مصادقة الأخوان

أبي جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي [ الشيخ الصدوق ]

مصادقة الأخوان

المؤلف:

أبي جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي [ الشيخ الصدوق ]


المحقق: السيّد علي الخراساني الكاظمي
الموضوع : علم‌النفس والتربية والاجتماع
الناشر: منشورات مكتبة الإمام صاحب الزمان العامّة
الطبعة: ٠
الصفحات: ٨٨

وفرمود أي ابان اينمرد تو را ميخواهد؟ گفتم آرى فرمود كيست گفتم مرديست از ياران ما ، فرمود ايا أو بر همان دينى استكه تو دارى گفتم آرى فرمود طواف را قطع وبا وى برو گفتم اگر چه طواف واجب باشد فرمود آرى ابان گفت با آنمرد رفتم ودوباره نزد امام آمدم وازوى پرسيدم وگفتم از حقى كه مؤمن بر مؤمن دارد مرا آگاه كن فرمود أي ابان از اين در گذر ونخواه وبرزبان مياور گفتم فدايت شوم ومكرر پرسيدم فرمود أي ابان بايد نيمى از دارائى خويش را بدو دهى آنگاه امام حالى كه مرا دست داد دريافت وفرمود مگر نميدانى كه خداوند از خود گذشتگان راياد كرد گفتم آرى فرمود تو اگر مال خويشتن با أو قسمت كنى تازه از خود نگذشتى واو را بر خود ترجيح ننهادى ، گاهى أو را بر خود برترى ميدهى واز خود ميگذرى كه از نيمهء ديگر هم بوى بخشى.

٣ ـ ابن اعين گفت كه برخى از ياران ما نامهء نوشتند واز ابى عبد الله (ع) چيزهائى پرسيدند وبمن دستور دادند كه از وى در باره حقى كه مسلمان بر برادر دارد بپرسم ، من از أو پرسيدم پاسخى نداد ـ چون آمدم كه ويرا وداع كنم گفتم از شما پرسش كردم وپاسخى نشنيدم فرمود مى ترسم كافر شويد همانا سخت ترين چيزيكه خداوند بر آفريدگان خود واجب كرده سه خصلت است : نخست اينكه از خود در باره ديگران انصاف دهد بحديكه در حق برادر خود چيزيرا نپسندد مگر آنچه براى خود مى پسندد ديگر آنكه با برادر در مال برابرى كند. سوم آنكه در هر حال خدا را بياد آرد واين بگفتن سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله نيست بلكه ياد خدا أو را از ارتكاب حرام باز دارد.

٤ ـ از ابى عبد الله پرسيدند حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ فرمود هفت حق است كه همه بر وى واجب واگر چيزى از آنها را ضايع سازد از دوستى وطاعت خداوند بيرون رفته وحق خدا را نگذارده باشد. بامام گفتم فدايت گردم آنها چيستند فرمود أي معلى من با تو مهربانم مى ترسم آنها را ضايع كنى ونگاه ندارى وبدانى وبكار نبندى بدو گفتم توانائى جز بخدا نيست فرمود وآنچه را كه براى خود نمى پسندى بر أو هم نپسندى.

٤١

لنفسك. والحق الثاني : تجتنب سخطه (١) ـ وتتبع رضاه (ص ٩) وتطيع امره. والحق الثالث : ان تعينه بنفسك ـ ومالك ولسانك ـ ويدك ـ ورجلك. والحق الرابع [ان] تكون عينه ودليله ـ ومرآته ـ وميصه. والحق الخامس : لا تشبع ـ ويجوع ، ولا تروى ـ ويظمأ ـ ولا تلبس ـ ويعرى (٢) والحق السادس : ان [لا] تكون لك امراة ـ وليس لاخيك امراة ، ويكون لك خادم ـ وليس لاخيك خادم ، [و] ان تبعث خادمك * «(ف‍)» * يغسل ثيابه ـ ويصنعع طعامه ـ ويمهد فراشه. والحق السابع : ان تبر قسمه ـ وتجيب دعوته ، ـ وتعود مريضه وتشهد جنازته * [و] * إذا علمت ان له حاجة ـ فبادره إلى قضائها لا تلجئه * [إلى] * ان يسألكها ، ولكن بادرة ـ مبادرة فإذا فعلت ذلك وصلت ولايتك بولايته ـ * «(وولايته بولايتك)» *.

٥ ـ ابن ابى عمير ـ عن مرازم ـ عن ابى عبد الله عليه السلام ، قال : ما اقبح بالرجل ان يعرف اخوه حقه ولا يعرف حق اخيه.

ح ـ باب الا * «(خ)» * مراة اخيه

١ ـ «(عن)» حفص بن غياث النخعي ـ يرفعه إلى النبي صلى الله عليه ـ وآله ، قال : المؤمن مرآة اخيه ـ يميط (٣) عنه الاذى.

ط ـ باب اطعام الاخوان

١ ـ عن جعفر بن محمد ـ عن ابيه ـ عن آبائه ـ عليهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه ـ وآله : من اطعم مؤمنا من جوع (٤) ، اطعمه الله من ثمار الجنة (ص ١٠) ومن سقاه من ظمأ سقاه الله ـ من الرحيق المختوم ـ ومن كساه ثوبا لم يزل في ضمان الله مادام على ذلك المومن من (٥) ذلك الثوب * (هدبة أو) * سلك ، والله لقضاء (٦) حاجة.

__________________

(١) بسخطه ـ آ ـ ج.

(٢) وهو عار. ب.

(٣) أي يبعد الاذى ويزيله ويذهبه ـ وينحيه عنه.

(٤) من جوعه ـ ب.

(٥) المؤمن ـ د.

(٦) بقضاء ـ آ.

