جامع المقدّمات

جمع من العلماء

جامع المقدّمات

المؤلف:

جمع من العلماء


المحقق: الشيخ جليل الجراثيمي
الموضوع : اللغة والبلاغة
الناشر: مؤسسة النشر الإسلامي
المطبعة: مؤسسة النشر الإسلامي
الطبعة: ٤
ISBN: 978-964-470-030-9
الصفحات: ٦٣٢
  نسخة مقروءة على النسخة المطبوعة

كتاب الأمثلة

بسم الله الرحمن الرحيم

بدانكه مصدر اصل كلام است و از وَى نه وجه باز مى‌گردد : ماضى ، مستقبِل ، اسم فاعل ، اسم مفعول ، امر ، نهى ، جحد ، نفى و استفهام.

و از ماضى چهارده وجه بازمى گردد : شش مغايب را بُوَد و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را بود. و آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : ضَرَبَ ، ضَرَبٰا ، ضَرَبُوا ، و آن سه كه مؤنّث را بود : ضَرَبَتْ ضَرَبَتٰا ، ضَرَبْنَ ، و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : ضَرَبْتَ ، ضَرَبْتُمٰا ، ضَرَبْتُمْ ، و آن سه كه مؤنّث را بود : ضَرَبْتِ ، ضَرَبْتُمٰا ، ضَرَبْتُنَّ ، و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : ضَرَبْتُ ، ضَرَبْنٰا.

و از مستقبل نيز چهارده وجه باز مى‌گردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را ، آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : يَضْرِبُ ، يَضْرِبٰانِ ، يَضْرِبُونَ ، و آن سه كه مؤنّث را بود : تَضْرِبُ ، تَضْرِبَانِ ،

٤١

يَضْرِبْنَ ، و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : تَضْرِبُ ، تَضْرِبَانِ ، تَضْرِبُونَ و آن سه كه مؤنّث را بود : تَضْرِبينَ ، تَضْرِبَانِ ، تَضْرِبْنَ ، و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : أضْرِبُ ، نَضْرِبُ.

واز اسم فاعل شش وجه باز مى‌گردد : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : ضَارِبٌ ، ضَارِبَانِ ، ضَارِبُونَ ، وآن سه كه مؤنّث را بود : ضَارِبَةٌ ، ضَارِبَتانِ ، ضَارِبَاتٌ.

و از اسم مفعول نيز شش وجه باز مى‌گردد : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : مَضْرُوبٌ ، مَضْرُوبَانِ ، مَضْرُوبُونَ ، و آن سه كه مؤنّث را بود : مَضْرُوبَةٌ ، مَضْرُوبَتَانِ ، مَضْرُوبَاتٌ.

و از فعل امر نيز چهارده وجه باز مى‌گردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را ، آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : لِيَضْرِبْ ، لِيَضْرِبَا ، لِيَضْرِبُوا ، و آن سه كه مؤنّث را بود : لِتَضْرِبْ ، لِتَضْرِبَا ، لِيَضْرِبْنَ ، و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود وسه مؤنّث را ، آن سه كه مذكر را بود : اِضْرِبْ ، اِضْرِبا ، اضْرِبُوا ، و آن سه كه مؤنّث را بود : اِضْرِبِى ، اِضْرِبَا ، اِضْرِبْنَ ، و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : لِأَضْرِبْ ، لِنَضْرِبْ.

و از نهى نيز چهارده وجه باز مى‌گردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را ، آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : لَا يَضْرِبْ ، لَا يَضْرِبَا ، لَا يَضْرِبُوا ، و آن سه كه مؤنّث را بود : لَا تَضْرِبْ ، لَا تَضْرِبَا ، لَا يَضْرِبْنَ. و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث

٤٢

را ، آن سه كه مذكّر را بود : لَا تَضْرِبْ ، لَا تَضْرِبَا ، لَا تَضْرِبُوا ، و آن سه كه مؤنّث را بود : لَا تَضْرِبِى ، لَا تَضْرِبَا ، لَا تَضْرِبْنَ ، و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : لَا أضْرِبْ ، لَا نَضْرِبْ.

و از جحد نيز چهارده وجه بازمى گردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را ، آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : لَمْ يَضْرِبْ ، لَمْ يَضْرِبَا ، لَمْ يَضْرِبُوا ، و آن سه كه مؤنّث را بود : لَمْ تَضْرِبْ ، لَمْ تَضْرِبَا ، لَمْ يَضْرِبْنَ ، و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : لَمْ تَضْرِبْ ، لَمْ تَضْرِبَا ، لَمْ تَضْرِبُوا ، و آن سه كه مؤنّث را بود : لَمْ تَضْرِبِى ، لَمْ تَضْرِبَا ، لَمْ تَضْرِبْنَ ، و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : لَمْ أَضْرِبْ ، لَمْ نَضْرِبْ.

