانه بيشتر از دو صفحه از متن مخطوطه را نمى توانست رونويس كند.

١٢٥

پس از رونويسى آنچه را هر روز نوشته بود با متن مخطوطه مقابله مى كرد ، بدين معنى كه من بنده اصل نسخه را (با توجّه بر اينكه اغلاط موجوده در مخطوطه نيويورك را صحيحا بخوانم) قرائت مى كردم ، وهمسرم دكتر تاجماه آصفى حفظها الله تعالى ، آن را بدقّت گوش مى داد ، وبا آنچه نوشته بودم مطابقت مى كرد ، وضمنا آنچه را هم كه خود از روى متن مخطوطه مى خواندم بر روى نوار ضبط مى كردم ، تا دوباره خودم نيز آن را با نوشته هايم مقابله كنم ، وبحمد الله بدين ترتيب وبمدد صاحبان اصلى كتاب ، سلام الله عليهم اجمعين ، كار پيشرفت مى كرد.

استنساخ نيمه اول كتاب به پايان رسيده بود ، كه بمقتضاى «الكريم اذا وعد وفى» جناب آقاى حاج آقا محمود مرعشى تصوير (فوتوكوپى) دو نسخه را كه وعده فرموده بودند ، يعنى نسخه جديد التحرير (ش) ونسخه ناقص (ر) را ارسال فرمودند.

وپس از وصول اين دو نسخه ابتداء به همان ترتيبى هم اكنون به عرض رساندم آنچه را كه استنساخ كرده بودم با دو نسخه مزبور مقابله دقيق واختلافات ونسخه بدلها را در پانويس صفحات اضافه كردم ، وسپس در موقع استنساخ نسخه نيويورك (ن) كه به هر حال آن را نسخه اساس خود تلقّى كرده بودم ، آن را با دو نسخه (ش) و (ر) يعنى (مرعشى وروضاتى) مطابقت مى كردم وموارد اختلاف را يادداشت مى نمودم.

وطبعا آنچه نوشته مى شد چون با توجّه به سه نسخه بود صورت مطمئن ترى مى يافت. آنگاه با توجّه بر اينكه نسخه (ش) كامل بود آنچه در ابتدا وانتهاى نسخه اساس (ن) ناقص بود از روى نسخه (ش) تكميل شد ، والحمد

١٢٦

لله تعالى در اوائل سال ١٣٦٦ نسخه كامل از «المجدى» كه بر أساس سه نسخه مذكور استنساخ شده بود فراهم آمد.

اندكى بعد نيز تصوير دو نسخه ديگرى كه آقا زاده معظّم مرعشى وعده فرمودند واصل شد ، يعنى اول نسخه ناقص ولى قديمى كتابخانه ملّى ملك (آستان قدس رضوى عليه‌السلام) (ك) ، وپس از چندى نسخه كامل (خ) بدستم رسيد ومتن استنساخ شده با دو نسخه (ك) و (خ) نيز مقابله شد ولله الحمد.

وچون نسبت به برخى از عبارات وكلمات متن المجدى بعضى توضيحات نيز گاه ضرورى وگاه مناسب مى نمود ، قسمتى از آن توضيحات مختصر بصورت پاورقى كه ذيل صفحات به ضميمه نسخه بدلها واختلافات مخطوطات مذكور شد ، وآنچه را تفصيل بيشترى لازم داشت بصورت تعليقاتى كه در پايان كتاب آمده است فراهم آمد ، وسپس كتاب را خدمت جناب حجّة الاسلام والمسلمين آقاى حاج آقا محمود مرعشى آية الله زاده دامت افاضاته ارسال كرد ، كه آن را در سلسله مطبوعات كتابخانه والد معظّم خود به چاپ برسانند.

امّا از آنجا كه وجود اغلاط مطبعى «عرض عام» غالب مطبوعات فارسى وعربى و «عرض لازم وخاصّه» كلّيه كتابهاى فارسى كه مشتمل بر عبارات عربى است مى باشد ، همواره نگران اين مسأله وچگونگى حلّ مشكل غلطگيرى مطبعى كتاب بودم.