٤٢

حق دوم اينكه از خشم وى بپرهيزى وخوشنودى أو را بخواهى واز وى فرمانبرى. حق سوم اينكه با جان ومال وزبان ودست وپاى خود بوى يارى كنى. حق چهارم اينكه ديده بان وراهنما وائينه وجامهء أو باشى. حق پنجم اينكه با گرسنه بودن أو سير نشوى وبا تشنگى أو سيراب نگردى وبا برهنه بودن أو لباس نپوشى. حق ششم اينكه تا اوزن نگيرد تو زن نگيرى. واگر أو را نوكرى نباشد تو نوكرى اختيار نكنى. بايد نوكر خود را بفرستى تا جامهء أو را بشويد وخوردنى أو را بپزد وجامهء خواب أو را بگسترد. حق هفتم اينكه بسوگند أو وفا كنى ودر خواست أو را بپذيرى بيمار أو را ديدار كنى ودر جنازه أو حضور يابى ، واگر بدانى كه أو را نيازى هست براى انجام آن بشتابى واو را ناگزير نسازى كه آنرا از تو بخواهد ـ بلكه تو أو را پيشى گيرى هرگاه اين را بكاربستى دوستى خود را بدوستى أو ودوستى أو را بدوستى خود پيوند داده أي.

٥ ـ أبو عبد الله فرمود : براى مرد بسى زشت است كه برادر أو حق وى را بشناسد ولى أو حق برادرى را نشناسد.

باب (٨) در اينكه برادر آئينه برادر خويش است

١ ـ پيغمبر فرمود : مؤمن آئينه برادر خود بوده آزار از أو دور مى سازد.

باب (٩) اطعام برادران

١ ـ پيغمبر خدا فرمود : هر كه مؤمن گرسنه را سير كند خداوند وى را از ميوه هاي بهشت ميخوراند ، وهر كه أو را از تشنگى سيرآب كند خداوند ويرا ازمى مشكبو بنوشاند وهر كه اورا جامه بپوشاند ـ تا ريشه ونخى از آن جامه بر تن آنمؤمن است در ضمان خدا خواهد بود ، بخدا سوگند همانا برآوردن حاجت.

٤٣

* [ال‍] * مؤمن افضل من صيام شهر ـ واعتكافه.

٢ ـ عن هشام بن الحكم ـ عن ابى عبد الله عليه السلام ، قال «(ان)» من احب الاعمال إلى الله عز وجل (١) ـ ادخال السرور على المؤمن * و* * «(اشباع)» * جوعته وتنفيس كربته * «(ا)» * وقضاء دينه.

٣ ـ عن ابى جعفر * عليه السلام * * (قال) * لاكلة اطعمها اخالي في الله * [عزوجل] * احب إلى من ان اشبع (٢) عشرة مساكين ، ولان اعطى اخالي في الله عزوجل عشرة دراهم احب إلى من * «(ان)» * اعطى مائة درهم للمساكين (٣).

٤ ـ [و] عن ابى حمزة ـ قال : قال أبو جعفر عليه السلام ثلثة من افضل الأعمال : شبعة جوعة المسلم ، وتنفيس كربته ، وتكسو عورته.

٥ ـ وعن ابى حمزة عن ابى جعفر عليه السلام قال : قال رسول الله * صلى الله عليه وآله * من اطعم ثلثة (٤) ـ نفر من المسلمين اطعمه الله من ثلث جنان (٥) * [في] * ملكوت السماء [و] الفردوس (٦) وجنة عدن غرسها ربنا بيده.

٦ ـ عن ابى بصير قال ، وقال أبو عبد الله * عليه السلام * لان اطعم رجلا (٧) ـ من المسلمين احب إلى * (من) * ان اطعم افقا (٨) من الناس ، فقلت * «(و)» * ما الافق؟ قال مائة الف أو يزيدون.

٧ ـ (ص ١١) وعنه ـ عن ابى عبد الله عليه السلام ، قال : ذكر اصحابنا [الاخوان] فقلت : ما اتغدى (٩) ـ ولا اتعشى (١٠) الا ومعي (١١) اثنان أو ثلثة ـ أو اقل ـ أو اكثر ، فقال : أبو عبد الله عليه السلام فضلهم عليك اعظم (١٢) * [(من فضلك)] * عليهم ، فقلت جعلت فداك ، كيف * و (١٣) انا اطعمهم طعامي ـ وانفق عليهم (١٤) مالى ، ويخدمهم خدمي واهلى؟

__________________

(١) عزوجل ـ آ ـ ج ـ د.

(٢) اطعم ـ د.

(٣) في المساكين ـ آ ـ ج ـ د.

(٤) ثلث ـ ب.

(٥) ثلاثة جنان ـ ب ـ ثلثة جنات ـ د.

(٦) الفردوس الاعلى ـ د.

(٧) رجل ـ ب.

(٨) افاقق ـ ب.

(٩) اتعدى ـ ب ـ د.

(١٠) اتغشى ـ آ.

(١١) معى منهم ـ د.

(١٢) افضل ـ ج.

(١٣) د : ـ

(١٤) فيهم ـ ب.

٤٤

مؤمن از يكماه روزه واعتكاف برتر است.

٢ ـ أبو عبد الله (ع) فرمود همانا شاد نمودن مؤمن وسير كردن وى واندوه از وى بردن واداى دين أو از محبوبترين كارها نزد خداوند بزرگ است ..

٣ ـ أبو جعفر ع فرمود : لقمه را به برادر دينى خود بخورانم بيشتر دوست ميدارم تا ده گدا را سير كنم ، وده درهم ببرادر دينى خود بدهم بيشتر دوست دارم تا صد درهم بگدايان ببخشم.

٤ ـ نيز فرمود : سه چيز از بهترين كارهاست مسلمان گرسنه را سير نمودن وغم از وى زدودن واو را از برهنگى پوشاندن.