و از نفى نيز چهارده وجه باز مى‌گردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را ، آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : لَا يَضْرِبُ ، لَا يَضْرِبَانِ ، لَا يَضْرِبُونَ ، و آن سه كه مؤنّث را بود : لَا تَضْرِبُ ، لَا تَضْرِبَانِ ، لَا يَضْرِبْنَ ، و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : لَا تَضْرِبُ ، لَا تَضْرِبَانِ ، لَا تَضْرِبُونَ ، و آن سه كه مؤنّث را بود : لَا تَضْرِبِينَ ، لَا تَضْرِبَانِ ، لَا تَضْرِبْنَ ، و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : لَا أضْرِبُ ، لَا نَضْرِبُ.

و از استفهام نيز چهارده وجه باز مى‌گردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را ، آن شش كه مغايب را

٤٣

بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : هَلْ يَضْرِبُ ، هَلْ يَضْرِبَانِ ، هَلْ يَضْرِبُونَ. و آن سه كه مؤنّث را بود : هَلْ تَضْرِبُ ، هَلْ تَضْرِبَانِ ، هَلْ يَضْرِبْنَ ، و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را ، آن سه كه مذكّر را بود : هَلْ تَضْرِبُ ، هَلْ تَضْرِبَانِ ، هَلْ تَضْرِبُونَ ، و آن سه كه مؤنّث را بود : هَلْ تَضْرِبِينَ ، هَلْ تَضْرِبَانِ ، هَلْ تَضْرِبْنَ ، و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : هَلْ أضْرِبُ ، هَلْ نَضْرِبُ.

٤٤

كتاب شرح الأمثلة

بسم الله الرحمن الرحيم

قال النبيّ ( صلّى الله عليه وآله وسلّم ) : «أوّل العلم معرفة الجبّار وآخر العلم تفويض الأمر إليه».

بدان كه هر آوازى كه بوده باشد آن را عرب صوت خواند ؛ و هرچه از دهن بيرون آيد و معتمد بر مخرج فم بوده باشد آن را لفظ خوانند. و لفظ بر دو قسم است مُهْمَل و مُسْتَعْمَل ؛ مهمل آن است كه آن را معنى نباشد چون لفظ دَيْز ، ( مقلوبَ زَيْد ) و مستعمل آن است كه آن را معنى باشد چون زَيْد و ضَرَبَ و سَوْفَ. و لفظ مستعمل را كلمه گويند و كلمه بر سه قسم است : اسم است و فعل است و حرف. و اسم بر دو قسم است : مصدر و غير مصدر ، مصدر آن است كه در آخر وى به فارسى تا و نون ، يا دال و نون باشد چون : اَلْقَتْل ( كشتن ) وَالضَّرْب ( زدن ).

و بدان كه مصدر اصل كلام است و از وى نه وجه باز مى‌گردد : ماضى ، مستقبل ، اسم فاعل ، اسم مفعول ، امر ، نهى ، جحد ، نفى و استفهام.

مَصْدَر در لغت «بازگشتنگاهِ اِبِل و غَنَم» را گويند. و در اصْطِلاح

٤٥

«اَلْمَصْدَرُ ما يَصْدُرُ عَنْهُ الْفِعْلُ أو شِبْهُهُ» يعنى : مصدر چيزى است كه صادر گرديده شود از او فعل چون : ضَرَبَ وَيَضْرِبُ و نَحْوهُمَا ، يا شبه فعل چون : ضارِبٌ ومَضْرُوبٌ و نحوهما.

اصل ، در لغت بيخ چيزى را گويند ؛ و در اصطلاح «اَلْأصْلُ ما يُبْنَى عَليْهِ شَيءٌ غَيْرُهُ» يعنى : اصل چيزى است كه بنا نهاده مى شود بر او چيزى غير آن ، چون پايه ديوار كه بنا مى شود بر او ديوار.

كَلٰام در لغت ، سخن گفتن را گويند. و در اصْطِلٰاح «الْكَلامُ مَا أفادَ الْمُسْتَمِعَ فائِدَةً تَامَّةً يَصِحُّ السُكُوتُ عَلَيْها» يعنى : كلام چيزى است كه فايده بدهد شنونده را فائده تامّى كه صحيح باشد سكوت بر او چون : زَيْدٌ قَائِمٌ ، يعنى زيد ايستاده است.

