جمع من العلماء
المحقق: الشيخ جليل الجراثيمي
الموضوع : اللغة والبلاغة
الناشر: مؤسسة النشر الإسلامي
المطبعة: مؤسسة النشر الإسلامي
الطبعة: ٤
ISBN: 978-964-470-030-9
الصفحات: ٦٣٢
لٰا تَضْرِبى : يعنى بايد نزنى تو يك زن حاضره در اين زمان يا زمان آينده. صيغه مفرده مؤنّث مخاطبه است از فعل نهى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبى در اصل تَضْرِبينَ بود ( مفرد مخاطبه مؤنّث بود از فعل مستقبل ) خواستيم مفرده مخاطبه مؤنّث بنا نمائيم از فعل نهى ، لاىِ ناهيه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً ومعنًى ، لفظاً عمل كرد نون اعرابى را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً عمل كرد خبر را بدل به انشاء كرد لا تَضْرِبِى شد.
لٰا تَضْرِبٰا : يعنى بايد نزنيد شما دو زنان حاضره در زمان حال يا زمان آينده. صيغه تثنيه مؤنّث حاضره است از فعل نهى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبٰا در اصل تَضْرِبٰانِ بود ( تثنيه حاضره مؤنّث بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه حاضره مؤنّث بنا كنيم از فعل نهى ، لاىِ ناهيه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنًى ، لفظاً عمل كرد نون اعرابى را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً عمل كرد خبر را بدل كرد به انشاء لٰا تَضْرِبٰا شد.
لٰا تَضْرِبْنَ : يعنى بايد نزنيد شما گروه زنان حاضره در زمان حال يا زمان آينده. صيغه جمع مؤنّث حاضره است از فعل نهى ، صحيح و مجرد ومعلوم.
لٰا تَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبْنَ بود ( جمع مخاطبه مؤنّث
بود از فعل
مضارع ) خواستيم جمع مخاطبه مؤنّث بنا كنيم از فعل نهى ، لاىِ ناهيه بر سرش درآورديم ، لفظاً عمل نكرد زيرا كه نون علامت جمع است نه عوض رفع ، و معنىً عمل كرد خبر را بدل به انشاء نمود لٰا تَضْرِبْنَ شد.
* * *
وآن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : لٰا اَضْرِبْ ، لٰا نَضْرِبْ.
لٰا أضْرِبْ : يعنى بايد نزنم من يك مرد يا يك زن در اين زمان يا زمان آينده. صيغه متكلّم وحده است از فعل نهى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا اَضْرِبْ در اصل اَضْرِبُ بود ( متكلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستيم متكلّم وحده بنا كنيم از فعل نهى ، لاىِ ناهيه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً عمل كرد حركت آخر را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً عمل كرد خبر را بدل به انشاء كرد لٰا اَضْرِبْ شد.
لٰا نَضْرِبْ : يعنى بايد نزنيم ما دو مردان و يا دو زنان و يا گروه مردان و يا گروه زنان در اين زمان و يا زمان آينده. صيغه متكلّم مع الغير است از فعل نهى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا نَضْرِبْ در اصل نَضْرِبُ بود ( متكلّم مع الغير بود از فعل مضارع ) خواستيم متكلّم مع الغير بنا كنيم از فعل نهى ، لاىِ ناهيه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً عمل كرد حركت آخر را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً عمل كرد خبر را بدل كرد به انشاء لٰا نَضْربْ شد.
[ جحد ]
واز جحد نيز چهارده وجه باز مىگردد : شش مغايب را و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را. و آن شش كه مغايب را بود سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه كه مذكّر را بود : لَمْ يَضْرِبْ ، لَمْ يَضْرِبٰا ، لَمْ يَضْرِبُوا.
لَمْ يَضْرِبْ : يعنى نزده است او يك مرد غايب در زمان گذشته. صيغه مفرد مذكّر غايب است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ يَضْرِبْ در اصل يَضْرِبُ بود ( واحد مذكّر غايب بود از فعل مضارع ) خواستيم مفرد مذكّر غايب بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً حركت آخر را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً نقل نمود معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى كرد لَمْ يَضْرِبْ شد.