واز خداوند متعال مسئلت مى كردم كه به لطف خود اين أمر عسير را تسهيل وتيسير فرمايد كه «اللهم يسّر لي ما أخاف تعسيره ، فإنّ تيسير ما أخاف تعسيره عليك سهل يسير».

١٢٧

حق تعالى وتقدّس بكرم خويش ، دل پاك يكى از فضلاى عظام وعلماى عاليمقام كه از ذرارى معظّم حضرت زهراى أطهر سلام الله عليها وعلى أبيها وبعلها وبنيها ، واز اسباط مكرّم فخر الشيعة ومحيى الشريعة غوّاص فرائد درر المعاني ، وسبّاح بحار العلوم الربّاني.

علاّمة العلماء واللجّ الذي

لا ينتهي ولكلّ لجّ ساحل

آية الله العظمى وحجّته الكبرى ، حضرت علاّمه آخوند ملاّ محمّد باقر مجلسى قدّس الله روحه القدسى است ، وبحمد الله تعالى به كرامت طرفين وحيازت شرفين ممتاز است ، أعنى جناب مستطاب علم الأعلام حجّة الاسلام آقاى حاج سيّد مهدى رجايى دامت بركاته را بر اين امر معطوف فرمود.

وجناب معزّى إليه باشارت جناب آقاى حاج آقا دكتر سيّد محمود آية الله زاده مرعشى ، وتقاضاى اين مخلص دعاگو تصدّى اين مهم ، ونظارت در چاپ صحيح ومطلوب كتاب ، وتهيّه فهارس آن را بعهده همّت والاى خود گرفت.

واين تكليف سنگين را براى آراستن وپيراستن طبع كتابى كه متضمّن مآثر ومحتوى مفاخر أجداد گرامى وبزرگوار خود ايشان است تقبّل فرمود ، كه با همه اشتغالات مهمّه تدريسى وتأليفى كه خود دارند ، اين زحمت را نيز بجان ودل بپذيرند ، واين ضعيف ناچيز را مرهون منّت خود فرمايند.

اينك اولا فريضه ذمّه اين ناچيز است كه از بذل عنايت وتوجّه مرحمت حضرت مستطاب بندگان آية الله العظمى مرعشى نجفي قدس‌سره الشريف ، كه امر وارشاد وتشويق معظّم له حقير را در اقدام به فراهم آوردن آنچه كه اكنون بنظر محترم خوانندگان مى رسد وادار ودلگرم ساخت ، كمال امتنان خود را بحضور عالى ايشان تقديم كنم ، خداوند تبارك وتعالى روح بلند ايشان را

١٢٨

غريق رحمت بفرمايد.

همچنين وظيفه دارم از آقازاده مكرّم معظّم له ، فاضل دانشمند جناب حجّة الاسلام آقاى حاج سيّد محمود مرعشى دامت افاضاته كه با كمال محبّت وحسن نيّت ودر نهايت سرعت وجدّيت ، انجام اين خدمت حقير را به آستان قدس حضرت زينب كبرى عليه‌السلام خاصّة ، وبر عموم اهل علم عامة ، با ارسال تصاوير مخطوطاتى كه شرح اجمالى آن در صفحات گذشته بعرض رسيد ومعرّفى تفصيل آن پس از اين خواهد آمد ، تسهيل نمودند ، تا در نتيجه كتاب المجدى بصورت كامل به جلوه طبع درآمد ، وبعلاوه آن را در سلسله مطبوعات كتابخانه عمومى والد معظّمشان قدس‌سره به چاپ رسانند ، تشكّر كنم.

ونيز از زحمات مذكور ومساعى مشكورى كه جناب مستطاب علم الأعلام حجّة الاسلام حاج آقاى سيّد مهدى رجايى دامت بركاته در أمر مهمّ غلطگيرى مطبعى ، واصلاح «فورمهاى چاپى» اين كتاب مبذول فرموده اند سپاسگذارى نمايم ، فلله درّهم وعليه تعالى أجرهم جميعا ، ومر اين بنده را در اين مقام وبراى اداى وظيفه تشكّر وسپاسگذارى وامتنان جز دعاى خير وسيله ديگرى نيست كه :

اذا عجز الانسان عن شكر منعم

فقال جزاك الله خيرا فقد كفى

پس باز مى گويم كه : «جزاهم الله خيرا» (١).

