فهرست محتويات كتاب

پيشگفتار از دكتر مهدى محقق............................................. ٧ ـ ٢٤

ديباچه مصحّح......................................................... ٢٥ ـ ٢٦

فهرست مطالب مصنّفات ميرداماد........................................ ٢٧ ـ ٥٢

متن كتاب............................................................. ١ ـ ٦٣٨

مقدّمه انگليسى پروفسور هرمان لندلت....................................... ٩ ـ ١

فلسفه در جهان اسلام

و

ضرورت برگزارى همايش قرطبه واصفهان

به نام خداوند جان وخرد

كزين برتر انديشه بر نگذرد

مردم ايران زمين از دير زمان به مباحث فلسفى وعقلى توجّه داشته وبه عقل وخرد ارج مى نهاده اند. كتابهايى كه به زبان فارسى ميانه يعنى زبان پهلوى يا پهلوانى براى ما باقى مانده ودر آنها مسائل ومباحث انسان شناسى وخداشناسى وجهان شناسى مطرح گشته همچون دينكرت وبندهشن وشكندگمانيگ ويچار نمودار ونمونه اى از سنّت بكار بردن عقل وسود جستن از خرد است. توجّه به علم ودانش وعنايت به عقل وخرد كه در نهاد نياكان ما سرشته شده بود گاه گاه به وسيله مورّخان ونويسندگان اسلامى مورد ستايش قرار گرفته به ويژه آنكه آنان مى كوشيده اند كه سرمايه هاى معنوى ودستاوردهاى علمى خود را تا آنجا كه توان دارند نگاه دارند وبه آيندگان خود بسپارند. مسعودى مورّخ بزرگ اسلامى در كتاب التنبيه والإشراف خود مى گويد من در شهر اصطخر از سرزمين فارس در سال ٣٠٣ نزد يكى از بيوتات كهن ايرانى كتابى بزرگ ديدم كه دربردارنده علوم فراوانى از سرمايه هاى علمى آنان بود. او در ادامه سخن خود گويد : ايرانيان سزاوارترين قومى هستند كه بايد از آنان علم آموخت هرچند كه با گذشت زمان وحوادث روزگار اخبار آنان كهنه گرديده ومناقبشان به باد فراموشى سپرده شده ورسوم آنان بريده گشته است.

جغرافى دانان اسلامى نيز در آثار خود اشاره به اين موضوع كرده اند :

ابن حوقل در كتاب صورة الأرض هنگام ياد كردن از اقليم فارس از قلعة الجصّ (دير گچين) ياد مى كند كه زردشتيان يادگارهاى علمى (اياذكارات) خود را در آنجا نگاه مى داشته وعلوم رفيع ومنيع خود را هم در همان جا تدريس مى كرده اند. وياقوت حموى در معجم البلدان نيز در ذيل «ريشهر» از نواحى ارّجان فارس مى گويد كه دانشمندان آنجا كتابهاى طب ونجوم وفلسفه را با خط جستق كه به گشته دفتران (گشته دبيران) معروف است مى نويسند.

چهار طبقه ممتاز مردم نزد ايرانيان باستان يعنى استاراشماران (منجمان) ، زميك پتمانان (زمين پيمايان ، مهندسان) ، پجشكان (پزشكان) وداناكان (دانايان) نشانه توجّه آنان به علم ومعرفت وطبقه اخير يعنى دانايان همان انديشمندان وحكيمان اند كه در آثار اسلامى امثال وحكم وپندها واندرزها به آنان منسوب است كه فردوسى هم مكرّر اندر مكرّر مى گويد : ز دانا شنيدم من اين داستان.

وجود كلمات واصطلاحات علمى همچون توهم ، تخم (هيولى ومادّه) ، چيهر (چهر ، صورت) وگوهر (جوهر) وهمچنين كتابهايى همچون البزيدج فى المواليد (بزيدج در پهلوى ويچيتك ودر فارسى گزيده ودر عربى المختارات) ، والاندرزغر فى المواليد (اندرزغر اندرزگر) نشانه جريان علمى در آن روزگار بوده است. همين جريان بود كه وقتى در زمان انوشيروان ژوستى نين امپراطور روم مدارس آتن را بست تنى چند از فيلسوفان يونانى به ايران پناهنده شدند وآنجا را مكان نعيم وجاى سلامت براى خود يافتند. اينكه پيامبر اكرم (ص) سلمان فارسى را از خاندان خود به شمار آورد كه سلمان منّا أهل البيت. ووقتى ابتكار او را در حفر خندق (كندك) مشاهده فرمود دست بر زانوى او زد وفرمود : لو كان العلم بالثّريا لنا له رجال من فارس. اگر دانش در ستاره پروين بودى مردانى از ايران بدان دست يافتندى ، گواهى صادق بر پيشينه علم وعلم دوستى ايرانيان باستان است.

سرمايه هاى علمى ايرانيان تا زمانهاى بعد در گنج خانه ها وكتابخانه ها نگهدارى مى شده ومورد نسخه بردارى واستفاده قرار مى گرفته است. ابن طيفور در كتاب بغداد خود از مردى به نام عتّابى نقل مى كند كه كتابهاى فارسى كتابخانه هاى مرو ونيشابور را استنساخ مى كرده ووقتى از او پرسيدند چرا اين كتابها را بازنويسى مى كنى او پاسخ داد : «معانى وبلاغت را فقط در فارسى مى توان يافت زبان از ماست ومعانى از آنان است.» وهمين امر را از زبان ابن هانى اندلسى مى شنويم كه مردى را مى ستايد كه معانى ومفاهيم ايرانى را در جامه لفظ عربى حجازى عرضه مى داشته است :

وكان غير عجيب أن يجئ له

المعنى العراقىّ فى اللّفظ الحجازىّ

اين عنايت وتوجّه به مسائل عقلى وخردگرائى اختصاص به خواص نداشت بلكه برخى از عوام واهل حرف نيز خود را به بحث هاى فلسفى وكلامى مشغول مى داشته اند چنان كه همين ابن حوقل مى گويد كه من در خوزستان دو حمّال را ديدم كه بار سنگينى را بر پشت مى كشيدند ودر آن حالت دشوار مشغول بحث وجدل در مسائل تأويل قرآن وحقائق كلام بودند.