لَمْ يَضْرِبٰا : يعنى نزدند ايشان دو مردان غايب در زمان گذشته. صيغه تثنيه مذكّر غايب است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ يَضْرِبٰا در اصل يَضْرِبَانِ بود ( تثنيه مذكّر غايب بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه مذكّر غايب بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه در سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً نون عوض رفع را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً نقل كرد معنى مضارع را بسوى ماضى و
نفى در ماضى كرد لَمْ يَضْرِبٰا شد.
لَمْ يَضْرِبُوا : يعنى نزده اند ايشان گروه مردان غايب در زمان گذشته. صيغه جمع مذكّر غايب است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ يَضْرِبُوا در اصل يَضْرِبُونَ بود ( جمع مذكّر غايب بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مذكّر غايب بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً نون عوض رفع را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى نمود لَمْ يَضْرِبُوا شد.
* * *
وآن سه كه مؤنّث را بود : لَمْ تَضْرِبْ ، لَمْ تَضْرِبٰا ، لَمْ يَضْرِبْنَ.
لَمْ تَضْرِبْ : يعنى نزده است او يك زن غايبه در زمان گذشته. صيغه مفرده مؤنّث غايبه است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبْ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرده مؤنّث غايبه بود از فعل مضارع ) خواستيم واحده مؤنّث غايبه بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً حركت آخر را به جزمى ساقط گردانيد ، و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى كرد لَمْ تَضْرِبْ شد.
لَمْ تَضْرِبٰا : يعنى نزده اند ايشان دو زنان غائبه در زمان گذشته. تثنيه مؤنّث غايبه است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبٰا در اصل تَضْرِبٰان بود ، ( تثنيه مؤنّث غايبه بود از فعل
مضارع ) خواستيم تثنيه مؤنّث غايبه بنا كنيم از فعل جحد لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد لفظاً و معنىً لفظاً نون اِعْرَابى را به جزمى ساقط كرد و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و در ماضى نفى كرد لَمْ تَضْرِبٰا شد.
لَمْ يَضْرِبْنَ : يعنى نزده اند ايشان گروه زنان غايبه در زمان گذشته. صيغه جمع مؤنّث غايبه است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ يَضْرِبْنَ در اصل يَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث غايبه بود ، از فعل مستقبل ) خواستيم جمع مؤنّث غايبه بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم ، لفظاً عمل نكرد زيرا كه نون علامت جمع مؤنّث است نه عوض رفع ( وَالْعَلٰامَةُ لٰا تُغَيَّرُ وَلٰا تُحْذَفُ ) و لكن معنىً عمل كرد معناى مضارع را نقل بسوى ماضى و نفى در ماضى نمود لَمْ يَضْرِبْنَ شد.
* * *
وآن شش كه مخاطب را بود سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه كه مذكّر را بود : لَمْ تَضْرِبْ ، لَمْ تَضْرِبٰا ، لَمْ تَضْرِبُوا.
لَمْ تَضْرِبْ : يعنى نزدى تو يك مرد حاضر در زمان گذشته. صيغه مفرد مذكّر حاضر است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبْ
در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد مذكّر مخاطب بود از فعل مضارع ) خواستيم مفرد مذكّر حاضر بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً عمل كرد حركت آخر را به جزمى ساقط كرد ، معنىً عمل كرد نقل كرد معناى مضارع
را بسوى ماضى و در ماضى نفى كرد لَمْ تَضْرِبْ شد.
لَمْ تَضْرِبٰا : يعنى نزده ايد شما دو مردان حاضر در زمان گذشته. صيغه تثنيه مذكّر حاضر است از فعل جحد صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبٰا در اصل تَضْرِبٰانِ بود ( تثنيه مذكّر مخاطب بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه مذكّر حاضر بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً نون اعرابى را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى كرد لَمْ تَضْرِبٰا شد.