__________________

(١) وقد جاء عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله أنّه قال : إذا قال الرجل لأخيه : جزاك الله خيرا ، فقد أبلغ في الثناء (كنز العمّال ج ٦ حديث ١٦٨٢٦).

١٢٩

مجملى درباره شريف ابو الحسن علي بن محمّد بن علي بن محمّد العمرى المعروف بابن الصوفي

از ترجمه حال وشرح زندگانى مرد بزرگى كه اعاظم علماى نسب وأدب از او به عنوان «الامام العالم» (١) تعبير مى كنند ، ودرباره اش مى گويند : «انتهى إليه علم النسب في زمانه ، وسخّر الله له هذا العلم» (٢) ويا «والمتأخّرون من النسّابين كلّهم عيال عليه ، وما فيهم إلاّ من يروي عنه ويسند إليه» (٣) وفقيه بزرگوار دقيق النظرى چون «ابن ادريس عجلى حلّى» رحمه‌الله بگفته او استناد واحتجاج مى فرمايد (٤).

يعنى مؤلّف عاليقدر «المجدى» شريف ابو الحسن عمرى ابن الصوفي متأسّفانه نه تنها اطّلاع چندانى كه حاوى گزارش جامعى از حيات او باشد در دست نيست ، بلكه حتّى تاريخ دقيق ولادت ووفات اين مرد جليل القدر نيز معلوم نشده است.

بدون آنكه ادّعاى استقراء مراجعى را كه محتملا ممكن است درباره شريف عمرى سخنى گفته باشند ، داشته باشد ، بايد بعرض برساند كه غالب آنچه را كه ارباب معاجم واصحاب تراجم راجع به «عمرى» ذكر فرموده اند ، متّخذ از همان مطالبى است كه خود «عمرى» در «المجدى» درباره شخص خود وكتابش بيان كرده است.

__________________

(١) سيّد اجل شمس الدين فخّار بن معد در «الحجّة الذاهب» ص ٢٧.

(٢) ابن عنبه ره در «عمدة الطالب» ص ٣٦٨.

(٣) سيّد شريف سيّد على خان مدنى در «الدرجات الرفيعة» ص ٤٨٥.

(٤) السرائر ص ١٥٥ ، چاپ سنگى طهران.

١٣٠

ودر مجموع شايد آنچه را كه مرحوم «مولى عبد الله افندى قده» در كتاب مستطاب «رياض العلماء» جمع آورى فرموده است مفصّل ترين شرح حالى باشد كه از «عمرى» در كتابى آمده است ، وآنچه را كه شيخ اجلّ حرّ عاملى قدّس الله سرّه در «أمل الآمل» نقل فرموده عينا از «معالم العلماء» ابن شهرآشوب است ، وآنچه مؤلّفان «الدرجات الرفيعة» و «أعيان الشيعة» و «روضات الجنّات» (عرضا واستطرادا) و «تنقيح المقال» و «الذريعة» و «طبقات أعلام الشيعة» و «ريحانة الأدب» و «راهنماى دانشوران» مرقوم فرموده اند ، تلخيص وتفصيل ويا تجزيه وتحليلى است از همانچه در «رياض العلماء» ودو سه مأخذ سابق الذكرى كه مؤلّف محترم رياض از آن نقل وگلچين فرموده است مى باشد ، وهمه آن نيز مأخوذ از المجدى است.

بلى تنها سيّد شريف جليل شمس الدين أبو علي فخّار بن معدّ الموسوى قدّس سره در «الحجّة الذاهب ص ٢٦» باسناد خود از طريق شيخش سيّد عبد الحميد (١) ابن التقي الحسني ره ، از أبي الحسن عمرى خطبه معروف جناب أبي طالب عليه‌السلام را در تزويج حضرت خديجه عليها‌السلام بحضرت ختمى مرتبت صلى‌الله‌عليه‌وآله روايت مى كند ، كه عمرى اين خطبه را در «المجدى» نياورده است ، واين تنها موردى است كه بنظر قاصر اين حقير رسيده است كه كسى از عمرى چيزى نقل كند كه در «المجدى» نيامده باشد.