مسلمانان در قرون اوليّه همه دروازه هاى علم ودانش را بر روى خود باز كردند وآثار ملل مختلف را از زبانهاى يونانى وسريانى وپهلوى وهندى به زبان عربى ترجمه كردند كتابهاى مهم ارسطو همچون الطّبيعة والحيوان واخلاق نيكوماخس وهمچنين كتابهاى افلاطون همچون جمهوريّت وطيماوس ونواميس وكتابهاى ديگر به زبان عربى ترجمه شد ودر دسترس دانشمندان اسلامى قرار گرفت. رازى از رى وبيرونى از خوارزم وفارابى از فاراب وابن سينا از بخارا برخاستند وطرحى نو براى انديشه وتفكّر ريختند كه آميزه اى از انديشه هاى گذشتگان بود. ابن سينا گذشته از استفاده از آنچه كه مترجمان فراهم ساخته بودند ميراث فكرى بومى وسنّتى خود را نيز مورد استفاده وبهره بردارى قرار داد. او در مدخل كتاب شفا صريحا مى گويد كه مرا كتابى است كه در آن فلسفه را

بنا بر آنچه كه در طبع است ورأى صريح آن را ايجاب مى كند آوردم ودر آن جانب شريكان اين صناعت رعايت نشده واز مخالفت با آنان پرهيز نگرديده آن گونه كه در غير آن كتاب پرهيز شده است ، اين كتاب همانست كه من آن را فى الفلسفة المشرقيّة موسوم ساخته ام. در مورد منطق هم مى گويد كه ما در زمان جوانى به روش انديشه اى از غير جهت يونانيان دست يافتيم كه يونانيان آن را منطق مى گويند وشايد نزد اهل مشرق نام ديگرى داشته است.

ابو نصر فارابى وابو على ابن سينا كه در فلسفه از آن دو تعبير به «شيخين» مى شود با آثار خود فضاى علمى حوزه هاى انديشه را دگرگون ساختند بهمنيار بن مرزبان تلميذ ابن سينا در كتاب تحصيل راه استاد خود را ادامه داد وابو العبّاس لوكرى شاگرد بهمنيار چون تعليمات شيخين را براى تدريس به طلّاب جوان دشوار ومنغلق يافت دست به تأليف كتاب بيان الحقّ بضمان الصّدق يازيد وبدان وسيله موجب نشر فلسفه شيخين در بلاد خراسان گرديد. اين جريان راست ودرست فلسفه در بلاد اسلامى سهم بيشتر آن نصيب ايرانيان بود. اگر بيرونى خالد بن يزيد بن معاويه را نخستين فيلسوف اسلامى دانسته ويا يعقوب بن إسحاق كندى فيلسوف عرب از پيشگامان فلسفه بشمار آمده در برابر متفكّران ايرانى كه به صورت فيلسوف ومتكلّم انديشه هاى خود را ابراز داشتند چيزى بشمار نمى آيد كه ابن خلدون در مقدّمه خود از آن تعبير به «الّا فى القليل النّادر» مى كند وصراحة مى گويد : و «أمّا الفرس (ايرانيان) فكان شأن هذه العلوم العقليّة عندهم عظيما ونطاقها متّسعا». واين تازه غير از جريانهاى فلسفى است كه مورد پذيرش قرار نگرفت وادامه نيافت همچون جريان فكر اتميسم فلسفى كه به وسيله ابو العبّاس ايرانشهرى نيشابورى پايه گذارى شد ومحمّد بن زكرياى رازى دنباله آن را گرفت واين همان است كه ناصر خسرو از پيروان مكتب آن تعبير به طباعيان ودهريان واصحاب هيولى كرده است.

فلسفه در قرون نخستين از قداست وشرافت خاصّى برخوردار بود وبا طبّ عديل وهمگام پيش مى رفت ، فلاسفه خود اطبا بودند وطبيبان هم فيلسوف تا بدانجا كه فلسفه را طبّ روح وطبّ را فلسفه بدن به شمار آوردند. ابن سينا كتاب پزشكى خود را با نام متناسب با فلسفه يعنى قانون وكتاب فلسفى خود را با نام متناسب با طبّ شفا ناميد. شب ها كه به درس مى نشست به ابو عبيد جوزجانى كتاب شفا در فلسفه وبه ابو عبد الله معصومى كتاب قانون در طبّ را درس مى داد واين روش آميختگى طبّ وفلسفه تا دوره هاى بعد ادامه داشت چنان كه ابو الفرج على بن الحسين بن هندو به نقل از صاحب تاريخ طبرستان در مجلس درس خود در طبرستان از سوئى فلسفه سقراط وارسطو واز سوئى ديگر پزشكى بقراط وجالينوس را درس مى داد از اين روى او در قصيده اى كه مجلس درس خود را صياقل الالباب مى خواند كه در آن عروس هاى ادب به جلوه گرى مى پردازند گويد :

ودارس فلسفة دقيقة

ودارس طبّا نحا تحقيقه

من علم سقراط ورسطاليس

وعلم بقراط وجالينوس

ودو پزشك بزرگ طبرستانى يعنى على بن ربّن طبرى وابو الحسن طبرى كتابهاى خود فردوس الحكمة والمعالجات البقراطية را كه هر دو در علم پزشكى است با فصلى در فلسفه آغاز مى كنند. واين سنّت علمى كه طبيب فاضل بايد فيلسوف هم باشد تا بتواند به اصلاح نفس وبدن هر دو بپردازند كاملا شايع ورايج بود وكتابهاى فراوانى تأليف شد كه معنون با عنوان مصالح الأنفس والأجساد بود ورازى هم كه كتاب الطّبّ الرّوحاني خود را نوشت در آغاز يادآور شد كه اين كتاب را عديل الطّبّ المنصورى قرار داده است تا جانب جان وتن هر دو رعايت شده باشد. در غرب عالم اسلام يعنى اندلس نيز امر به همين منوال بود چنان كه شاعرى در مدح ابن ميمون چنين گفته است :