٥ ـ پيغمبر فرمود : هر كه سه تن از مسلمانان را بخوراند خداوند از طعام سه بهشت بدو خوراند : ملكوت آسمان : وفردوس ، وباغ عدن كه خداوند آنرا بدست قدرت خود كاشت ..

٦ ـ أبو عبد الله ع فرمود : يكتن مسلمانرا اطعام كنم بهتر ميدانم كه گروهى از مردم را بخورانم. گفتم گروه چيست؟ فرمود : صد هزار يا بيشتر.

٧ ـ راوي گفت : نزد ابى عبد الله ع يادى از ياران ما شد ، من گفتم ناهار نمى شكنم وشام نمى خورم مگر اينكه دو ياسه تن يا كمتر يا بيشتر از آنان با من باشند پس فرمود : برترى آنان بر تو بيشتر است از برترى تو بر آنها ، گفتم فداى تو شوم چرا! با اينكه من از خوردنى خود بآنها ميخورانم واز مال خود بآنها مى بخشم وعيال خويش را بخدمت آنها مى گمارم ، فرمود آنان هنگامى كه بر تو وارد شدند روزى فراوانى براى تو آوردند وبيرون كه رفتند با آمرزش تو رفتند.

٤٥

قال : انهم إذا دخلو عليك * (دخلوا عليك) * برزق كثير ، وإذا خرجو اخرجوا * [ب‍] * المغفرة لك.

ى ـ باب تلقيم الاخوان

١ ـ عن داود الرقى عن رياب (١) امراته ، * (قال‍) «ت» * اتخذت خبيصا ـ فأدخلته على ابى عبد الله عليه السلام وهو يأكل ، فوضعت الخبيص بين يديه وكان (٢) ـ يلقم اصحابه * «(فسمعته يقول)» * من لقم * مومنا (٣) لقمة * «(حلاوة)» * صرف (٤) الله «[عنه (٥)]» مرارة يوم القيامة.

يا ـ باب منفعة الاخوان

١ ـ عن عبد الله بن ابراهيم الغفاري (٦) ـ عن جعفر بن ابراهيم ـ عن جعفر بن محمد عليه السلام ، قال : سمعته يقول : اكثروا من الاصدقاء في (٧) الدنيا ، * «(فانهم)» * ينفعون في الدنيا ـ والآخرة ، اما الدنيا فحوائج يقومون بها ، واما الآخرة فأن اهل جهنم قالوا فما (٨) لنا من شافعين ، ولا صديق حميم.

يب ـ باب استفادة الاخوان

١ ـ [عن] احمد بن ادريس ـ عن احمد بن محمد عن بعض (ص ١٢) اصحابنا (٩) ، قال : قال أبو عبد الله * «(عليه السلام استكثروا من الاخوان ـ فان لكل مؤمن دعوة مستجابة وقال)» * استكثروا من الأخوان فان لكل مؤمن شفاعة ، وقال اكثروا من مواخاة المؤمنين فأن لهم (١٠) عند الله يدا يكافيهم بها يوم القيمة.

٢ ـ محمد بن يزيد قال : سمعت الرضا عليه السلام يقول : من استفاد اخافى الله فقد استفاد بيتا في الجنة.

__________________

(١) رئاب ـ ظ ـ رباب ـ ب ـ عن رباب عن ـ د.

(٢) فكان ـ آ ـ ج.

(٣) لقمة ـ ب.

(٤) صرفه ـ ج.

(٥) بها د.

(٦) العفارى ـ ب.

(٧) من ـ آ ـ ج ـ د.

(٨) ما ـ ب.

(٩) اصحابه ـ آ ـ ج.

(١٠) له ـ ب.

٤٦

باب (١٠) خورانيدن برادران

راوي گفت حلوائى از خرما وروغن با خود گرفتم ونزد ابى عبد الله ع بردم واو غدا ميخورد آنرا در جلو وى گذاردم بياران خويش ميخورانيد وشنيدم كه ميگفت هر كه لقمهء شيرينى بمؤمني بخوراند خداوند تلخى روز قيامت را از وى دور سازد.

باب (١١) سودمندى برادران

١ ـ جعفر بن محمد ع فرمود : در دنيا دوست بسيار گيريد چه آنها در دنيا وآخرت سودمندند : در دنيا بكارها ميرسند ودر آخرت دوزخيان ميگويند مارا شفاعت كنندگان ودوست صميمى نيست.

باب (١٢) انتفاع برادران

١ ـ أبو عبد الله ع فرمود : برادر فراوان گيريد زيرا هر مؤمنى را دعائي است مستجاب ، و «: برادر بسيار گيريد زيرا هر مؤمن را شفاعتي است «» : بسيار با مؤمنان پيمان برادرى بنديد زيرا آنان در پيش خدا حقى دارند كه روز قيامت برابر آن از وى پاداش گيرند. ٢ ـ امام رضا ع فرمود : هر كه برادرى دينى بدست آرد خانه أي در بهشت بچنك آورده باشد.

٤٧

يج ـ باب المؤمن اخوا (١) المؤمن

١ ـ عن فضيل بن يسار * «(قال : سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول : المسلم لا يظلمه ولا يخذله.

٢ ـ وعنه ـ عن ابى بصير)» * قال : سمعت ابا عبد الله * «(عليه السلام)» * يقول : المؤمن اخو المؤمن كالجسد الواحد ان اشتكى شيئا (٢) منه ـ وجد الم ذلك في ساير جسده وارواحهما من * روح واحدة (٣) ، وان روح المؤمن لاشد اتصالا * «(بروح الله)» * من اتصال شعاع الشمس بها ، ودليله ، لا (٤) يحزنه ـ ولا يظلمه ـ ولا يغتابه (٥) ولا يعده عدة فيخلفه.