__________________

(١) اين سيّد بزرگوار همان است كه سيّد شمس الدين فخّار بن معد ، المجدى را بر او قرائت ، واز طريق او ومشايخ او از عمرى روايت فرموده است (به شرحى كه در وصف مخطوطات بعدا مذكور خواهد شد).

١٣١

از آنجا كه شريف عمرى در عداد محدّثين وفقها رضوان الله عليهم نيز معدود نيست ، از اين رو در غالب از مختصرات كتب «رجال» (به معنى أخصّ كلمه) نيز ذكرى از او نشده است ، وباز آنچه كه در «تنقيح المقال» علاّمه مامقانى وقاموس الرجال با اندكى تفصيل ، ودر بعض كتب ديگر فقط به ثبت وضبط اسم درباره او آمده است ، اطّلاعى اضافه بر آنچه از «المجدى» استفاده مى شود ، مستفاد نمى گردد.

آنچه كه همه ارباب رجال وفهارس وتراجم در تاريخ وفات او گفته اند اين است كه او «بعد از سال ٤٤٣ وفات يافته است» زيرا چون خود عمرى در المجدى مى گويد كه به سال ٤٤٣ بمصر رفتم ، وتكليف تأليف كتابى در نسب طالبيّين بمن شد. پس قطعا او پس از اين تاريخ وفات يافته است.

شريف ابو الحسن عمرى در مواضع متعدّدى در «المجدى» از پدر گرامى خود أبي الغنائم محمّد بن علي بن محمّد بن محمّد بن أحمد بن علي بن محمّد الصوفي ابن يحيى بن عبد الله بن محمّد بن عمر بن علي بن أبي طالب عليه‌السلام ، مطالبى نقل وبگفته او استناد مى فرمايد ، وهمواره با تجليل واحترامى كه شايسته مقام او است از او ياد مى كند ، وعبارات وجملات دعائيّه كه حاكى از حيات ابى الغنائم در حين تأليف «المجدى» است بدنبال اسم او مى آورد ، واز او به عنوان «نسّابة البصرة اليوم» تعبير مى نمايد ، واين عبارات مى رساند كه پدر شريف أبي الحسن نيز بعد از سال ٤٤٣ در حال حيات بوده است.

وبفرض هم ادّعا شود كه ممكن است مطالب ومندرجات (المجدى) از مدّتها پيش از سال ٤٤٣ آماده شده وتدوين گشته بوده است ، باز آخرين تاريخى كه از زنده بودن پدر داريم همان است كه شريف أبي الحسن در مورد

١٣٢

حضرت قاسم بن الحسن السبط سلام الله عليهما مى گويد كه : القاسم بن الحسن وهو المقتول بالطفّ ، وهذه زيادة صحيحة قرأت في ولد الحسن عليه‌السلام لصلبه على والدي أبي الغنائم محمّد بن علي بن محمّد بن محمّد بن أحمد بن علي بن محمّد الصوفي العمري النسّابة ، نسّابة البصريّين عند قراءتي عليه وهي القراءة الثانية عليه سنة خمس وثلاثين وأربعمائة وأمضاه لي.

پس بنحو قدر متيقّن ابى الغنائم در سال ٤٣٥ زنده بوده است ، ولى قطعا اگر او را در سال ٤٤٣ ودر طول مدّتى كه پسر يعنى (ابو الحسن عمرى) مشغول تنظيم مطالب وتأليف «المجدى» بوده است زنده بدانيم مرتكب خطايى نشده ايم ؛ زيرا در متن «المجدى» شواهد مكرّرى موجود است كه آن كتاب در همان سال ٤٤٣ تأليف شده است ، از جمله آنچه درباره فرزندان محمّد بن أحمد الأزرق مى گويد :