ماضى در لغت ، گذشته را گويند. و در اصطلاح «اَلْماضِى مَا مَضَىٰ وَقْتُهُ وَلَزِمَ أجَلُهُ» يعنى : ماضى چيزى است كه گذشته باشد وقت او و بسر آمده باشد اَجَل او مثل : ضَرَبَ ، يعنى بزد يك مرد.

مُسْتَقْبِل در لغت ، آينده را گويند. و در اصطلاح «الْمُسْتَقْبِلُ ما يُنْتَظَرُ وُقُوعُهُ وَلَمْ يَقَعْ» يعنى : مستقبل در اصطلاح چيزى است كه انتظار كشيده شود واقع شدن آن و هنوز واقع نشده باشد مثل : يضرب ، يعنى مى زند يك مرد.

اِسْمِ فاعِل در لغت ، كننده را گويند ، و در اصطلاح الْفَاعِلُ مَا صَدَرَ عَنْهُ الْفِعْلُ» يعنى : فاعل چيزى است كه صادر شود از او فعل

٤٦

چون ضَارِبٌ ، يعنى اوست يك مرد زننده.

اِسْمِ مَفْعُول در لغت ، كرده شده را گويند ، و در اصطلاح «اَلْمَفْعُولُ مَا وَقَعَ عَلَيْهِ الْفِعْلُ» يعنى : مفعول چيزى است كه واقع بشود بر او فعل ، چون : مَضْرُوبٌ ، يعنى يك مرد زده شده.

اَمْر در لغت ، فرمودن را گويند. و در اصطلاح «اَلْأمْرُ طَلَبُ الْفِعْلِ مِمَّنْ هُوَ دُونَهُ عَلى سَبيلِ الاسْتِعْلاءِ» يعنى : امر طلب نمودن فعل است از كسى كه پست‌تر است از او بر سبيل طلب بلندى ، چون : اِضْرِبْ ، يعنى بزن تو يك مرد حاضر.

نَهى در لغت ، بازداشتن را گويند. و در اصْطِلٰاح «اَلنَهْىُ طَلَبُ تَرْكِ الْفِعلِ مِمَّنْ هُوَ دُونَهُ عَلىٰ سَبيلِ الْاسْتِعْلاءِ» يعنى : نهى طلب نمودنِ تركِ فعل است از كسى كه پست‌تر است از او بر سبيل طلب بلندى ، چون : لَا يَضْرِبْ ، يعنى بايد نزند آن يك مرد غايب.

جَحْد در لغت ، انكار كردن را گويند. و در اصطلاح «اَلْجَحْدُ هُوَ الْاِخْبَارُ بِعَدَمِ وُقُوعِ الْفِعْلِ فِى الزَمانِ الْمَاضِى بِلَفْظِ الْمُسْتَقْبِل» يعنى : جحد خبر دادنِ بواقع نشدن فعل است در زمان ماضى بلفظ مستقبِل ، چون : لَمْ يَضْرِبْ ، يعنى نزده است يك مرد غايب.

نفى در لغت ، برطرف كردن و نيست كردن را گويند. و در اصطلاح «النَفْىُ هُوَ الْإخْبَارُ بعَدَمِ وُقُوع الْفِعْلِ فِى الزَمانِ الْمُسْتَقْبِل بِلَفْظِ

٤٧

الْمُسْتَقْبِلِ» يعنى نفى خبر دادن بواقع نشدن فعل است در زمان مستقبل بلفظ مستقبل ، چون : لَا يَضْرِبُ يعنى نمى زند او.

إسْتِفْهام در لغت ، طلب فهم كردن را گويند. و در إِصْطِلاح «اَلْاسْتِفْهَامُ هُوَ طَلَبُ الْمُتَكَلِّمِ مِنْ الْمُخَاطَبِ فَهْمَ الْفِعْلِ» يعنى : استفهام ، طلب كردن متكلم است از مخاطب ، فهميدنِ فعل را چون : هَلْ يَضْرِبُ ، يعنى آيا مى زند او ؟

[ ماضى ]

و از ماضى چهارده وجه باز مى‌گردد : شش مغايب را بود ، و شش مخاطب را ، و دو حكايت نفس متكلّم را.

آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.

آن سه كه مذكّر را بود : ضَرَبَ ، ضَرَبٰا ، ضَرَبُوا.