ارى طبّ جالينوس للجسم وحده

وطبّ أبى عمران للعقل والجسم

از مميّزات اين دوره تساهل وتسامح در اظهار نظر علمى بود دانشمندان انديشه هاى مخالف را تحمّل مى كردند ومجال ردّ ونقض وشكوك وايراد را بازمى گذاشتند. براى مثال مى توان داستان ابو الحسين سوسنگردى را ياد كرد كه مى گويد : من پس از زيارت حضرت رضا (ع) به طوس ، نزد ابو القاسم كعبى به بلخ رفتم وكتاب الانصاف فى الامامة اين قبه رازى را به او نشان دادم. او كتابى به نام المسترشد فى الامامة در ردّ آن نوشت سپس من آن را به رى نزد ابن قبه آوردم او كتابى به نام المستثبت فى الامامة را نوشت والمسترشد را نقض كرد ومن آن را نزد ابو القاسم آوردم او ردّى بر آن به نام نقض المستثبت نوشت وچون به رى برگشتم ابن قبه از دنيا رفته بود. وبر همين پايه دانشمندان معتقد بودند كه مطالب علمى در پهنه عرضه بر مخالفان وميدان ردّ وايراد صفا وجلوه خود را پيدا مى كنند چنان كه ناصر خسرو گفته است :

با خصم گوى علم كه بى خصمى

علمى نه پاك شد نه مصفّا شد

زيرا كه سرخ روى برون آمد

هر كو به سوى قاضى تنها شد

اين دوران شكوفائى علم وفلسفه در جهان اسلام دير نپائيد چه آنكه امام محمّد غزّالى با تأليف كتاب تهافت الفلاسفة به تكفير فيلسوفان پرداخت ودر عقيده به قدم عالم آنان را كافر خواند واز جهتى ديگر گروهى ظهور كردند كه پرداختن به علم طبّ را تحريم كردند وآن را دخالت در كار إلهى دانستند وكار بدانجا كشيد كه علم حساب وهندسه هم كه هيچ ارتباطى نفيا واثباتا با دين نداشت مورد نفرت قرار گرفت ودانندگان آن منزوى گرديدند. جدال ميان اهل دين واهل فلسفه بالا گرفت وشكاف ميان اين دو روز بروز بيشتر شد به ويژه آنكه برخى از دانشمندان راه غزّالى را در ضديّت با فلسفه دنبال كردند چنان كه ابن غيلان معروف به فريد غيلانى يا افضل الدّين غيلانى كتاب حدوث العالم خود را تأليف كرد ودر آن ابن سينا را در اينكه دلايل كسانى را كه براى گذشته آغاز زمانى قائل بودند ابطال كرده بود ردّ كرد ودر آن از هيچ اهانتى به

شيخ الرّئيس از جمله : «عمى أو تعامى» ، «يروغ كروغان الثّعلب» فروگزارى نكرد.

مخالفان فلسفه براى محكوم كردن انديشه هاى فلسفى به هر وسيله اى متوسّل مى شدند گاه بر تعبيرات وتفسيرات فلاسفه خرده مى گرفتند ومى گفتند مثلا فلاسفه از تعبيرات قرآنى معانى را اراده مى كنند كه مقصود ومراد صاحب وحى نبوده است مثلا «توحيد» و «واحد» را تفسير مى كنند به «آنچه كه صفتى براى آن نيست وچيزى از آن دانسته نمى شود» در حالى كه توحيدى را كه رسول (ص) آورده دربردارنده اين نفى نيست بلكه الهيّت را فقط براى خداى يگانه اثبات مى كند. وگاه الفاظ نامأنوس علوم اوائل را كه وارد زبان عربى شده بود بهانه مى كردند همچون سولوجوسموس (قياس منطقى) وانالوجوسموس (قياس فقهى) تا بدانجا كه از هر كلمه اى كه با سين ختم مى شد اظهار نفرت مى كردند وبه قول ابو ريحان بيرونى آنان حتّى نمى دانستند كه سين نشانه فاعلى است وجزو نام به شمار نمى آيد ودر اين مقوله كار بدانجا كشيده شد كه براى كلمه «فلسفه» كه مشتق از كلمه يونانى «فيلاسوفيا» بود يعنى دوستدار حكمت وجه اشتقاق توهين آميزى را كه تركيبى از فلّ (كندى) وسفه (نادانى) است وضع كردند چنان كه لامعى گرگانى صريحا مى گويد :

دستت همه با مرهفه پايت همه با موقفه

وهمت همه با فلسفه آن كو «سفه» را هست «فل»

ويا شاعرى ديگر به نقل از ثعالبى مى گويد :

ودع عنك قوما يعيدونها

ففلسفة المرء «فلّ السّفه»

نكوهش ومذمّت فلسفه وفلسفيان به ادبيّات وشعر فارسى هم سرايت كرد كه دو بيت زير از خاقانى وشبسترى شاهدى بر اين امر است :

فلسفى مرد دين مپنداريد

حيز را جفت سام يل منهيد

دو چشم فلسفى چون بود احول

ز واحد ديدن حق شد معطّل

ابو نصر فارابى وابن سينا دو چهره ممتاز در انديشه هاى فلسفى چنان چهره اى زشت يافتند كه ننگ زمان ونحسى دوران به شمار آمدند :