يد ـ باب افادة الاخوان بعضهم بعضا

١ ـ عن ابى عبد الله عليه السلام قال : سمعته يقول : المؤمنون (٦) خدم ـ بعضهم لبعض ، قلت : وكيف يكون خدما (٧) بعضهم لبعض ، قال يفيد بعضهم بعضا ـ * «(الحديث)» *

يه ـ باب هجر الاخوان

١ ـ عن داود بن كثير ، قال : سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول : (ص ١٣) قال ابى قال : رسول الله صلى الله عليه وآله ايما مسلمين (٨) تهاجر افمكثا ثلثا لا يصطلحان (٩) الا كانا خارجين من الاسلام ، ولم يكن بينهما ولاية فايهما سبق (١٠) إلى كلام اخيه كان السابق إلى الجنة يوم الحساب.

يو ـ باب استيحاش الاخوان بعضهم من بعض (١١)

١ ـ عن يونس بن عبد الرحمن ـ عن كليب بن معويه ، قال : سمعته يقول : ما ينبغى للمؤمن ان يستوحش إلى اخيه فمن دونه ، المؤمن عزيز في دينه.

__________________

(١) اخ ـ ب ـ د.

(٢) اشتلى شئى ـ ب.

(٣) نور واحد ـ ب ـ د.

(٤) لم ـ ب.

(٥) لا يغتبه ـ آ ـ ج.

(٦) المؤمن ـ ب.

(٧) خدم آ ـ ج ـ د.

(٨) مسلم ـ ب.

(٩) لا يصلحين ـ ب.

(١٠) اسبق ـ آ ـ ج ـ د.

(١١) لبعض ـ آ ـ ج ـ د.

٤٨

باب (١٣) مؤمن برادر مؤمن است

١ ـ أبو عبد الله ع فرمود : مسلمان مسلمارا برادر است وستم بر وى نميكند واز وى فرو گذار نكند. ٢ ـ نيز فرمود مؤمن برادر مؤمن است چون يك تن كه اگر يكى از اندام آن بدرد آيد ديگر اعضا نيز رنج مى بينند جانهاى مؤمنان از يك روح است وجان مؤمن با روح خدا پيوسته تر است از شعاع آفتاب با خود آن. مؤمن راهنماى مؤمن است وبا أو خيانت نميكند وستم بر أو روا نميدارد از وى غيبت نميكند وبا وى خلاف وعده نميكند.

باب (١٤) سود رساندن برادران بيكديگر

١ ـ أبو عبد الله (ع) فرمود : مؤمنان خدمتگزار يكديگرند گفتم چگونه يكديگر را خدمت ميكنند فرمود يكديگر را سود ميرسانند.

باب (١٥) دورى كردن برادران از يكديگر

١ ـ پيغمبر خدا فرمود : دو تن مسلمانيكه از يكديگر دورى گزينند وسه روز بگذرد ، آشتى نكنند مگر آنكه از مسلمانى بيرون رفته باشد وميان آنها دوستى نباشد ، پس هر يك كه در سخن گفتن با برادر خويش پيشى گيرد در روز شمار هم پيشتر ببهشت خواهد رفت.

باب (١٦) هراس برادران از يكديگر

١ ـ معصوم فرمود : سزاوار نيست كه مؤمن از برادر خويش بهراسد (؟) مؤمن در دين خود عزيز است

٤٩

يز * باب محبة الاخوان (١)

١ ـ عن ابى عبد الله عليه السم قال : قد يكون حب في الله ورسوله ، وحب * [في] * الدنيا ، فما كان في الله ـ ورسوله فثوابه على الله وما (٢) * «(كان)» * في الدنيا فليس بشئ.

٢ ـ وقال أبو جعفر عليه السلام : لو ان رجلا احب رجلا في الله لاثابه الله على حبه ، وان كان المحبوب في علم الله من اهل النار ، ولو ان (٣) رجلا ابغض رجلا لله لاثابه على بغضه اياه ـ وان كان المبغض (٤) في علم الله من اهل الجنة.

٣ ـ [و] عن ابى جعفر عليه السلام ، قال : إذا اردت ان تعلم ان فيك خيرا فانظر إلى قلبك ، فأن كان يحب اهل طاعة الله ـ ويبغض اهل معصيته ـ ففيك خير ، والله يحتبك ، وان كان يبغض اهل طاعة الله (٥) ويحب اهل معصيته فليس فيك خير (٦) والله ييغضك ، والمرء مع من احب.

٤ ـ عن عبد الله (ص ١٤) * [بن] «(ال‍)» * قسم الجعفري قال : سمعت ابا عبد الله * «(عليه السلام)» * يقول : حب الابرار للابرار ثواب للابرار «(وحب الابرار (٧) للابرار فضيلة للابرار)» وحب الفجار للابرار زين (٨) للابرار ، وبغض الابرار للفجار (٩) * «(خزى للفجار)» *.

٥ ـ عن حمران بن اعين ـ عن ابى عبد الله عليه السلام ، قال : له : يا حمران * ان لله (١٠) عمودا من زبر جدا علاوه معقود بالعرش ـ واسفله في تخوم الارضين السابعة ، عليه سبعون الف قصر على كل قصر * «(سبعون)» * الف مقصورة * «(في (١١) كل مقصورة)» * سبعون الف حورا * «[ء]» * قد اعد الله * «[ذلك]» * للمتحابين في الله والمبغضين في الله.

__________________

(١) تحبه الاخوان ـ ب.

(٢) فما ـ ب.

(٣) كان ـ ب ـ د.

(٤) البغض ـ آ ـ ج.

(٥) طاعته ـ ب.

(٦) خيرا ـ آ ـ ج.

(٧) كذا ولعل الصواب : بغض الفجار ، كما في. بعض المراجع.

(٨) فضيلة ـ د.

(٩) الفجار ـ آ.

(١٠) الله خلق ـ ب.

(١١) على ـ د.

٥٠

باب (١٧) دوستى برادران

١ ـ أبو عبد الله فرمود : گاهى دوستى براى خدا وپيغمبر است وگاهى براى دنيا دوستى كه در راه خدا وپيغمبر باشد پاداش آن باخداست واگر براى دنيا باشد چيزى نيست.