ضَرَبَ : يعنى زد او يك مرد غايب در زمان گذشته. صيغه مفرد مذكّر غايب است از فعل ماضى صحيح و ثُلاثى و مُجَرَّد و معلوم.

ضَرَبَ در اصل الضَّرْب بود ( مصدر بود ) خواستيم كه فعل بنا كنيم ، الف و لام مصدرى را از اولش انداختيم و راء و باء را فتحه داديم ضَرَبَ شد بر وزن فَعَلَ. ضاد ، فاء الفعل ، راء ، عين الفعل ، باء ، لام الفعل. ضمير هو در او مستتر است به استتار جايزى ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.

٤٨

ضَرَبَا : يعنى بزدند ايشان دو مرد غايب در زمان گذشته. صيغه تثنيه مذكّر غايب است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرّد و معلوم.

ضَرَبَا در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد بود ) خواستيم تثنيه بنا كنيم ، چون به تثنيه رسيديم دو بار مى بايست گفت ضَرَبَ ضَرَبَ ، زايد بر يكى را حذف نموديم عوض از محذوف ، الف كه علامت تثنيه بود در آخرش درآورديم ، ضَرَبَا شد بر وزن فَعَلَا. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، الف ، علامتِ تثنيه و هم ضمير فاعل ، و ضمير منفصلش ، هُمَاست.

ضَرَبُوا : يعنى بزدند ايشان گروه مردان غايب در زمان گذشته. صيغه جمع مذكّر مغايب است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرّد و معلوم.

ضَرَبُوا در اصل ضَرَبَ بود ( واحد بود ) خواستيم جمع بنا كنيم ؛ چون به جمع رسيديم سه بار يا بيشتر مى بايست گفت ضَرَبَ ضَرَبَ ضَرَبَ ، زايد بر يكى را حذف كرديم ، عوض از محذوف ، واو كه علامت جمع بود در آخرش درآورديم ضَرَبَوا شد ، فتحه لام الفعل را به مناسبت واو بَدَلَ به ضَمَّه نموديم ضَرَبُوا شد بر وزن فَعَلُوا. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، واو علامت جمع مذكّر وهَمْ ضمير فاعل است و ضمير منفصلش ، هُمْ است.

* * *

و آن سه كه مؤنّث را بود : ضَرَبَتْ ، ضَرَبَتَا ، ضَرَبْنَ.

ضَرَبَتْ : يعنى بزد او يك زن غائبة در زمان گذشته. صيغه واحده

٤٩

غائبه مؤنّث است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرد ومعلوم.

ضَرَبَتْ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذكّر غايب بود ) خواستيم مفرده مغايبه مؤنّث بنا كنيم ، تاى ساكنه كه علامت مؤنّث بود در آخرش درآورديم ضَرَبَتْ شد بر وزن فَعَلَتْ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، تاى ساكنه علامت واحده مؤنّث ، و ضمير هِىَ در او مستتر است به استتار جايزى ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.

ضَرَبَتَا : يعنى بزدند ايشان دو زنان غائبه در زمان گذشته. صيغه تثنيه مؤنّث غايبه است از فعل ماضى ، صحيح و ثلاثى و مجرّد و معلوم.

ضَرَبَتَا ، در اصل ضَرَبَتْ بود ( مفرد بود ) خواستيم كه تثنيه بنا كنيم چون به تثنيه رسيديم دو بار مى بايست گفت ضَرَبَتْ ضَرَبَتْ ، زايد بر يكى را حذف كرديم ، عوض از محذوف ، الف كه علامت تثنيه بود در آخرش درآورديم ضَرَبَتَا شد بر وزن فَعَلَتا. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، الف ، علامت تثنيه و هَم ضمير فاعل است و ضمير منفصلش ، هُمَاست.

ضَرَبْنَ : يعنى بزدند ايشان گروه زنان غائبه در زمان گذشته. صيغه جمع مؤنّث غايبه است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرّد و معلوم.

ضَرَبْنَ در اصل ضَرَبَتْ بود ( مفرد بود ) خواستيم جمع بنا كنيم ، چون به جمع رسيديم ديديم سه بار مى بايست گفت ضَرَبَتْ ضَرَبَتْ ضَرَبَتْ ، زايد بر يكى را حذف كرديم ، عوض از محذوف ، نون كه علامت جمع مؤنّث بود در آخرش درآورديم ضَرَبَتْنَ شد ، تاء دلالت

٥٠

مى‌كرد بر تأنيث ، نون دلالت مى‌كرد هم بر جمع و هم بر تأنيث ، با وجود نون از تاء مستغنى شديم و تاء را حذف كرديم ضَرَبَنَ شد ، توالىِ اربع حركات شد و آن در كلام عرب سنگين بود لهذا باء را ساكن كرديم ضَرَبْنَ شد بر وزن فَعَلْنَ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، نون علامت جمع مؤنّث و هم ضمير فاعل و ضمير منفصلش ، هُنَّ است.