لَمْ تَضْرِبُوا : يعنى نزده ايد شما گروه مردان حاضر در زمان گذشته. صيغه جمع مذكّر حاضر است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبُوا در اصل تَضْرِبُونَ بود ( جمع مذكّر حاضر بود از فعل مستقبل ) خواستيم جمع مذكّر حاضر بنا كنيم از فعل جحد لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً نون اعرابى را به جزمى ساقط گردانيد. و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى كرد لَمْ تَضْرِبُوا شد.
* * *
آن سه كه مؤنّث را بود : لَمْ تَضْرِبى ، لَمْ تَضْرِبٰا ، لَمْ تَضْرِبْنَ.
لَمْ تَضْرِبى : يعنى نزده اى تو يك زن حاضره در زمان گذشته. صيغه مفرده مؤنّث حاضره است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبى
در اصل تَضْرِبينَ بود ( مفرده مؤنّث حاضره بود از فعل
مضارع ) خواستيم مفرده مؤنّث حاضره بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً نون اعرابى را به جزمى ساقط كرد. و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى كرد لَمْ تَضْرِبِى شد.
لَمْ تَضْرِبٰا : يعنى نزده ايد شما دو زنان حاضره در زمان گذشته. صيغه تثنيه مؤنّث حاضره است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبٰا در اصل تَضْرِبٰانِ بود ( تثنيه مؤنّث مخاطبه بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه مؤنّث حاضره بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً لفظاً نون اعرابى را به جزمى ساقط نمود ، و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى كرد لَمْ تَضْرِبٰا شد.
لَمْ تَضْرِبْنَ : يعنى نزده ايد شما گروه زنان حاضره در زمان گذشته. صيغه جمع مؤنّث حاضره است از فعل جحد صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ تَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث مخاطبه بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مؤنّث حاضره بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه در سرش درآورديم ، لفظاً عمل نكرد زيرا نون علامت جمع مؤنّث است نه عوض رفع ، و معنىً عمل كرد نقل نمود معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى كرد لَمْ تَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : لَمْ اَضْرِبْ ، لَمْ نَضْرِبْ.
لَمْ أضْرِبْ : يعنى نزده ام من يك مرد يا يك زن در زمان گذشته. صيغه متكلّم وحده است از فعل جحد صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ اَضْرِبْ در اصل اَضْرِبُ بود ، ( متكلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستيم متكلّم وحده بنا نمائيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً حركت آخر را به جزمى ساقط كرد ، و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و در ماضى نفى كرد لَمْ اَضْرِبْ شد.
لَمْ نَضْرِبْ : يعنى نزده ايم ما دو مردان يا دو زنان يا گروه مردان يا گروه زنان در زمان گذشته. صيغه متكلّم مع الغير است از فعل جحد ، صحيح و مجرد و معلوم.
لَمْ نَضْرِبْ در اصل نَضْرِبُ بود (متكلّم مع الغير بود از فعل مضارع) خواستيم متكلّم مع الغير بنا كنيم از فعل جحد ، لم جازمه بر سرش درآورديم دو عمل كرد : لفظاً و معنىً ، لفظاً حركت آخر را به جزمى ساقط نمود ، و معنىً نقل كرد معناى مضارع را بسوى ماضى و نفى در ماضى كرد لَمْ نَضْرِبْ شد.
[ نفى ]
واز نفى نيز چهارده وجه باز مىگردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را. و آن شش كه مغايب را بود سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه كه مذكّر را بود : لٰا يَضْرِبُ ، لٰا يَضْرِبٰانِ ، لٰا يَضْرِبُونَ.
لٰا يَضْرِبُ : يعنى نمى زند او يك مرد غايب در زمان آينده. صيغه واحد مذكّر غايب است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا يَضْرِبُ در اصل يَضْرِبُ بود ( مفرد مذكّر غايب بود از فعل مضارع ) خواستيم مفرد مذكّر غايب بنا كنيم از فعل نفى لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفىّ كرد لٰا يَضْرِبُ شد.