قد ظهرت فى عصرنا فرقة

ظهورها شؤم على العصر

لا تقتدى فى الدّين إلّا بما

سنّ ابن سينا وابو نصر

دانشمندان اهل سنّت وجماعت فلسفه يونان را مقابل با قرآن قرار دادند وكتابهايى همچون ترجيح اساليب القرآن على اساليب اليونان ورشف النّصائح الايمانيّة فى كشف الفضائح اليونانيّة نگاشته گرديد. ابن سينا «مخنّث دهرى» وكتاب شفاى او «شقا» خوانده شد واز آن به سرمايه «مرض» وبيمارى تعبير گرديد :

قطعنا الاخوّة عن معشر

بهم مرض من كتاب الشّفاء

فماتوا على دين رسطالس

ومتنا على مذهب المصطفى

شناعت فلسفه ونفرت از فلاسفه به حدّى رسيد كه دانشمندى همچون ابن نجا اربلى در حال احتضار آخرين گفته اش : صدق الله العلىّ العظيم وكذب ابن سينا بود. عرصه بر فلسفه وفيلسوفان وآثار فلسفى چنان تنگ گرديد كه در مدينة السّلام يعنى بغداد ورّاقان وكتابفروشان را به سوگند واداشتند كه كتابهاى فلسفه وكلام وجدل را در معرض فروش نگذارند وكتابهايى نظير كتاب صون المنطق والكلام عن المنطق والكلام والقول المشرق فى تحريم المنطق جلال الدّين سيوطى مورد پسند اهل دين وحافظان شريعت گرديد وارباب تراجم در باره كسانى كه به فلسفه وعلوم عقلى مى پرداختند ، مى گفتند : «دنّس نفسه بشيء من العلوم الأوائل».

در اين ميان بسيارى از دانشمندان كوشيدند تا اين شكاف ميان دين وفلسفه را از بين ببرند ولى موفّق نشدند از جمله آنان ناصر خسرو قباديانى بود كه كتاب جامع الحكمتين خود را نگاشت تا ميان دو حكمت يعنى حكمت شرعيّه وحكمت عقليّه آشتى دهد وجدال ونزاع ميان فيلسوف واهل دين را برطرف سازد ولى در اين راه توفيقى به دست

نياورد وعبارت زيرا از او نشان دهنده يأس ونااميدى او در اين كوشش است :

«فيلسوف مرين علما لقبان را به منزلت ستوران انگاشت ودين اسلام را از جهل ايشان خوار گرفت واين علما لقبان مر فيلسوف را كافر گفتند ، تا نه دين حق ماند بدين زمين ونه فلسفه».

در غرب جهان اسلام نيز ابن رشد اندلسى كوشيد تا ميان حكمت وشريعت را در كتاب معروف خود فصل المقال فيما بين الحكمة والشّريعة من الاتّصال آشتى دهد ولى او هم در اين راه توفيقى به دست نياورد وانديشه ابتكارى او مبنى بر اينكه در مسائل خداشناسى وجهان شناسى هر متكلّم وفيلسوفى يا مصيب است ويا مخطى وهركدام پس از جدّ وجهد واجتهاد نسبت به عقيده خود مضطر ومجبور است نه مختار وآزاد ، به هيچ وجه نزد اهل دين مقبول نيفتاد وبازار تكفير وتفسيق فيلسوفان همچنان رونق خود را همراه داشت. حتّى شيخ شهيد مقتول شهاب الدّين سهروردى كه معتقد بود كه همه حكما قائل به توحيد بوده اند واختلاف آنان فقط در الفاظ است وسخنان آنان بر طريق رمز بوده است و «لا ردّ على الرّمز» جان خود را بر سر همين سخن از دست داد به ويژه آنكه او حكمت ذوقى را بر حكمت بحثى ترجيح داد ومبانى حكمت اشراق را تدوين كرد وآن را بر كشف وذوق بنيان نهاد وآن حكمت را به مشرقيان كه اهل فارس هستند منتسب ساخت.

اين دوره تاريك وظلمانى فلسفه با ظهور فيلسوفان ايرانى شيعى كه معمولا آنان را اهل حكمت متعاليه خوانند رو به زوال نهاد ودوره درخشان وشكوفائى پديد آمد. كه نظير آن در هيچ يك از كشورهاى اسلامى ديگر سابقه نداشت. اينان با استظهار به قرآن وحديث وتوسّل به تجوّز وتوسّع وتأويل موفّق شدند كه فلسفه را از آن تنگنائى كه مورد طعن ولعن بود بيرون آورند ولحن تكريم وتقديس فلاسفه را جانشين آن سازند.

حال بايد ديد دانشمندان شيعه ايرانى براى رفع اين نفرت وزدودن اين زنگ از چهره

فلسفه يونان چه انديشيدند كه فلسفه چنان مورد پذيرش قرار گرفت كه حتّى تا اين زمان فقيهان ومفسّران قرآن به فلسفه مى پردازند وشفا واشارات ابن سينا را تدريس مى كنند وبه مطالب آن استشهاد مى جويند كه از نمونه آن مى توان از علّامه طباطبايى وسيد ابو الحسن رفيعى قزوينى وشيخ محمّد تقى آملى وامام خمينى ـ رحمة الله عليهم اجمعين ـ نام برد. اينان وارث علم گذشتگان خود بودند همان گذشتگانى كه ابتكار تطهير فلسفه وتحبيب فلاسفه را عهده دار گرديدند كه از ميان آنان مى توان از ميرداماد وملا صدرا وفيض كاشانى وعبد الرّزاق لاهيجى وحاج ملّا هادى سبزوارى نام برد ؛ يعنى متفكّران ايرانى كه با مكتب تشيع وسنّت ائمه اطهار (ع) سر وكار داشتند. اين فيلسوفان كلمه «فلسفه» را به كلمه «حكمت» تبديل كردند كه هم نفرت يونانى بودن آن كنار زده گردد وهم تعبير قرآنى كه مورد احترام هر مسلمانى است براى آن علم بكار برده شود ؛ زيرا هر مسلمانى با آيه شريفه قرآن : (وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً) آشنايى دارد وبه آن ارج واحترام مى گذارد وكلمه حكمت را مبارك وفرخنده مى داند وبا آن «خير كثير» را از خداوند مى خواهد ، چنان كه حاج ملا هادى منظومه حكمت خود را با همين آيه شريفه پيوند مى دهد وفلسفه خود را «حكمت ساميه» مى خواند ومى گويد :