* * *

و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.

آن سه كه مذكّر را بود : ضَرَبْتَ ، ضَرَبْتُما ، ضَرَبْتُمْ.

ضَرَبْتَ : يعنى بزدى تو يك مرد حاضر در زمان گذشته ، صيغه مفرد مذكّر حاضر است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

ضَرَبْتَ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذكّر مغايب بود ) خواستيم مفرد مخاطب مذكّر بنا كنيم ، تاىِ مفتوحه كه علامت مفرد مخاطب بود به او مُلْحَق ساختيم و لام الفعل را ساكن كرديم ، ضَرَبْتَ شد بر وزن فَعَلْتَ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، و تاء علامت مفرد مذكّر مخاطب و هم ضمير فاعل و ضمير منفصلش ، اَنْتَ است.

ضَرَبْتُما : يعنى بزديد شما دو مردان حاضر در زمان گذشته. صيغه تثنيه مذكّر حاضر است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

ضَرَبْتُمَا در اصل ضَرَبْتَ بود ، ( واحد بود ) خواستيم كه تثنيه بنا كنيم ، چون به تثنيه رسيديم دو بار مى بايست گفت ضَرَبْتَ ضَرَبْتَ ، زايد بر يكى را حذف كرديم ، عوض از محذوف ، الف كه علامت

٥١

تثنيه بود در آخرش درآورديم ضَرَبْتَا شد. الف تثنيه مشتبه شد به الف إشْباع در آنجا كه شاعر شِئْتَ را شئتا خوانده مثل :

تَحَكَّمْ يا إِلٰهى كَيْفَ شِئْتَا

فَإنّى قَدْ رَضِيتُ بِمَا رَضِيتَا

يعنى : حكم بفرما اى پروردگار من به هر قسمى كه اراده و خواهش تو است به سبب اينكه به تحقيق راضيم به آنچه كه رضاى تو است.

از براى رفع اشتباه ، ميمى فيما بين الف و تاء درآورديم و ما قبل ميم را به جهت مناسبتِ ميم ضمّه داديم ، ضَرَبْتُمَا شد بر وزن فَعَلْتُمَا. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، وتُمَا علامتِ تثنيه مخاطب مذكّر و هَم ضمير فاعل ، و ضمير منفصلش ، اَنْتُماست.

ضَرَبْتُمْ : يعنى بزديد شما گروه مردان حاضر در زمان گذشته. صيغه جمع مخاطب مذكّر است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

ضَرَبْتُمْ در اصل ضَرَبْتَ بود ( مفرد بود ) خواستيم جمع بنا كنيم ، چون به جمع رسيديم سه بار يا بيشتر مى بايست گفت ضَرَبْتَ ضَرَبْتَ ضَرَبْتَ ، زايد بر يكى را حذف كرديم عوض از محذوف ، واو كه علامت جمع بود به او ملحق كرديم ضَرَبْتَوا شد ، و ماقبل واو را به جهت مناسبت با واو ضمّه داديم ضَرَبْتُوا شد. واو جمع مشتبه شد به واو اِشباع ، در آنجا كه شاعر در شعر خود دَنَوْتُ را دَنَوتُو خوانده مثل :

يَا قَوْمِ قَدْ حَوْقَلْتُ أوْ دَنَوتُو

وَبَعْدَ حِيْقَالِ الرِّجَالِ مَوتُوا

يعنى : اى قوم من ، به تحقيق كه پير شدم يا نزديك است كه پير شوم و بعد از پير شدن مردمان مرگ است.

٥٢

لهذا از براى رفع اشتباه ، ميمى را به او ملحق كرديم ضَرَبْتُوْم شد. التقاىِ ساكنَيْن شد ميان واو وميم ، خواستيم كه واو را حذف كنيم ، علامت جمع بود ، خواستيم كه ميم را حذف كنيم ، خلاف مقصود حاصل مى شد. چون مايَدُلُّ على الواو كه ضمّه باشد در كلام بود ، لهذا واو را حذف كرديم ، ضَرَبْتُمْ شد بر وزن فَعَلْتُمْ ، ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، و تاء و ميم علامت جمع مذكّر مخاطب و هم ضمير فاعل است. و ضمير منفصلش ، اَنْتُمْ است.