«وما رأيت من ولده إلى سنة ثلاث وأربعين وأربعمائة أحدا لهم عدد في البدو» پس ادّعاى تأليف كتاب قبل از ٤٤٣ بى دليل است ، خاصّه آنكه همچنان كه پيشتر بعرض رسيد هر جا ابو الحسن عمرى در المجدى از پدر خود نام مى برد جملات دعائيّه چون «حرسه الله» و «أحسن الله توفيقه» را نيز براى او بكار مى برد في المثل :

«وأمّا أبو الحسين علي بن محمّد بن ملقطة (يعنى جدّ أبي الحسن عمرى) فأولد محمّدا أبا الغنائم ، نسّابة البصرة اليوم ، .... وحدّثنى (يعنى أبو الغنائم پدر أبى الحسن عمرى) حرسه الله .... وأمّا أبي أبو الغنائم ابن الصوفي أحسن الله توفيقه ، فذكر للحسين بن محمّد ولدين» پس ظاهرا مى توان بضرس قاطع به حيات أبو الغنائم محمّد بن علي بن محمّد ، در حين تأليف «المجدى» يعنى سال

١٣٣

٤٤٣ حكم كرد.

بيان اين مطلب كه ممكن است توضيح واضحى در بادى أمر بنظر برسد ، بعنوان مقدّمه اى براى تعيين تخمينى تاريخ ولادت ووفات شريف عمرى مؤلّف «المجدى» است.

دليل ديگر بر اينكه المجدى در همان سال ٤٤٣ تأليف شده آن است كه عمرى در اين كتاب از استاد خود شيخ الشرف عبيدلي آتى الذكر با جمله دعائيه «رحمه‌الله» ياد مى كند ، وشيخ الشرف در سال ٤٣٥ يا سال ٤٣٧ وفات يافته است.

ابو الحسن عمرى قديم ترين تاريخ وسالى را كه در المجدى درباره خود بدان تصريح مى كند ، واين تصريح به منزله كليد ومبناى أساس تخمين سال ولادت او است ، عبارت از سال چهار صد وهفت است. بدين شرح : «... وكان الشريف أبو طالب محمّد بن عمر أخو الشريف الجليل ، خيّرا قليل الشرّ ، وهو لأمّ ولد اسمها درّة ، على ما حكى شيخ الشرف سنة سبع وأربعمائة ...».

شيخ الشرف محمّد بن محمّد بن علي بن الحسن بن علي بن ابراهيم بن على بن عبيد الله الأعرج بن الحسين الأصغر بن الامام السجّاد عليه‌السلام همان شريف أجل ونسّابه بزرگوارى است كه شيخ بسيارى از مشاهير قرن چهارم وپنجم واز جمله سيّدين رضى ومرتضى علم الهدى رضوان الله عليهما مى باشد ، وابو الحسن عمرى همواره با كمال تجليل واحترام از او ياد ، وبه گفته او بعنوان فصل الخطاب ، استناد مى كند ، او پس از نود ونه سال سن به قرارى كه صاحب عمدة الطالب تعين فرموده است در سال ٤٣٥ ، وبنا بر آنچه علامه طهرانى (ره)

١٣٤

از قول «صفدى» نقل مى فرمايد در سال ٤٣٧ در دمشق وفات يافته است. (عمدة الطالب ص ٣٢٢ ، النابس ص ١٨٥).

حال اگر عرفا وعادة سنّ أبى الحسن عمرى را در وقتى كه شيخ الشرف گفته سابق الذكر را براى او حكايت كرده است در حدود بيست سال بدانيم ، بايد قائل شويم كه ابو الحسن علي بن محمّد بن علي بن محمّد العمري ابن الصوفي در بين سالهاى سيصد وهشتاد وهفت تا سيصد نود متولّد شده باشد.

ظاهرا در سالهاى ميان چهار صد وهفت تا چهار صد وبيست أبو الحسن عمرى اگر مستمرّا ساكن بغداد نبوده است ، بسيارى از اوقات در بغداد ساكن بوده است ؛ زيرا از آنچه كه درباره أولاد زيد بن موسى بن جعفر عليه‌السلام (زيد النار) مى گويد كه : «... ادّعى إليه رجل اسمه جعفر ورد بغداد بين عشر وعشرين وأربعمائة ، وهو شيخ منحن ...» (١).