لٰا يَضْرِبٰانِ : يعنى نمى زنند ايشان دو مردان غايب در زمان آينده. صيغه تثنيه مذكّر غايب است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا يَضْرِبانِ در اصل يَضْرِبٰانِ بود (تثنيه مذكّر غايب بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه مذكّر غايب بنا نمائيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا يَضرِبٰانِ شد.
لٰا يَضْرِبُونَ : يعنى نمى زنند ايشان گروه مردان غايب در زمان آينده. صيغه جمع مذكّر غايب است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا يَضْرِبُونَ در اصل يَضْرِبُونَ بود ( جمع مذكّر غايب بود از فعل مضارع ) خواستيم كه جمع مذكّر غايب بنا كنيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا يَضْرِبُونَ شد.
* * *
و آن سه كه مؤنّث را بود : لٰا تَضْرِبُ ، لٰا تَضْرِبٰانِ ، لٰا يَضْرِبْنَ.
لٰا تَضْرِبُ : يعنى نمى زند او يك زن غايبه در زمان آينده. صيغه
مفرده مؤنّث غايبه است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبُ در اصل تَضْرِبُ بود ، ( مفرده مؤنّث غايبه بود از فعل مضارع ) خواستيم مفرده مؤنّث غايبه بنا نمائيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا تَضْرِبُ شد.
لٰا تَضْرِبٰانِ : يعنى نمى زنند ايشان دو زنان غايبه در زمان آينده. صيغه تثنيه مؤنّث غايبه است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبٰانِ در اصل تَضْرِبْانِ بود ( تثنيه مؤنّث غايبه بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه مؤنّث غايبه بنا نمائيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا تَضْرِبٰانِ شد.
لٰا يَضْرِبْنَ : يعنى نمى زنند ايشان گروه زنان غايبه در زمان آينده. صيغه جمع مؤنّث غايبه است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا يَضْرِبْنَ در اصل يَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث غايبه بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مؤنّث مغايبه بنا نمائيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا يَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه كه مذكّر را بود : لٰا تَضْرِبُ ، لٰا تَضْرِبٰانِ ، لٰا تَضْرِبُونَ.
لٰا تَضْرِبُ : يعنى نمى زنى تو يك مرد حاضر در زمان آينده. صيغه مفرد مذكّر حاضر است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبُ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد مذكّر حاضر بود
از فعل مضارع )
خواستيم مفرد مذكّر حاضر بنا كنيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا تَضْرِبُ شد.
لٰا تَضْرِبٰانِ : يعنى نمى زنيد شما دو مردان حاضر در زمان آينده. صيغه تثنيه مذكّر مخاطب است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبٰانِ اصلش تَضْرِبٰانِ بود ( تثنيه مذكّر حاضر بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه مذكّر مخاطب بنا كنيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا تَضْرِبٰانِ شد.
لٰا تَضْرِبُونَ : يعنى نمى زنيد شما گروه مردان حاضر در زمان آينده. صيغه جمع مذكّر حاضر است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبُونَ اصلش تَضْرِبُونَ بود ( جمع مذكّر مخاطب بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مذكّر مخاطب بنا نمائيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا تَضْرِبُونَ شد.
* * *
و آن سه كه مؤنّث را بود : لٰا تَضْرِبينَ ، لٰا تَضْرِبٰانِ ، لٰا تَضْرِبْنَ.
لٰا تَضْرِبينَ : يعنى نمى زنى تو يك زن حاضره در زمان آينده. صيغه واحده مؤنّث حاضره است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبينَ در اصل تَضْرِبينَ بود ( واحده مؤنّث حاضره بود از فعل مضارع ) خواستيم كه واحده مؤنّث حاضره بنا كنيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا تَضْرِبينَ شد.