نظمتها فى الحكمة الّتي سمت

فى الذّكر بالخير الكثير سمّيت

حال كه از انديشه وتفكّر وبكار بردن خرد وعقل تعبير به «حكمت» شده ديگر «فلسفه» با تجلّى در كلمه حكمت در برابر «دين» قرار نمى گيرد ؛ زيرا اين همان حكمتى است كه خداوند به لقمان عطا فرموده كه (وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ) ديگر كسى همچون ناصر خسرو نمى تواند آن را در برابر دين قرار دهد ودين را «شكر» وفلسفه را «افيون» بخواند وبگويد :

آن «فلسفه» ست واين «سخن دينى»

دين شكّرست وفلسفه هپيونست

اينان براى حفظ انديشه وتفكّر وبكار بردن خرد وعقل ومحفوظ داشتن آن از تكفير

وتفسيق يا به قول ساده تر تطهير فلسفه كوشيدند كه براى هر فيلسوفى يك منبع إلهى را جستجو كنند وعلم حكما را به علم انبيا متّصل سازند ؛ از اين جهت متوسّل به برخى از «تبارنامه» هاى علمى شدند از جمله آن «شجره نامه» كه عامرى نيشابورى در الأمد على الأبد مى گويد كه انباذقلس ( ) فيلسوف يونانى با لقمان حكيم كه در زمان داود پيغمبر (ع) بود رفت وآمد داشته وعلم او به منبع (وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ) مرتبط مى شود ، وفيثاغورس علوم الهيّه را از اصحاب سليمان پيغمبر آموخته وسپس علوم سه گانه يعنى علم هندسه وعلم طبائع (فيزيك) وعلم دين را به بلاد يونان منتقل كرده است، وسقراط حكمت را از فيثاغورس اقتباس كرده وافلاطون نيز در اين اقتباس با او شريك بوده است ، وارسطو كه حدود بيست سال ملازم افلاطون بوده وافلاطون او را «عقل» خطاب مى كرده با همين سرچشمه إلهى متّصل ومرتبط بوده است ؛ واز اين روى است كه اين پنج فيلسوف ، «حكيم» خوانده مى شوند تا آيه شريفه (يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً) شامل حال آنان گردد.

اين حكيمان متألّه با اين تغيير نام از فلسفه به حكمت ونقل نسب نامه هاى علمى اكتفا نكردند بلكه كوشيدند تا كه براى مطالب فلسفى وعقلى از قرآن وسنّت نبوى ونهج البلاغة وصحيفه سجّاديه وسخنان ائمّه اطهار ـ عليهم‌السلام ـ استشهاد جسته شود. ميرداماد دانشمند استرآبادى كه در كتاب قبسات خود مى كوشد كه مسأله اى را كه از قديم ما به الاختلاف اهل دين وفلسفه بوده يعنى آفرينش جهان وارتباط حادث يعنى جهان با قديم يعنى خداوند را از طريق «حدوث دهرى» حل كند. قبس چهارم از كتاب خود را اختصاص به همين استشهادهاى قرآنى واحاديث داده است ودر پايان نقل احاديث با غرور تمام مى گويد :

اين مجملى از احاديث آنان است كه جامع مكنونات علم وغامضات حكمت است ؛ وسوگند به خدا كه پس از كتاب كريم وذكر حكيم ، فقط همين سخنان است كه ، شايسته

است كه كلمه عليا وحكمت كبرى وعروه وثقى وصبغه حسنى خوانده شود ؛ زيرا آنان حجّت هاى خدايند در دنيا وآخرت به علم كتاب وفصل خطاب :

اولئك آبائى فجئنى بمثلهم

إذا جمعتنا ـ يا جرير ـ المجامع

با اين كيفيت براى ميرداماد بسيار آسان است كه ارسطو وافلاطونى را كه «اسطوره» و «نقش فرسوده» معرّفى گرديده ومردم از نزديك شدن به آثار آنان منع شده بودند كه :

قفل اسطوره ارسطو را

بر در احسن الملل منهيد

نقش فرسوده فلاطون را

بر طراز بهين حلل منهيد

اوّلى را «مفيد الصّناعة» و «معلّم المشّائين» ودومى را «افلاطون الشّريف» و «افلاطون الالهى المتألّه» بخواند وآسانتر آنكه ابو نصر فارابى وابن سينا را كه پيش از اين نحسى روزگار وآثارشان دردزا وبيمارى آور به شمار مى آمد اولى را «الشّريك المعلّم» ودومى را «الشّريك الرّئاسي» بنامد وبا اين گونه مقدّمات تعبير «شيخين» (ابن سينا وفارابى) را براى آن دو فيلسوف فراهم سازد چنان كه فقها آن تعبير را براى شيخ كلينى وشيخ طوسى بكار مى بردند.

با اين تمهيدات همان كتاب شفا كه شقا خوانده مى شد مورد تكريم وتبجيل علما ودانشمندان قرار گرفت ودانشمندانى همچون سيّد احمد علوى شاگرد وداماد ميرداماد ، مفتاح الشّفاء وغياث الدّين منصور دشتكى ، مغلقات الشّفاء وعلامه حلّى فقيه ومحدّث كشف الخفاء فى شرح الشّفاء را به رشته تحرير در آوردند واز همه مهم تر آنكه صدر المتألّهين يعنى ملّا صدراى شيرازى تعليقه بر إلهيّات شفا نوشت ، تا راه فهم ودرك انديشه هاى ابن سينا را هموار سازد. با اين عوامل سنّت سينوى يا فلسفه ابن سينا كه در جهان تسنّن متروك ومنسوخ گرديده بود در جهان تشيّع وايران ، راه تحوّل وتكامل خود را پيمود وجانى دوباره يافت واز اين جهت است كه ملّا مهدى نراقى كه در فقه

معتمد الشّيعة را مى نويسد ؛ ودر اخلاق جامع السّعادات را به رشته تحرير در مى آورد ؛ در فلسفه جامع الافكار را تأليف مى كند ؛ وبه شرح وگزارش شفاى ابن سينا مى پردازد.