وتاريخ دقيق ومضبوط اين داستان را ذكر نمى كند ، واين بدين معنى است كه عمرى در آن سالها ببغداد مرتّبا وهمه سأله تردّد داشته ، وبدانجا سفر واقامت موقّت مى كرده است.

در سال چهار صد وبيست وسه به تصريح خود جهت سكونت به موصل منتقل شده ، وسپس در همان شهر به فاصله كمى پس از ورودش ازدواج كرده است ، ودر سال ٤٤٣ وحين تأليف المجدى دو پسر بنامهاى ابو على محمّد وابو طالب هاشم ويك دختر بنام صفيّه از اين ازدواج خداوند باو عطا فرموده بوده است.

__________________

(١) رجوع فرماييد به منتقلة الطالبيّة ص ١٧.

١٣٥

واگر ترتيب مذكور در متن المجدى در نام بردن فرزندانش ترتيب تاريخى ولادت آنها نيز بدانيم ، ومشروط بر اينكه اين فرزندان كلاّ يا بعضا توأم نباشند ، ابو طالب هاشم دومين فرزند ابى الحسن عمرى بشمار مى رود ، وابو طالب هاشم پدر جعفر است كه سند روايت ابن طاوس ره از المجدى بواسطه أو بابى الحسن عمرى منتهى مى شود.

هر كسى درباره عمرى مطلبى مرقوم داشته ، حدّ اقل تأليف چهار كتاب به نامهاى «المجدى» و «الرسائل» و «العيون» و «الشافي» را باو نسبت داده است ، وبفرموده علاّمه طهرانى ره (طبقات ـ النابس ، ص ١٢٨) ابن طاوس كتابى را بنام «مبسوط» ومولى عبد الله افندى از قول منسوب به سيّد تاج الدين بن معيّة ره نيز كتاب ديگرى بنام «المشجّرات» را به عمرى نسبت داده است (وبديهى است كه اين كلمه اخير بعنوان «علم» كتابهاى خاصّى است نه وصف كتابهايى ، زيرا از لحاظ تقسيم بندى كتب أنساب به «مبسوط» و «مشجّر» المجدى كتاب مبسوطى است ، وطبعا ابن طاوس كه خود المجدى مبسوط را روايت مى فرمايد دوباره از المجدى به مبسوط تعبير نمى كند ، ولى از آنجا كه خود عمرى در مقدّمه مى گويد : «فإنّه نشأ فيه وشجّر» قطعا پيش از سال ٤٤٣ كتاب مشجّرى را هم تأليف وترسيم فرموده بوده است.

وبهر صورت در سال ٤٤٣ كه به مصر سفر كرده است مردى مشهور وبعنوان نسّابه معروف ومورد قبول بوده ، وبه تصريح خودش زحمات فراوانى در جمع أنساب تحمّل كرده بوده است كه نتيجه يا نمودارى از آن را به مجد الدولة ارائه داده ، ودر آن باب با او مذاكره كرده است كه : «ذاكرني «يعنى مجد الدولة» فيما

١٣٦

أتعبت فيه فكري ، وأفنيت في جمعه عمري ، واستفدته (١) من نقلي» وطبعا در اين زمان مردى جوان وحتّى ميان سال نبوده است ؛ زيرا عبارت «وأفنيت في جمعه عمري» مفيد ومؤيّد ومؤدّى اين معنى است ، وعادة جوان يا شخص كمتر از چهل پنجاه سأله چنين تعبيرى از خود وكار خود نمى كند ، واساسا نيز جوان نورس ويا مرد كم سنّ وسالى به چنان محافل ومجالس وملاقات ومذاكره با صدور واكابر مملكت دسترسى نداشته است ، وبملاحظه همين حيثيّت اجتماعى وحشمت علمى كه ابو الحسن عمرى داشته است أبو طالب محمّد بن مجد الدولة تأليف كتاب مختصرى را در أنساب طالبيّه باو تكليف مى كند ، وبديهى است چنين تكاليف معمولا به كسانى كه در فنّ خاصّى سرآمد اقران خود باشند ارجاع مى شود.