* * *
لٰا تَضْرِبٰانِ : يعنى نمى زنيد شما دو زنان حاضره در زمان آينده. صيغه تثنيه مؤنّث حاضره است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبٰانِ اصلش تَضْرِبٰانِ بود ( تثنيه مؤنّث مخاطبه بود از فعل مستقبل ) خواستيم تثنيه مؤنّث حاضره بنا كنيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا تَضْرِبٰانِ شد.
لٰا تَضْرِبْنَ : يعنى نمى زنيد شما گروه زنان حاضر در زمان آينده. صيغه جمع مؤنّث حاضره است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا تَضْرِبْنَ اصلش تَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث حاضره بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مؤنّث حاضره بنا نمائيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا تَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : لٰا اَضْرِبُ ، لٰا نَضْرِبُ.
لٰا أضْرِبُ : يعنى نمى زنم من يك مرد يا يك زن در زمان آينده. صيغه متكلّم وحده است از فعل نفى ، صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا اَضْرِبُ در اصل اَضْرِبُ بود ( متكلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستيم متكلّم وحده بنا كنيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا اَضْرِبُ شد.
لٰا نَضْرِبُ : يعنى نمى زنيم ما دو مردان يا دو زنان يا گروه مردان يا
گروه زنان در زمان آينده. صيغه متكلّم مع الغير است از فعل نفى ،
صحيح و مجرد و معلوم.
لٰا نَضْرِبُ اصلش نَضْرِبُ بود ( متكلّم مع الغير بود از فعل مضارع ) خواستيم متكلّم مع الغير بنا نمائيم از فعل نفى ، لاء نافيه بر سرش درآورديم مضارع مثبت را منفى كرد لٰا نَضْرِبُ شد.
[ استفهام ]
و از استفهام نيز چهارده وجه باز مىگردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را. و آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه كه مذكّر را بود : هَلْ يَضْرِبُ ، هَلْ يَضْرِبٰانِ ، هَلْ يَضْرِبُونَ.
هَلْ يَضْرِبُ : يعنى آيا مى زند او يك مرد غايب در زمان آينده ، صيغه واحد مذكر غايب است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ يَضْرِبُ در اصل يَضْرِبُ بود ( مفرد مذكّر غايب بود از فعل مستقبل ) خواستيم مفرد مذكّر غايب بنا كنيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ يَضْرِبُ شد.
هَلْ يَضْرِبٰانِ : يعنى آيا مى زنند ايشان دو مردان غايب در زمان آينده. صيغه تثنيه مذكّر غايب است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ يَضْرِبٰانِ در اصل يَضْرِبٰانِ بود ( تثنيه مذكّر غايب بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه مذكّر غايب بنا كنيم از فعل استفهام ، هل
استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ يَضْرِبٰانِ شد.
هَلْ يَضْرِبُونَ : يعنى آيا مى زنند ايشان گروه مردان غايب در زمان آينده. صيغه جمع مذكّر غايب است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ يَضْرِبُونَ در اصل يَضْرِبُونَ بود ( جمع مذكّر مغايب بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مذكّر غايب بنا كنيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء نمود هَلْ يَضْرِبُونَ شد.
* * *
و آن سه كه مؤنّث را بود : هَلْ تَضْرِبُ ، هَلْ تَضْرِبٰانِ ، هَلْ يَضْرِبْنَ.
هَلْ تَضْرِبُ : يعنى آيا مى زند او يك زن غايبه در زمان آينده. صيغه مفرده مؤنّث غايبه است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبُ ، در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرده مؤنّث غايبه بود از فعل مضارع ) خواستيم كه مفرده مؤنّث غايبه بنا كنيم از فعل استفهام هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ تَضْرِبُ شد.
هَلْ تَضْرِبٰانِ : يعنى آيا مى زنند ايشان دو زنان غايبه در زمان آينده. صيغه تثنيه مؤنّث غايبه است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبٰانِ در اصل تَضْرِبٰانِ بود ( تثنيه مؤنّث غايبه بود از فعل مستقبل ) خواستيم تثنيه مؤنّث غايبه بنا نمائيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ تَضْربٰانِ شد.