٢ ـ أبو جعفر فرمود : هرگاه مرد براى خدا كسى را دوست بدارد خدواند باين دوستى أو پاداش ميدهد اگرچه آن دوست در علم خدا از دوزخيان باشد وهرگاه براى خدا أو را دشمن بدارد خداوند بهمين دشمنى أو پاداش ميدهد اگر چه آن دشمن پيش خدا از بهشتيان باشد.

٣ ـ نيز فرمود : هر گاه ميخواهى بدانى كه در تو خيرى هست بدل خويش بنگر اگر فرمانبران خدا را دوست ونافرمانان خدا را دشمن مى دارد پس در تو خيرى هست وخدا هم تو را دوست ميدارد واگر پيروان خدا را دشمن است ونافرمانان را دوست پس در تو خيرى نيست وخدا با تو دشمن است ومرد با آنكسى استكه دوست ميدارد.

٤ ـ أبو عبد الله (ع) فرمود : دوست داشتن نيكان نيكان را براى نيكان ثواب است ودشمن داشتن بدان نيكان را فضيلت نيكان است دوست داشتن بدان نيكانرا زينت نيكان است ودشمن داشتن نيكان بدانرا خوارى بدانست.

٥ ـ أبو عبد الله بحمران فرمود : أي حمران : خدايرا ستونى است از زبرجد كه بالاى آن بعرش بسته پائين آن در زير زمين هاي هفتگانه مى باشد وبر آن هفتاد هزار كاخ ساخته شده ودر هر كأخي هفتاد هزار خانه قرار دارد ودر هر خانه هفتاد هزار حورى مى باشد كه آنها را خداوند براى كسانيكه دوستى ودشمنى آنها در راه أو است آماده ساخته است.

٥١

يح ـ باب ثواب التبسم في وجوه الاخوان

١ ـ * «(قال)» * قال أبو الحسن الرضا عليه السلام : من خرج في حاجة ـ ومسح وجهه بماء الورد لم يرهق وجهه قتر ـ ولا ذلة ـ ومن شرب من سؤر اخيه المؤمن يريد بذلك التواضع ادخله الله الجنة البتة ، ومن تبسم في وجه اخيه المؤمن كتب الله له حسنة ، ومن كتب الله له حسنة لم يعذبه.

٢ ـ عن جابر بن يزيد ـ عن ابى جعفر عليه السلام ، قال : تبسم * «(ال‍)» * رجل في وجه اخيه حسنة ، وصرفه (١) القذا (٢) عنه حسنة ، وما عبد الله بشئ احب إليه من ادخال السرور على المؤمن.

٣ ـ عن ابى عبد الله عليه السلام * قال *. من اخذ عن (٣) وجه اخيه (ص ١٥) المؤمن قذاة كتب * الله (٤) له عشر حسنات ، ومن تبسم في وجه اخيه كانت له حسنة.

يط ـ باب «(ثواب)» قضا حوائج الاخوان

١ ـ عن ابى عبد الله عليه السلام ، قال : من ذهب مع اخيه في حاجة قضاها اولم يقضها ، كان كمن عبد الله.

٢ ـ عن المفضل ـ عن ابى عبد الله عليه السلام : قال قال لى يا مفضل : اسمع ما اقول لك ، واعلم انه الحق واتبعه (٥) ـ واخبر به علية اخوانك ، قلت : وما علية اخواني؟ قال : الراغبون في قضاء حوائج اخوانهم ، * قال ٤ : «(ثم قال)» ومن قضى لاخيه المؤمن حاجة ، قضى الله له يوم القيمة مائة الف حاجة ، من ذلك اوله الجنة له (٦) ، ومن ذلك ان يدخل له قرابته ـ ومعارفه ـ واخوانه الجنة ـ بعد ان لا يكونوا نصابا (٧) ، فكان مفضل إذا سأل (٨) ـ الحاجة اخا من اخوانه ، فقال (٩) له اما تشتهى ان تكون من علية الاخوان.

__________________

(١) صرفة ـ آ ـ ج.

(٢) الغذاء ـ ج.

(٣) احد في ـ آ ـ ج ـ اخذ في ـ د.

(٤) د : ـ.

(٥) تبغيه ـ آ ـ ج. تنعيه ـ د.

(٦) من اول ذلك الجنة ـ ب.

(٧) لا يكون ناصبا ـ آ ـ ج ـ د.

(٨) سئل ـ ب ـ د.

(٩) قال ـ د.

٥٢

باب (١٨) ثواب خوشروئى با برادران

١ ـ امام رضا (ع) فرمود : هر كس پى كارى برود وروى خويش را گلاب زند غبار خوارى بر چهره وى ننشيند ، وهر كه از نيمخوردء برادر مؤمن بخورد واز آن فروتنى خواهد خدواند ويرا ببهشت خواهد برد ، وهر كه بروى برادر مؤمن خويش لب خند زند خداوند براى وى پاداشى بنويسد وهر كه خداوند برايش حسنه نوشت عذابش نخواهد كرد.

٢ ـ أبو جعفر ع فرمود : تبسم بر روى مؤمن نيكي است ، وگرد از وى دور ساختن خوبى است وهيچ عبادتي از دلخوش كردن مؤمن نزد خدا بهتر نيست.

٣ ـ أبو عبد الله ع فرمود : هر كه از چهره برادر مؤمن گردى گيرد خداوند بزرگوار براى وى ده پاداش بنويسد وهر كه بروى مؤمن لب خند زند مزدى خواهد داشت.

باب (١٩) ـ ثواب رسيدگى بكارهاى برادران

١ ـ أبو عبد الله ع فرمود : هر كه با برادر خويش پى كارى رود خواه انجام گيرد وخواه انجام نگيرد چنانستكه خدايرا پرستيده باشد.