تا اينجا اگر مقدّماتى كه بعرض رسيد صحيحا ترتيب يافته باشد ، بدين نتيجه مى رسيم كه أبو الحسن عمرى احتمالا در سالهاى بين ٣٨٧ تا ٣٩٠ متولّد شده ، ودر سنّ ميان ٣٣ سالگى تا ٣٥ سالگى خود ازدواج كرده ، ووقتى كه به مصر مسافرت كرده ومتصدّى تأليف «المجدى» شده است بيش از پنجاه سال از عمر او گذشته بوده است.

در حال حاضر وبا توجّه بعد مسافات وديگر موانع به مراجع ومآخذ فراوانى دسترسى ندارم ، ولى با اين همه ، وبا فحص فراوانى كه در آن مقدار از

__________________

(١) بعيد نيست كه اين كلمه «واستفدته» باشد از نفد ونفاد ، يعنى هر چه را شنيده بودم در كتابهايم تمام كردم ، چون در نسخه (خ) قبل از فاء احتمال يك دندانه ميان «ت وف» داده مى شود با اين همه اين فقط يك احتمال وحدس ضعيف است.

١٣٧

كتب خاصّه (از رجال وتراجم ومعاجم) كه به آن دسترسى يافتم كردم مطلقا نشانى از تاريخ وفات ومدّت عمر مؤلّف گرامى «المجدى» نيافتم.

از پنج شش ماه قبل بنظرم رسيد كه لازم است آثار بعضى از معاصرين شريف عمرى را تفحّص وتصفّح كنم ، باشد كه در آن ميان به مطلبى كه اين مسأله را روشن كند برخورد كنم ، وشايد سى چهل كتاب را از آثار خاصّه وعامّه تورّق وتصفّح كردم ، ولى «هر چه بيشتر جستم كمتر يافتم» امّا مأيوس نبودم ، وخداى را شكر كه من حيث لا يحتسب ، واز لطف الهى وبمصداق «من طلب شيئا وجدّ وجد» در كتابى كه كمتر احتمال مى دادم از «عمرى» در آن سخنى به ميان آمده باشد ، مطلبى ديدم كه تا حدّى مقدار عمر عمرى را مشخّص مى كند ، واين كتاب «درّة الغواصّ في أوهام الخواصّ» تأليف حريرى معروف صاحب مقامات ، يعني أبو محمّد القاسم بن على الحريري ، متولّد در سال چهار صد وچهل وشش ، ومتوفّى به سال پانصد وشانزده بود.

حريرى كه قصدش از تأليف اين كتاب اصلاح بعضى اغلاط مشهوره است ، در ضمن بيان يكى از «أوهام فاضحه (١) وأغلاط واضحه» اى كه بر بيان وبنان خواص از اهل علم هم جارى مى شود مى فرمايد (٢) : «ويقولون للمعرس قد بنى بأهله ، ووجه الكلام : بنى على أهله ، والأصل فيه أنّ الرجل إذا أراد أن يدخل على عرسه بنى عليها قبّة ، فقيل لكلّ من أعرس بان ، وعليه فسّر أكثرهم قول الشاعر :

__________________

(١) درّة الغواصّ چاپ ليپزيك ، ص ٣.

(٢) أيضا ص ١٦٨ ـ ١٦٩.

١٣٨

ألا يا من لذا البرق اليمان

يلوح كأنّه مصباح بان

وقالوا : إنّه شبّه لمعان البرق بمصباح الباني على أهله ؛ لأنّه لا يطفأ تلك الليلة على أنّ بعضهم قال : عنى بالبان الضرب من الشجر ، فشبّه سنا برقه بضياء المصباح المتّقد بدهنه ، ويجانس هذا الوهم قولهم للجالس بفنائه جلس على بابه ، والصواب فيه أن يقال : جلس ببابه لئلاّ يتوهّم السامع أنّ المراد به أنّه استعلى على الباب وجلس فوقه.