در اينجا بايد يادآور شد كه توجّه حكماى متأخّر مانند نراقى به متقدّمان به معنى آن نيست كه اينان خود را دست بسته تسليم آنان مى كردند ويا فقط گفتار آنان را تكرار مى نمودند بلكه بر عكس چنان كه شيوه اهل علم است گفتار گذشتگان را منبع واصل انديشه خود قرار مى دادند وجاى جاى ، بر افكار آنان خرده مى گرفتند تا علم ودانش هرچه بيشتر پاك تر ومصفّاتر گردد. مثلا ملّا مهدى نراقى در جايى بطور صريح مى گويد :

«گمان مبر كه من جمودى بر پذيرفتن فرقه اى خاص از صوفيان واشراقيان ومشّائيان دارم ، بلكه در يك دست من برهانهاى قاطع ودر دستى ديگر ، قطعيّات صاحب وحى وحامل قرآن است ؛ وپيشواى من اين حقيقت است كه ، واجب الوجود داراى شريف ترين نحوه صفات وافعال است ومن خود را ملزم به اين ادلّه قاطعه مى دانم هرچند كه با قواعد يكى از اين گروههاى ياد شده مطابقت نداشته باشد.»

او در جاى ديگر مى گويد :

«اين بود آنچه كه در توجيه كلام برهان ابن سينا ياد كردم اگر مراد او همين است فبها المطلوب وگر نه آن را رد مى كنيم وگوش به آن سخن فرا نمى دهيم ؛ زيرا بر ما واجب نيست كه آنچه در بين الدفّتين شفا وبرهان آمده قبول وتصديق نمائيم.»

اين دوره كه امتداد زمانى آن به چهار صد سال بالغ مى گردد وبه دوره حكمت اشتهار دارد وبزرگان آن را اصحاب حكمت متعاليه مى خوانند از ادوار بسيار درخشان فلسفه اسلامى است زيرا در اين دوره حكيمان كوشيده اند از جهتى از ميراث اساطين حكمت باستان همچون سقراط وافلاطون وارسطو وشارحان ارسطو همچون ثامسطيوس واسكندر افروديسى حد اكثر بهره بردارى را به كنند وبا كمك از منقولات شيخ يونانى يعنى پلوتاينوس (پلوتن) كه نزد آنان به عنوان اثولوجياى ارسطو شناخته شده بود ،

خشكى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند واز جهتى ديگر آراء وانديشه هاى مشّائيان اسلامى همچون فارابى وابن سينا را به محك بررسى در آورند وآن را با نوآوريهاى شيخ اشراق شهاب الدّين سهروردى تلطيف سازند. اينان انديشه هاى كلامى اشعرى وغزّالى وفخر رازى را مورد نقد وبررسى قرار دادند وبيشتر بر آراء وانديشه هاى خواجه نصير الدّين طوسى كه از او به عنوان خاتم برعة المحقّقين ياد مى شد تكيه كردند. خواجه انديشه هاى فلسفى ـ كلامى را از حشو وزوائد پرداخته ومجرّد ساخته وكتاب تجريد العقائد را به عنوان دستور نامه اى براى انديشه درست خداشناسى وجهان شناسى مدوّن كرده بود كه دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح وتعليقه بر آن نگاشتند.

اين مكتب فلسفه كه معمولا از آن تعبير به «مكتب إلهى اصفهان» مى شود براى آنكه كرسى حكمت در شهر معنوى وروحانى اصفهان قرار داشته واز اقطار عالم اسلامى طالبان علم ومعرفت بدان شهر دانش ومدينه حكمت روى مى آورده اند ، مورد غفلت جهان علم قرار گرفته است وفقط در اين اواخر خاورشناس معروف پروفسور هانرى كربن با همكارى بازمانده گذشتگان استاد سيّد جلال الدّين آشتيانى موفّق شد كه برگزيده اى از آثار معروف ترين چهره هاى اين دوره را در مجموعه اى چهار جلدى تحت عنوان : منتخباتى از آثار حكماى إلهى ايران از عصر ميرداماد وميرفندرسكي تا زمان حاضر به اهل علم معرفى كنند. در اين مجموعه است كه انديشه هاى حكيمانى همچون ميرداماد وميرفندرسكي وملا صدرا وملا رجب على تبريزى وملا عبد الرّزاق لاهيجى وحسين خوانسارى وملا شمساى گيلانى وسيد احمد علوى عاملى وفيض كاشانى وقوام الدّين رازى وقاضى سعيد قمى وملا نعيماى طالقانى وملا صادق اردستانى وملا مهدى نراقى ومانند آنان معرفى گرديده است. بخش إلهيّات وجوهر وعرض از شرح غرر الفرائد يعنى شرح منظومه حكمت سبزوارى كه به وسيله اين كمترين

(مهدى محقّق) وپروفسور ايزوتسو به زبان انگليسى ترجمه ودر نيويورك چاپ شد نشان دهنده اين حقيقت بود كه حكيمان سابق بر او چه كوششهايى را در هموار ساختن انديشه متحمّل شده اند تا حكيم سبزوار توانسته است با نظم ونثر انديشه هاى خود را كه نتيجه ونقاوه انديشه هاى سلف صالح او بوده در دسترس جويندگان حكمت قرار دهد. كوشش هايى كه در سه دهه اخير در مراكزى همچون مؤسّسه مطالعات اسلامى دانشگاه تهران ـ دانشگاه مك گيل وانجمن حكمت وفلسفه به عمل آمد كمكى شايان توجّه به شناخت اين دوره كرد وبرخى از مجامع علمى هم مانند كنگره حاج ملّا هادى سبزوارى وكنگره ملّا صدرا وآثارى كه به وسيله برخى از استادان دانشگاه وعلماى حوزه تأليف گرديد در اين امر كمك كرد.