* * *

وآن سه كه مؤنّث را بود : ضَرَبْتِ ، ضَرَبْتُما ، ضَرَبْتُنَّ.

ضَرَبْتِ : يعنى زدى تو يك زن حاضره در زمان گذشته. صيغه مفرده مؤنّث حاضره است از فعل ماضى ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

ضَرَبْتِ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذكّر غايب بود ) خواستيم مفرده مؤنّث حاضره بنا كنيم ، تاىِ مكسوره را كه علامت مفرده حاضره مؤنّث بود در آخرش درآورديم و ماقبل تاء را به جهت شدّتِ اِتّصال ضمير به فعل ، ساكن كرديم ضَرَبْتِ شد بر وزن فَعَلْتِ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل و تاىِ مكسوره علامت مفرده مخاطبه مؤنّث و هم ضمير فاعل است و ضمير منفصلش اَنْتِ است.

ضَرَبْتُما : يعنى بزديد شما دو زنان حاضره در زمان گذشته. صيغه تثنيه مؤنث حاضره است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

ضَرَبْتُما در اصل ضَرَبْتِ بود ( مفرد بود ) خواستيم تثنيه بنا كنيم

٥٣

چون به تثنيه رسيديم دو بار مى بايست گفت ضَرَبْتِ ضَرَبْتِ ، زايد بر يكى را حذف كرديم و عوض از محذوف ، الف كه علامت تثنيه بود در آخرش درآورديم و ماقبل الف را فتحه داديم ضَرَبْتا شد ، الف تثنيه مشتبه شد به الف اشباع ، در آنجا كه شاعر در شعر خود شِئْتَ را شِئْتا خوانده مثل :

تَحَكَّمْ يا اِلٰهى كَيْفَ شِئْتا

فاِنّى قَدْ رَضيتُ بِما رَضيتا

از براى رفع اشتباه ميمى فيما بين تاء و الف درآورديم و ماقبل ميم را ضمّه داديم ضَرَبْتُما شد بر وزن فَعَلْتُما. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، وتُما نشانه تثنيه مخاطبه مؤنّث است و هم ضمير فاعل و ضمير منفصلش اَنْتُماست.

ضَرَبْتُنَّ : يعنى بزديد شما گروه زنان حاضره در زمان گذشته. صيغه جمع مخاطبه مؤنّث است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

ضَرَبْتُنَّ در اصل ضَرَبْتِ بود ( مفرد بود ) خواستيم جمع بنا كنيم چون به جمع رسيديم سه بار يا زيادتر مى بايست گفت ضَرَبْتِ ضَرَبْتِ ضَرَبْتِ ، زايد بر يكى را حذف كرديم عوض از محذوف ، نون كه علامت جمع مخاطبه مؤنّث بود در آخرش درآورديم ضَرَبْتِنَ شد. چون در جمع مذكّر مخاطب كه اصل بود ميم در آورديم در اين جمع مؤنّث كه فرع است نيز ميم درآورديم تا فرع مطابق اصل گردد ضَرَبْتِمْنَ شد. ماقبل ميم را از براى مناسبت ميم ضمه داديم ضَرَبْتُمْنَ شد. ميم و نون قريب المَخْرَج بودند ، ميم را قلب به نون و نون را در نون ادغام كرديم ضَرَبْتُنَّ شد بر وزن فَعَلْتُنَّ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام

٥٤

الفعل وتُنَّ علامت جمع مخاطبه مؤنّث و هم ضمير فاعل است و ضمير منفصلش اَنْتُنَّ است.

* * *

و آن دو كه حكايت نفس متكلّم را بود : ضَرَبْتُ ، ضَرَبْنا.

ضَرَبْتُ : يعنى بزدم من يك مرد يا يك زن در زمان گذشته. صيغه متكلّم وحده است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

ضَرَبْتُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذكّر غايب بود ) خواستيم متكلّم وحده بنا كنيم ، تاء مضمومه كه علامت متكلّم وحده بود در آخرش درآورديم و لام الفعل را از براى شدّت اتّصال ضمير به فعل ، ساكن كرديم ضَرَبْتُ شد بر وزن فَعَلْتُ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، و تاى مضمومه علامت متكلّم وحده و هم ضمير فاعل است و ضمير منفصلش ، اَنَا است.