قال الشيخ أبو محمّد الحريرى رحمه‌الله ، وقد أذكرني ما أوردته ، نادرة تليق بهذا الموطن حكاها لي الشريف أبو الحسن النسّابة المعروف بالصوفي رحمه‌الله ، قال : اجتاز البتّي بابن البوّاب ، وهو جالس على عتبة بابه ، فقال : أظنّ الاستاذ يقصد حفظ النسب بالجلوس على العتب» انتهى ما في «درّة الغواصّ» (١).

حريرى كه سه سال پس از تأليف «المجدى» متولّد شده است مى گويد : اين نادره ولطيفه را شريف ابو الحسن صوفي نسّابه برايم حكايت كرد ، حال اگر مثل

__________________

(١) أبو الفرج عبد الرحمن ابن الجوزى (متوفّى در ٥٩٧) در «المنتظم» اين داستان را به تفصيل بيشتر وبا عبارات ديگرى در ضمن مختصر شرح حالى كه از ابن البوّاب متوفّى ٤١٣ ـ ٤٢٣ بيان مى كند آورده است ، وطبعا چون اين داستان را يا در همين درّة الغواص خوانده ويا با وسائطى شنيده است آن را به اين عبارت مى گويد كه : «وبلغنا أنّ أبا الحسن البتّى دخل دار فخر الملك أبى غالب ، فوجد ابن البوّاب جالسا في عتبة باب ينتظر خروج فخر الملك ، فقال : جلوس الاستاذ في العتب رعاية للنسب ، فحرد ابن البوّاب وقال : لو أنّ لي من أمر الدنيا شيئا ، ما مكّنت مثلك في الدخول ، فقال البتّى : ما تترك صنعة الشيخ رحمه‌الله!!! (المنتظم ج ٨ ص ١٠).

١٣٩

همان را كه بر حسب عرف وعادت براى تخمين سنّ «ابن الصوفي عمري» در موقعى كه حكايتى را از استاد خود «شيخ الشرف عبيدلى» ره شنيده است فرض كرديم ، براى تخمين سنّ حريرى در هنگامى كه اين لطيفه را از «ابن الصوفي عمري» شنيده است فرض كنيم ، واو را در حدود بيست سالگى بدانيم ، لازمه اش اين خواهد بود كه ابن الصوفي تا حدود سال چهار صد وشصت وشش زنده بوده ، وبسنّى قريب به هشتاد سالگى رسيده است.

بر صحّت اين موضوع قرينه ديگرى نيز وجود دارد ، وآن اين است كه روايت سيّد بزرگوار عبد الكريم بن طاوس ره از المجدى بسيّد أجلّ شمس الدين فخّار بن معدّ موسوى ، واز اين اخير با سلسله اسنادى كه بر ظهر «المجدى» ودر متن «الحجّة الذاهب» مذكور است به شريف جعفر بن هاشم عمرى نوه ابى الحسن عمرى منتهى مى شود ، وجعفر بن هاشم است كه اين كتاب را از جدّ خود روايت كرده است ، وچون شريف عمرى در سال چهار صد وبيست وسه (يا مثلا چهار صد وبيست وچهار) ازدواج كرده است ، واگر ترتيبى را كه عمرى در ذكر نام فرزندان خود در متن «المجدى» رعايت كرده است ترتيب سنّى آنان نيز بدانيم ، على القاعدة أبو طالب هاشم پسر دوم عمرى در سال ٤٢٦ يا ٤٢٧ متولّد شده است.

وبفرض كه اين پسر در شرخ شباب ودر هيجده تا بيست سالگى ازدواج كرده باشد ، وپسر او جعفر نيز يك سال پس از ازدواج متولّد شده باشد ، تولّد جعفر مقارن ٤٤٦ يا ٤٤٧ خواهد بود ، وباز برعايت همان عرف وعادت مذكور در تخمين سنّ عمرى وحريرى در موقع استماع حكايت مذكور ، اگر سنّ جعفر بن هاشم را در موقع تحمّل روايت واستماع قرائت المجدى از جدّ

١٤٠