هدف كنگره اى كه در سال جارى با همكارى برخى از مراكز علمى تحت عنوان قرطبه واصفهان تشكيل مى گردد آن است كه أوّلا انديشه نادرستى را كه غريبان وبه تبع آنان دانشمندان كشورهاى عربى اظهار داشته اند مبنى بر اينكه پس از ابن رشد دانشمند اندلسى ستاره انديشه هاى فلسفى وتفكّر عقلى در جهان اسلام رو به افول نهاد ، از چهره تاريخ فلسفه اسلامى زدوده گردد ويا معرّفى برخى از چهره هاى درخشان اين دوره كه تا كنون در گوشه هاى فراموشى مانده ، مميّزات حكمت متعاليه به دوستداران علوم معقول واهل فلسفه وعرفان نمايانده شود.

در خرداد سال ١٣٧٨ كه همايشى تحت عنوان : اهميّت وارزش ميراث علمى اسلامى ـ ايرانى به مناسبت سى امين سال تأسيس مؤسّسه مطالعات اسلامى دانشگاه تهران ـ دانشگاه مك گيل برگزار گرديد شركت كنندگان داخلى وخارجى متّفقا اظهار داشتند كه لازم است كوششى جدّى در باره معرّفى آن بخش از تاريخ انديشه وتفكّر علمى وفلسفى در ايران كه جهان علم از آن ناآگاه است به عمل آيد واين در ارتباط با اين حقيقت است كه غربيان مى گويند : «چراغ انديشه وتفكّر فلسفى پس از ابن رشد متوفّى

٥٩٥ هجرى (در لاتين) در جهان اسلام خاموش گرديده است» ودر نتيجه پرده روى چندين قرن تلاش وكوشش دانشمندان ايرانى بويژه در دوران تشيّع اين كشور كه مركز آن اصفهان بوده كشيده شده است واين مطلب به صورتهاى مختلف در آثار دانشمندان اروپايى ومسلمان به چشم مى خورد كه چند نمونه از آن ياد مى گردد :

دكتر اكرم زعيتر در مقدّمه ترجمه كتاب ابن رشد والرّشديّة ارنست رنان فرانسوى مى گويد : «انّ الدّراسات الفلسفيّة عند العرب ختمت بابن رشد».

پروفسور هانرى كربن در كتاب فلسفه ايرانى وفلسفه تطبيقى خود مى گويد : «تاريخ نويسان غربى فلسفه مدّتهاى مديدى گمان كرده اند كه با تشييع جنازه ابن رشد در سال ١١٩٨ ميلادى در قرطبه ، فلسفه اسلامى نيز روى در نقاب خاك كشيد».

پروفسور ژوزف فان اس در مقدّمه بيست گفتار از مهدى محقّق مى گويد : فلسفه ايرانى دوره صفويه كه توسّط متفكّران بزرگ مكتب اصفهان تكامل يافته است عملا ناشناخته مانده است».

بر پايه آنچه كه ياد شد پايه ريزى فكرى برگزارى همايشى در سطح بين المللى تحت عنوان قرطبه واصفهان به تدريج نهاده شد كه اكنون به تحقّق نزديك گرديده است. هرچند كه بانى اصلى اين همايش انجمن آثار ومفاخر فرهنگى ومؤسّسه مطالعات اسلامى دانشگاه تهران ـ دانشگاه مك گيل بود ولى پس از ارائه اين انديشه مراكزى ديگر همچون مركز بين المللى گفتگوى تمدّن ها ومركز فرانسوى تحقيقات ايرانى وچند نهاد ديگر به يارى ما برخاستند وبه موازات تهيّه مقدّمات همايش توفيق يافتيم برخى از آثار علمى را نيز به مناسبت وبه نام همين همايش آماده چاپ سازيم كه به جهت برخى از مشكلات ومضايق نتوانستيم آن را در همايش عرضه داريم واميدواريم تا پايان نيمسال اوّل سال جارى اين آثار به اهل علم تقديم گردد. آثار اشاره شده عبارتند از :

١ ـ علاقة التّجريد ، (شرح تجريد العقائد نصير الدّين طوسى) مير محمّد اشرف علوى

عاملى از نواده هاى مير سيّد احمد علوى ٢ ـ شرح كتاب نجات ابن سينا ، از فخر الدّين اسفراينى ٣ ـ مصارع المصارع ، خواجه نصير الدّين طوسى ، با مقدّمه انگليسى از پروفسور ويلفرد مادلونگ ٤ ـ معتقد الإماميّة ، ترجمه غنية النّزوع ابن زهره حلبى (بخش علم كلام) ، با ترجمه كامل به زبان انگليسى از دكتر ليندا كلارك ٥ ـ بخش مباحث الفاظ واوامر ونواهى از كتاب معالم الاصول ، با ترجمه كامل به زبان انگليسى ٦ ـ طبيعيّات واخلاق شرح منظومه حاج ملّا هادى سبزوارى ، با مقدّمه وفرهنگ اصطلاحات به زبان عربى وانگليسى ٧ ـ ديوان اشعار ميرداماد ، (اشراق) ٨ ـ مصنّفات ملّا ادهم عزلتى خلخالى ، مشتمل بر پانزده كتاب ورساله ٩ ـ الشّجرة الإلهيّة ، شمس الدّين شهرزورى ١٠ ـ مرات الازمان ، ملّا محمّد زمان از شاگردان مكتب ميرداماد ١١ ـ مصنّفات ميرداماد ، مشتمل بر بيست كتاب ورساله ١٢ ـ مصنّفات غياث الدّين منصور دشتكى مشتمل بر ده كتاب ورساله ١٣ ـ الرّاح القراح ، حاج ملّا هادى سبزوارى ١٤ ـ شرح فصوص الحكمة سيد اسماعيل حسينى شنب غازانى ترجمه السعديه سلطان حسين واعظ استرآبادى ١٥ ـ درّ ثمين سيّد محمّد بن باقر بن ابو الفتوح موسوى شهرستانى ١٦ ـ ترجمه رساله السعديه سلطان حسين واعظ استرآبادى.