ضَرَبْنَا : يعنى بزديم ما دو مردان يا دو زنان يا گروه مردان يا گروه زنان در زمان گذشته. صيغه متكلّم مع الغير است از فعل ماضى صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

ضَرَبْنَا در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مغايب مذكّر بود ) خواستيم متكلّم مع الغير بنا كنيم «نا» كه علامت متكلّم مع الغير و هم ضمير فاعل بود ، در آخرش در آورديم و لام الفعل را از براى شدّت اِتّصال ضمير به فعل ، ساكن كرديم ضَرَبْنَا شد بر وزن فَعَلْنَا ، ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، نَا علامت متكلّم مع الغير و هم ضمير فاعل است و ضمير منفصلش ، نَحْنُ است.

٥٥

[ مستقبل ]

و از مستقبل نيز چهارده وجه باز مى‌گردد : شش مغايب را بود و شش مخاطب را و دو حكايت نفس متكلّم را.

آن شش كه مغايب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را.

آن سه كه مذكّر را بود : يَضْرِبُ ، يَضْرِبَانِ ، يَضْرِبُونَ.

يَضْرِبُ : يعنى مى زند او يك مرد غايب در زمان آينده. صيغه مفرد مذكّر غايب است از فعل مستقبل صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

يَضْرِبُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذكّر غايب بود از فعل ماضى ) خواستيم مفرد مذكّر غايب بنا نمائيم از فعل مضارع ، ياء كه علامت و حرف استقبال بود در اولش درآورديم ، فاء الفعل را ساكن و عين الفعل را مكسور و لام الفعل را مضموم كرديم يَضْرِبُ شد بر وزن يَفْعِلُ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل و ياء علامت غيبت و حرف استقبال است و ضمير هُوَ در او مستتر است به استتار جايزى ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.

يَضْرِبَانِ : يعنى مى زنند ايشان دو مردان غايب در زمان آينده ، صيغه تثنيه مذكّر غايب است از فعل مضارع ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

يَضْرِبَانِ در اصل يَضْرِبُ بود ( مفرد بود ) خواستيم تثنيه بنا كنيم ، الف كه علامت تثنيه و ضمير فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش در

٥٦

آورديم ، يَضْرِبَانِ شد بر وزن يَفْعِلانِ. ياء ، حرف استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، و الف علامت تثنيه و هم ضمير فاعل و ضمير منفصلش ، هُماست ، و نون عوض رفعى است كه در واحد بوده.

يَضْرِبُونَ : يعنى مى زنند ايشان گروه مردان غايب در زمان آينده. صيغه جمع مذكّر غايب است از فعل مستقبل ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

يَضْرِبُونَ در اصل يَضْرِبُ بود ( مفرد بود ) خواستيم كه جمع مذكّر غايب بنا كنيم ، واو كه علامت جمع مذكّر و هم ضمير فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش درآورديم ، يَضْرِبُونَ شد بر وزن يَفْعِلُونَ. ياء ، حرف استقبال ، ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، واو علامت جمع مذكّر و هم ضمير فاعل است و ضمير منفصلش ، هُمْ است ، و نون عوض رفعى است كه در واحد بوده.

* * *

و آن سه كه مؤنّث را بود : تَضْرِبُ ، تَضْرِبَان ، يَضْرِبْنَ.

تَضْرِبُ : يعنى مى زند او يك زن غايبه در زمان آينده. صيغه مفرده غايبه مؤنّث است از فعل مضارع ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

تَضْرِبُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذكّر بود از فعل ماضى ) خواستيم مفرده مؤنّث بنا كنيم از فعل مضارع ، تاء كه علامت استقبال بود در اولش درآورديم ، و فاء الفعل را ساكن و عين الفعل را مكسور ولام الفعل را مضموم كرديم ، تَضْرِبُ شد بر وزن تَفْعِلُ. ضاد فاء الفعل ، راء

٥٧

عين الفعل ، باء لام الفعل ، وضمير هِىَ در وَىْ مُسْتَتِر است به استتار جايزى ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.

تَضْرِبَانِ : يعنى مى زنند ايشان دو زنان غايبه در زمان آينده. صيغه تثنيه مؤنّث غايبه است از فعل مضارع ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

تَضْرِبَانِ در اصل تَضْرِبُ بود ( واحده مغايبه مؤنّث بود ) خواستيم تثنيه بنا كنيم ، الف كه علامت تثنيه و هم ضمير فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش درآورديم تَضْرِبَانِ شد بر وزن تَفْعِلَانِ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، و الف علامت تثنيه و هم ضمير فاعل و نون عوض رفعى است كه در واحد بوده. و ضمير منفصلش ، هُماست.