٢ ـ أبو عبد الله ع فرمود : أي مفضل ، آنچه گويم بشنو وبدان كه راست است وآنرا بكاربند وببرادران ارجمندت بگو ، گفتم برادران ارجمند كيانند؟ فرمود : آنانكه رسيدگى بكارهاى برادران را خواهانند. سپس فرمود : هر كس يك حاجت برادر مؤمن خويش را برآورد خداوند در روز قيامت صد حاجت ازوى برآورده ساز كه نختستين آنها بهشت است ، ديگر آنكه نزديكان وآشنايان وبرادران أو را ببهشت ببرد ولى باين شرط كه ناصبى نباشد. از آن پس مفضل از هر برادرى از برادران خويش كه كارى ميخواست بدو ميگفت مگر نمى خواهى از برادران ارجمند بشمار آيى؟

٥٣

٣ ـ عن ابى عبد الله عليه السلام قال : قضاء حاجة المؤمن خير من عتق الف رقبة وخير من حملان (١) الف فرس في سبيل الله.

٤ ـ عن ابى حمزة الثمالى ـ عن ابى عبد الله عليه السلام ، قال : من قضى لمسلم حاجة كتب * «(الله)» * له عشر حسنات ـ ومحى عنه عشر سيئات ، ورفع له عشر درجات (ص ١٦) واظله الله في ظل * «(يوم)» * لاظل الا ظله.

٥ ـ عن جعفر بن محمد * عليه السلام (٢) ـ عن ابيه عليهم السلام ، قال : قال : رسول الله صلى الله عليه وآله [قال الله تعالى] : المؤمنون اخوة ، يقضى بعضهم حوائج بعض ، [و] اقضي (٣) حوائجهم يوم القيمة.

٦ ـ عن ابى عبد الله عليه السلام. قال : يؤتى بعبد يوم القيمة ليست له حسنة ، فيقال له : اذكر تذكر هل لك من حسنة؟ قال : فيذكر فيقول يا رب مالى من حسنة الا ان فلانا عبدك المؤمن مربى فطلب ماء يتوضأ (٤) ـ به ليصلى فاعطيته (٥) ، قال فيدعى بذلك العبد المؤمن فيذكر ذلك فيقول : نعم يا رب مررت به فطلبت منه (٦) فاعطاني ـ فتوضأت (٧) ـ فصليت لك فيقول الرب تبارك ـ وتعالى : قد غفرت لك ، ادخلوا عبد * «(ى)» * الجنة.

٧ ـ عن ابى جعفر عليه السلام ، قال : قال رسول الله صلى الله * «عليه وآله» * ان لله عباد * [ا] * يحكمهم في جنته قيل يا رسول الله ومن هؤلاء الذين يحكمهم الله في جنته (٨)؟ قال : من قضى لمؤمن حاجة بينه [وبينه].

ك ـ باب النهى عن سؤال الاخوان الحوائج

١ ـ عن يونس رفعه ، قال ، قال : أبو عبد الله * «(عليه السلام)» * لا تسألوا اخوانكم الحوائج فيمنعوكم فتغضبون ـ وتكفرون.

__________________

(١) حملان : المتاع واسباب السفر

(مجمع البحرين).

(٢) د : ـ.

(٣) اقض ـ ب.

(٤) يتوضى ـ آ ـ ج ـ د.

(٥) آ ـ ج بعلاوهء : قال فاعطيته.

(٦) منه ماء ـ ظ ـ حاشية : آ ـ ج.

(٧) توضيت ـ ب.

(٨) الجنة ـ ب ـ د.

٥٤

٣ ـ أبو عبد الله ع فرمود : انجام كار مؤمن از آزاد كردن هزار برده وبخشيدن بار هزار اسب در راه خدا بهتر است.

٤ ـ نيز فرمود : هر كس حاجت مسلمان بر آورد خداوند براى وى ده پاداش بنويسد وده گناه از وى محو كند وده درجه ويرا بلند كند ودر روزى كه سايه جز سايهء خداوند نيست ويرا در زير سايه خود پناه دهد.

٥ ـ پيغمبر خدا فرمود : كه خداوند گفته مؤمنان برادر يكديگرند وبكار همديگر ميرسند وروز قيامت من نيازمندى آنان را برآورده خواهم ساخت.

٦ ـ أبو عبد الله ع فرمود : روز قيامت بنده أي را كه هيچ نيكي نكرده ميآورند وبدو ميگويند بينديش شايد مگر نيكي كرده باشى بياد ميآورد وميگويد پروردگارا كار نيكي از من سر نزد مگر اينكه فلان بندهء مؤمن تو مرا ديد وآبى از من خواست تا وضو سازد ونماز گذارد ومن آب باو دادم آنگاه همان بنده مؤمن را ميآورند ومى پرسند أو هم بياد ميآورد وميگويد آرى پروردگارا أو را ديدم وآب خواستم وبمن داد وبا آن وضو ساختم وبراى تو نماز گذاردم خداوند بزرگوار ميفرمايد تو را آمرزيدم بندهء مرا ببهشت بريد.

٧ ـ پيغمبر ص فرمود : خداوند بندگانى دارد در بهشت كه ايشانرا حكم قرار ميدهد ، پرسيدند آنها كيانند؟ فرمود : كسيكه حاجت مؤمن را ميان خود وخدا براورده سازد.

باب (٢٠) ـ نهى درخواست كارى از برادران

١ ـ أبو عبد الله ع فرمود : از برادران خويش حاجت مخواهيد كه مبادا نپذيرند وشما خشم گيريد وكافر شويد.

٥٥

كا ـ باب زيارة الاخوان

١ ـ عن بكربن محمد الازدي (ص ١٧) قال : سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول : ما زار مسلم (١) اخاه في الله عزوجل الا ناداه * «(الله)» * عزوجل : ايها الزائر طبت ، وطابت لك الجنة.