هَلْ يَضْرِبْنَ : يعنى آيا مى زنند ايشان گروه زنان غايبه در زمان آينده. صيغه جمع مؤنّث غايبه است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ يَضْرِبْنَ اصلش يَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث غايبه بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مؤنّث غايبه بنا كنيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ يَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.
آن سه كه مذكّر را بود : هَلْ تَضْرِبُ ، هَلْ تَضْرِبٰانِ ، هَلْ تَضْرِبُونَ.
هَلْ تَضْرِبُ : يعنى آيا مى زنى تو يك مرد حاضر در زمان آينده. صيغه مفرد مذكّر حاضر است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد ومعلوم.
هَلْ تَضْرِبُ در اصل تَضْرِبُ بود (مفرد مذكّر مخاطب بود از فعل مستقبل) خواستيم مفرد مذكّر حاضر بنا كنيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ تَضْرِبُ شد.
هَلْ تَضْرِبٰانِ : يعنى آيا مى زنيد شما دو مردان حاضر در زمان آينده. صيغه تثنيه مذكّر مخاطب است از فعل استفهام ، صحيح ومجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبٰانِ در اصل تَضْرِبٰانِ بود (تثنيه مذكّر حاضر بود از فعل مضارع) خواستيم تثنيه مذكّر مخاطب بنا كنيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ تَضْرِبٰانِ شد.
* * *
هَلْ تَضْرِبُونَ : يعنى آيا مى زنيد شما گروه مردان حاضر در زمان آينده. صيغه جمع مذكّر مخاطب است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبُونَ در اصل تَضْرِبُونَ بود ( جمع مذكّر حاضر بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مذكّر حاضر بنا نمائيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ تَضْرِبُونَ شد.
* * *
وآن سه كه مؤنّث را بود : هَلْ تَضْرِبينَ ، هَلْ تَضْرِبٰانِ ، هَلْ تَضْرِبْنَ.
هَلْ تَضْرِبينَ : يعنى آيا مى زنى تو يك زن حاضره در زمان آينده. صيغه واحده مخاطبه مؤنّث است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبينَ در اصل تَضْرِبينَ بود ( مفرده مؤنّث حاضره بود از فعل مضارع ) خواستيم مفرده مؤنّث حاضره بنا نمائيم از فعل استفهام هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل كرد به انشاء هَلْ تَضْرِبينَ شد.
هَلْ تَضْرِبٰانِ : يعنى آيا مى زنيد شما دو زنان حاضره در زمان آينده ، صيغه تثنيه مخاطبه مؤنّث است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبٰانِ در اصل تَضْرِبٰانِ بود ( تثنيه مؤنّث مخاطبه بود از فعل مضارع ) خواستيم تثنيه مؤنّث مخاطبه بنا كنيم از فعل استفهام ، هل
استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ تَضْرِبٰانِ شد.
هَلْ تَضْرِبْنَ : يعنى آيا مى زنيد شما گروه زنان حاضره در زمان آينده. صيغه جمع مؤنّث مخاطبه است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ تَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبْنَ بود ( جمع مؤنّث مخاطبه بود از فعل مضارع ) خواستيم جمع مؤنّث حاضره بنا كنيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ تَضْرِبْنَ شد.
* * *
و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : هَلْ اَضْرِبُ ، هَلْ نَضْرِبُ.
هَلْ أضْرِبُ : يعنى آيا مى زنم من يك مرد يا يك زن در زمان آينده. صيغه متكلّم وحده است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ اَضْرِبُ در اصل اَضْرِبُ بود ، ( متكلّم وحده بود از فعل مضارع ) خواستيم متكلّم وحده بنا كنيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ اَضْرِبُ شد.
هَلْ نَضْرِبُ : يعنى آيا مى زنيم ما دو مردان ، يا دو زنان ، يا گروه مردان ، يا گروه زنان در زمان آينده. صيغه متكلّم مع الغير است از فعل استفهام ، صحيح و مجرد و معلوم.