يَضْرِبْنَ : يعنى مى زنند ايشان گروه زنان غايبه در زمان آينده. صيغه جمع مؤنّث غايبه است از فعل مستقبل ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

يَضْرِبْنَ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد بود ) خواستيم كه جمع مغايبه مؤنّث بنا كنيم ، نون كه علامت جمع مؤنّث و هم ضمير فاعل بود در آخرش درآورديم و لام الفعل را ساكن كرديم تَضْرِبْنَ شد ، مشتبه شد به جمع مخاطبه مؤنّث ، از جهت رفع اشتباه و مناسبت ياء با غايب ، تاء را بدل كرديم بياء يَضْرِبْنَ شد بر وزن يَفْعِلْنَ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، نون ، علامت جمع مؤنّث و هم ضمير فاعل و ضمير منفصلش ، هُنَّ است.

* * *

٥٨

و آن شش كه مخاطب را بود : سه مذكّر را بود و سه مؤنّث را. آن سه كه مذكّر را بود : تَضْرِبُ ، تَضْرِبَانِ ، تَضْرِبُونَ.

تَضْرِبُ : يعنى مى زنى تو يك مرد حاضر در زمان آينده. صيغه واحد مذكّر مخاطب است از فعل مضارع ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

تَضْرِبُ در اصل ضَرَبَ بود ( مفرد مذكّر مغايب بود از فعل ماضى ) خواستيم مفرد مذكّر مخاطب بنا كنيم از فعل مستقبل ، تاء كه علامت استقبال بود در اولش درآورديم ، و فاء الفعل را ساكن و عين الفعل را مكسور و لام الفعل را مضموم كرديم تَضْرِبُ شد بر وزن تَفْعِلُ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، و ضمير منفصلش اَنْتَ است كه در وى مستتر است به استتار واجبى ، محلّاً مرفوع است تا فاعلش بوده باشد.

تَضْرِبَانِ : يعنى مى زنيد شما دو مردان حاضر در زمان آينده. صيغه تثنيه مذكّر حاضر است از فعل مضارع صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

تَضْرِبَانِ در اصل تَضْرِبُ بود ( مفرد بود ) خواستيم تثنيه بنا كنيم ، الف كه علامت تثنيه و هم ضمير فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش درآورديم تَضْرِبانِ شد بر وزن تَفْعِلانِ ، ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، و الف علامت تثنيه و هَم ضمير فاعل و نون عوض رفعى است كه در واحد بوده ، و ضمير منفصلش اَنْتُماست.

تَضْرِبُونَ : يعنى مى زنيد شما گروه مردان حاضر در زمان آينده. صيغه جمع مذكّر مخاطب است از فعل مضارع ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

٥٩

تَضْرِبُونَ در اصل تَضْرِبُ بود ( واحد بود ) خواستيم كه جمع بنا كنيم واو كه علامت جمع مذكّر و ضمير فاعل بود با نون عوض رفع در آخرش درآورديم تَضْرِبُونَ شد بر وزن تَفْعِلُونَ. ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل ، واو علامت جمع و هم ضمير فاعل ، و نون عوض رفعى است كه در واحد بوده. و ضمير منفصلش ، اَنْتُمْ است.

* * *

وآن سه كه مؤنّث را بود : تَضْرِبِينَ ، تَضْرِبَانِ ، تَضْرِبْنَ.

تَضْرِبِينَ : يعنى مى زنى تو يك زن حاضره در زمان آينده ، صيغه واحده مخاطبه مؤنّث است از فعل مضارع ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

تَضْرِبِينَ در اصل تَضْرِبُ بود ( واحد مذكّر مخاطب بود ) خواستيم مفرده مخاطبه مؤنّث بنا كنيم ، ياى ساكنه كه علامت واحده مخاطبه مؤنّث بود با نون عوض رفع در آخرش درآورديم و ماقبل ياء را از براى مناسبت ياء ، كسره داديم تَضْرِبِينَ شد بر وزن تَفْعِلِينَ ، ضاد فاء الفعل ، راء عين الفعل ، باء لام الفعل و ياى ساكنه علامت مخاطبه مؤنّث و هم ضمير فاعل ، و نون ، عوض رفع واحد ، و ضمير منفصلش ، اَنْتِ است.

تَضْرِبَانِ : يعنى مى زنيد شما دو زن حاضره در زمان آينده. صيغه تثنيه مخاطبه مؤنّث است از فعل مضارع ، صحيح و ثلاثى و مجرد و معلوم.

تَضْرِبَانِ در اصل تَضْرِبِينَ بود ( مفرد بود ) خواستيم تثنيه بنا كنيم ،

٦٠