٢ ـ عن ابى عبد الله عليه السلام قال : ثلاثة من خالصة الله عزوجل يوم القيمة رجل زار اخاه في الله عزوجل فهوز وار الله (٢) * «(عزوجل)» * على الله ان يكرم زواره (٣) ، ويعطيه ما سأل ، ورجل دخل المسجد فصلى ثم عقب فيه انتظارا (٤) للصلوة الاخرى فهو ضيف الله عزوجل ـ وحق على الله ان يكرم ضيفه ، والحاج والمعتمر ـ فهما وفد الله عزوجل ـ وحق على الله * «(جل ذكره)» * ان يكرم وفده.

٣ ـ عن ابى عبد الله عليه السلام قا * «(ل)» * التواصل بين الاخوان * [في الحضر] * التزاور ، والتواصل بينهم في السفر التكاتب.

٤ ـ «(عن ابى حمزة الثمالى عن ابى عبد الله عليه السلام قال : من زار اخاه لله لاغير التماس موعد الله ـ وتنجز ما عند الله وكل الله به سبعين الف ملك ملك ينادونه ألاطبت وطاب لك الجنة)» *.

٥ ـ عن ابى حمزة الثمالى ـ عن ابى عبد الله عليه السلام قال : من زار اخاه بظهر (٥) المصر نادى مناد (٦) من السماء الا ان فلان (٧) بن فلان من زوار الله. قال سمعت ابا عبد الله * «(عليه السلام)» * يقول : ما زار المسلم اخاه المسلم في الله الا ناداه الله عزوجل ايها (ص ١٨) الزائر طبت وطابت لك الجنة.

٦ ـ عن معاوية بن (٨) عمار ، قال ، أبو (٩) عبد الله عليه السلام زراخاك في الله ، فانما منزلة (١٠) اخيك منزلة يديك تدور هذه عن (١١) هذه * «(وهذه عن هذه)» *.

__________________

(١) منكم ـ ب.

(٢) كذا في الاصل زور الله ـ حاشية ـ آ ـ ج.

(٣) زوره ـ آ ـ ج.

(٤) فعقب فيه انتضار الله ـ ب.

(٥) بضهر ب.

(٦) منادا ـ ب.

(٧) فلانا ـ ب.

(٨) بن ابى ـ ب.

(٩) ابا ـ ب.

(١٠) بمنزلة ـ آ ـ ج.

(١١) من ب.

٥٦

باب (٢١) ديدار برادران

١ ـ أبو عبد الله ع فرمود : هيچ مسلمانى بديدار برادر خويش نميرود مگر اينكه خداوند أو را مخواند كه أي ديدار كننده خوش باش وبهشت تو را گوارا باد.

٢ ـ أبو عبد الله ع فرمود : سه كس در روز قيامت از خاصان خدا بشمار آيند : مرديكه برادر دينى خويش را ديدار كند كه از زيارت كنندگان خدا است واكرام آنان بر أو واجب ميباشد وهر چه بخواهد خداوند ميدهد ومرديكه بمسجد در آيد ودر آن نماز كند وبانتظار نماز ديگر تعقيب بخواند كه أو ميهمان خدا است وخدارا سزد كه ميهمان خويش را گرامى بدارد وكسانيكه حج يا عمره گذارند چه آنان وارد بر خدا يندو شايسته است كه خداوند ايشان را اكرام نمايد.

٣ ـ أبو عبد الله ع فرمود : ارتباط برادران با همديگر در حضر بديدار است ودر سفر به نامه نگارى

٤ ـ أبو عبد الله ع فرمود : هر كه تنها براى خدا وباميد وعده وبانتظار رسيدن بنعمتهاى أو برادر دينى خويش را ديدار كند خداوند هفتاد هزار فرشته بر أو ميگمارد كه ويرا بخوانند خوش باش وبهشت تو را گوارا باد.

٥ ـ أبو عبد الله ع فرمود : هر كس ببيرون شهر برود تا برادر خويش را ببيند منادى از آسمان ندا ميدهد فلان پسر فلان از زيارت كنندگان خدا است. أبو عبد الله ع فرمود : هيچ مسلمانى بديدار برادر دينى خود در راه خدا نميرود مگر آنكه خداوند بدو ميگويد أي زيارت كننده خوش باش وبهشت تو را گوارا باد

٦ ـ أبو عبد الله ع فرمود : برادر دينى خود را ديدار كن زيرا وى چون دست تو است ودستها هر يك نگهدار ديگرى مى باشند.

٥٧

٧ ـ عن ابى عبد الله عليه السلام ، * قال * من زار اخاه في الله جاء يوم القيمة يخطر بين قباطى من نور لا يمر بشئ الا اضاء له حتى يقف بين يدى الله [تع] فيقول له * «(عزوجل)» * مرحبا ، فأذا قال له اجزل له (١) العطية.

٨ ـ عن ابى جعفر ـ عن ابيه عليهما السلام ، قال قال : رسول الله صلى الله عليه وآله سرسنين (٢) بر والديك ، سر سنة صل رحمك ، سر ميلا عد (٣) مريضا سر ميلين شيع جنازة سر ثلاثة (٤) اميال اجب دعوة سراربعة اميال زر اخافى الله ، سر خمسة اميال انصر (٥) مظلوما ، سرستة اميال اغث ملهوفا ، وعليك بالاستغفار.

كب باب العناية بالاخوان

١ ـ عن ابى عمران الحلبي قال : قال : أبو عبد الله عليه السلام ، احق من ذكر * [ت] * من اخوانك من لا ينساك ، واحق من عنيت به ـ من نفعه لك وضرره (٦) على عدوك ، واحق من صبرت (٧) عليه ـ من لابد لك منه.