هَلْ نَضْرِبُ
در اصل نَضْرِبُ بود ( متكلّم مع الغير از فعل مضارع ) خواستيم متكلّم مع الغير بنا نمائيم از فعل استفهام ، هل استفهاميّه بر
سرش درآورديم خبر را بدل به انشاء كرد هَلْ نَضْرِبُ شد. هل حرف استفهام و نون علامت متكلّم مع الغير ، ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل.
كتاب صرف مير
بسم الله الرحمن الرحيم
بدان ـ أيّدك الله تعالى فى الدّارين ـ كه كلمات لغت عرب ، بر سه گونه است : اسم است و فعل است و حرف. اسم چون رَجُلٌ و عِلْمٌ. فعل چون ضَرَبَ و دَحْرَجَ. حرف چون مِنْ وإلىٰ.
و تصريف در لغت : «گردانيدن چيزى است از جايى به جايى و از حالى به حالى» و در اصطلاح علما عبٰارت است از : گردانيدن يك لفظ بسوى صيغه هاى مختلفه تا حاصل شود از آن معناهاى متفاوته.
و تصريف در اسم كمتر باشد چون : رَجُلٌ رَجُلٰانِ رِجٰالٌ و رُجَيْلٌ و تصريف در فعل بيشتر باشد چون : ضَرَب ضَرَبٰا ضَرَبُوا ضَرَبَتْ ضَرَبَتا ضَرَبْنَ ضَرَبْتَ ضَرَبْتُما ضَرَبْتُم ضَرَبْتِ ضَرَبْتُما ضَرَبْتُنَّ ضَرَبْتُ ضَرَبْنٰا و چون : يَضْرِبُ يَضْرِبٰانِ يَضْرِبُونَ تَضْرِبُ تَضْرِبٰانِ يَضْرِبْنَ تَضْرِبُ تَضْرِبٰانِ تَضْرِبُونَ تَضْرِبينَ تَضْرِبٰانِ تَضْرِبْنَ أضْرِبُ نَضْرِبُ.
و تصريف در حرف نباشد زيرا كه در حرف تصرّف نيست.
فصل :
اسم را سه
بناست : ثلاثىّ و ربٰاعىّ و خماسىّ و هر يك از اين
سه بنا ، بر دو وجه است : يكى مجرّد ( يعنى كه همه حروف وى اصلى باشد ) و ديگرى مَزِيدٌ فيه ( يعنى در او حرفِ زايد باشد ).
و فعل را دو بناست ثلاثى و رباعى و هر يك از اين دو بنا ، بر دو وجه است : مجرّد و مزيد فيه ـ چنانكه در اسم گفته شد.
فصل :
ميزان ، در شناختن حروف اصلى از حروف زوايد ، فاء و عين و لام است پس هر حرفى كه در مقابل يكى از اين حروف ثلاثه باشد اصلى بود ؛ چون رَجُلٌ كه بر وزن فَعُلٌ است ونَصَرَ كه بر وزن فَعَلَ است. و هر حرفى كه در مقابل اين حروف نباشد زايد بود ، چون ضارِبٌ وناصِرٌ كه بر وزن فاعِلٌ است و يَنْصُرُ و يَطْلُبُ كه بر وزن يَفْعُلُ است.
ودر بناى رباعى ، اسم و فعل ، لام يكبار مكرّر مى شود و در خماسى ، اسم ، لام دو بار مكرّر مى شود چنانچه معلوم گردد ـ انشاء الله تعالى.
فصل :
اسم ثلاثى مجرد را ده صيغه است چون :
فَلْسٌ فَرَسٌ كَتِفٌ عَضُدٌ حِبْرٌ عِنَبٌ قُفْلٌ صُرَدٌ اِبِلٌ عُنُقٌ (١).
ومزيد فيه اسم ثلاثىّ بسيار است واسم رباعى مجرد را پنج صيغه
____________________________
(١)
اسماء ثلاثى ده بود اى عاقل |
|
يك يك شمرم نگار بر صفحه دل |
فَلْس وفَرَس وكَتِف عَضُد حِبْر وعِنَبٌ |
|
قُفْل وصُرَد ودگر عنق دان واِبِل |