كج ـ باب مصافحة الاخوان

١ ـ عن اسحق بن عمار عن ابى عبد الله عليه السلام ، قال : [الله عزوجل لا يقدر احدا (٨) قدره ـ وكذلك لا يقدر قدر نبيه ، وكذلك لا يقدر قدر] المؤمن [انه] ليلقى اخاه فيصافحه (٩) (ص ١٩) فينظر الله * «(عزوجل)» * اليهما والذنوب تحاط (١٠) عن وجوههما حتى يفترقا كما تحط (١٠) الريح الشديدة (١١) الورق عن (١٢) الشجر.

٢ ـ عن جابر قال ، قال رسول الله صلى الله عليه وآله اذالقى (١٣) احدكم اخاه فليصافحه و* «(ل‍)» * يسلم عليه ، فأن (١٤) الله اكرم بذلك الملائكة فاصنعوا بصنع الملائكة.

__________________

(١) اجزك الله ـ آ ـ ج. اجزل الله ـ د.

(٢) سنينا ـ آ ج.

(٣) اعد ـ آ ـ ج ـ د.

(٤) ثلاث ـ ب.

(٥) انصره ـ آ ـ ج.

(٦) ضروره ـ ب.

(٧) صيرت ـ ب.

(٨) كذا والظ : احد.

(٩) في صاحفه ب.

(١٠) تحات ـ ب.

(١١) السيدة ـ ب.

(١٢) من ـ د.

(١٣) لقا ـ ب.

(١٤) وان ـ ب ـ د.

٥٨

أبو عبد الله ع فرمود : كسيكه در راه خدا بديدار برادر دينى خويش برود روز قيامت شادمان واعجاب زده ولباسي از نور مانند پوشاك كتاني مصرى در بر كرده ميآيد ، وبهر جائيكه بگذرد تابشى پيرامون أو را روشن مى سازد تا اينكه در پيشگاه خداوند مى ايستد وخداوند بدو ميگويد زه زه ودر اين هنگام عطاياى فراوانى از طرف خدا بدو ميرسد.

٨ ـ پيغمبر فرمود : سالها راه را بپيما وبپدر ومادر نكوئى كن وراه يكسال را برو وخويشاوندان رادل بدست آر وبراى عيادت بيمار اگر يك ميل راه هم بود برو ودو ميل راه را بسپر واز تشييع جنازه بازنمان وبراى اجابت دعوت از پيمودن سه ميل مسافت دريغ مكن ودر ديدار برادر دينى چهار ميل راه را مانع مدان. براى دادرسى ستمديد گان پنج ميل هم شد بپيما وشش ميل راه برو وغمديد را يارى كن وتو را بايد كه آمرزش بخواهى.

باب (٢٢) توجه ببرادران

١ ـ أبو عبد الله ع فرمود : برادريكه تورا از ياد نميبرد بيشتر ميسزد كه ازوى ياد آرى ، وآنكه تو را سودمند است وبدشمنت زيان بخش شايسته تر است كه بدو توجه كنى وآنكه از وى ناگزيرى سزاوارتر استكه در برابرش شكيبا باشى.

باب (٢٣) دست دادن با برادران

١ ـ أبو عبد الله ع فرمود : همانا كسى قدر خدا وپيغمبر را نمى داند وقدر مؤمن راهم نخواهد دانست زيرا مؤمن برادرش را مى بيند وباوى دست ميدهد وخداوند بدانها مينگرد وتا از هم جدا نشوند گناهان آنها ميريزد چون برگهائيكه دراثر تند باد از درخت ميريزد.

٢ پيغمبر فرمود : اگر كسى از شما برادر خويش را ببيند دست دهد وسلام گويد چه خداوند فرشتگان را باين خصلت امتياز داد پس عمل آنانرا بكار بنديد.

٥٩

كد ـ باب ادخال السرور على المؤمن

١ ـ عن خلف بن حماد يرفع الحديث إلى احدهما عليه السلام ، قال لا يرى احدكم إذا * «(ا)» * ادخل السرور على اخيه انه ادخله عليه فقط ، بل والله علينا ، بل والله على رسول الله صلى الله عليه وآله.

٢ ـ عن عبد الله بن الوليد الوصافى (١) ، قال : سمعت ابا جعفر * [عليه السلام] * يقول فيما ناجاه الله به عبده موسى قال : ان لى عبادا ابيحهم جنتي ، واحكمهم فيها ، قال : يا رب ومن [هم] هؤلاء ، الذين تبيحهم جنتك ، وتحكمهم * «(فيها)» *؟ قال : من ادخل على مؤمن سرورا.

٣ ـ عن جعفر بن محمد [ع] عن على بن (٢) الحسين * عليهما السلام * ، قال قال رسول الله صلى الله عليه وآله : ان احب الاعمال إلى الله تعالى (٣) ادخال السرور على المؤمن.

٤ ـ عن جميل ـ وغيره عن ابى عبد الله عليه السلام ، قال سمعناه يقول : ان من احب الاعمال إلى الله تعالى ادخال السرور على المؤمن.

٥ ـ * «(لوط (ص ٢٠) بن اسحق)» * [عن ابى عبد الله ع] عن ابيه ـ عن جده ، قال : قال رسول الله صلى الله «[(عليه وآله)]» ، ما من عبد يدخل على اهل بيت سرور * «(ا)» * الا خلق الله من ذلك السرور خلقا يجيئه يوم القيامة كلما مرت شديدة يقول يا ولى الله لا تخف ، فيقول : من انت فلو ان الدنيا كانت لى ما رايتها لك شيئا؟! فيقول : انا السرور الذى ادخلته على آل فلان.

٦ ـ عن صفوان بن مهران الجمال ، قال : سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول : * ان مما (٤) يحب الله من الاعمال ادخال السرور على المؤمن.

__________________

(١) الرصا في ـ ب.

(٢) ابن ـ ب.

(٣) به ـ ب.

(٤) انما ـ ب.

٦٠