ما اميدواريم كه با مباحثى كه در اين همايش مطرح مى گردد ومطالبى كه از اين كتابها بدست مى آيد زمينه اى تازه براى بازنگرى فلسفه اسلامى به وجود آيد كه با آن فصلى جديد براى تاريخ فلسفه در جهان اسلام گشوده گردد ، وهمچنين طلّاب ودانشجويانى كه طالب موادّ تازه اى براى پژوهش ها وتحقيقات خود هستند از نتائج اين همايش بهره بردارى كنند واين همايش انگيزه ومقدّمه اى باشد تا در همه شهرها وروستاهاى كشور ما كه در طىّ تاريخ متفكّران وانديشمندانى را در خود پرورانده ، مجامع ومحافلى بر اين نسق برقرار وياد آن بزرگان گرامى داشته شود وآثار آنان مورد بررسى ونشر قرار گيرد وامتيازات آن آثار به جامعه علمى داخلى وخارجى معرّفى گردد. تحقّق اين هدف

عالى ومقدّس زمينه اى تازه را براى انديشه وتفكّر نسل جوان آماده خواهد ساخت تا توجّه خود را به فرهنگى معطوف دارند كه شرقى صرف وغربى محض نباشد بلكه آميخته اى باشد از انديشه هاى نو وكهن وگزينه اى از آنچه كه نيازهاى جان وتن را برآورده كند وسعادت دنيا وآخرت را تأمين نمايد. بعون الله تعالى وتوفيقه

مهدى محقّق

رئيس هيأت مديره انجمن آثار ومفاخر فرهنگى

رئيس همايش بين المللى قرطبه واصفهان

أوّل ارديبهشت ماه جلالى ١٣٨١

بسم الله الرحمن الرحيم

ديباچه مصحّح

ميرداماد ، سيّد محمد باقر فرزند سيّد محمّد استرآبادى داماد شيخ على بن عبد العالى معروف به محقق ثانى ، در دوران كودكى در مشهد مقدّس بوده است ، به جودت طبع وحدّت ذهن وطلاقت لسان ولطافت بيان ممتاز ومورد توجّه افاضل بود وسالها به طلب علوم مشغولى مى نمود ، واكثر متداولات معقول ومنقول را مطالعه فرمود. در اندك زمانى در ميدان تحقيق مسائل شفاء واشارات وتوضيح اشكال رسائل رياضيّات وحكميّات گوى سبقت از اقران در ربود. وبا وجود صغر سنّ مهارتش در فنون علوم به جايى رسيد كه در اكثر مطالب عاليه رسائل وحواشى تصيف نمود. بعد از دوره اقامت در مشهد مقدس يك چند در قزوين ومدّتى در اردوى معلّى به درس اشتغال داشت ونقوش دقائق طبع نقّاد وذهن وقّاد خود را بر صحائف ضمائر علما وفضلا ظاهر گردانيد. در سال ٩٨٨ ، به قصد زيارت مشهد مقدّس رضوى ، چندى در دار المؤمنين كاشان بود واهل علم از صفات حميده ومقامات علمى وعملى او آن مقدار مشاهده كردند كه زبان قلم از شرح شمّه اى از آن قاصر است. با وجود كمال در فنون فضائل ميلش به شاعرى بيشتر بود.

ميرداماد در دوره تحصيل وتحقيق خود در اصفهان وديگر بلاد از محضر دانشمندانى بسيار ، از جمله امير فخر الدّين سمّاك استرآبادى وعزّ الدّين حسين والد شيخ بهائى وعبد العالى كركى دائى خود وديگران به درس يا به اجازه بهره مند بوده است. اوقات شريف او لحظه اى از مباحثه ومطالعه خالى نبوده ، جامع كمالات صورى ومعنوى وكاشف دقائق انفسى وآفاقى است. در اكثر علوم حكميّات وفنون غريبه رياضى وفقه وتفسير وحديث درجه عليا يافته ورتبه عالى واجتهاد دارد وفقهاى عصر فتاواى شرعيّه را به تصحيح او معتبر مى شمارند.

علماء معاصر او شيخ بهائى وسيد احمد ميرفندرسكي وملّا عبد الله شوشترى وبسيارى ديگرند. كسانى كه از درس او يا به اجازه از او شرف يافته يا با او مكاتبات داشته اند ، از جمله شاه عباس وشريف مكه وسعد معلم خواندگار دوم وسلطان

العلماء وميرزا رضى صدارت پناه ونواب آصف خان وميرزا شاهرخ بيگاى وزير وملا صدرا شيرازى وسيد احمد علوى وعبد الغفّار دشتى وصالح جزائرى وسيد حسين كركى وسيد محمد باقر مشهدى وعبد المطلب طالقانى ومحمد گنابادى وعبد الله سمنانى وسيد منصور گيلانى وامير محمد مؤمن گيلانى ومير محمد تقى استرآبادى وتاج الدّين حسين طوسى وابو الفتح گيلانى ونظام احمد دشتكى وزلالى خراسانى وملا خليل قزوينى وگروهى ديگر را مى توان نام برد.

آثار مكتوب ميرداماد به عدد از صد فراتر آمده واز بخت خوش بسيارى از آنها از بد حادثه در امان مانده وشناخته شده ، ليكن فسوسا كه كارهاى سنگين وى همچون الصراط المستقيم والأفق المبين وكثيرى ديگر هنوز در پس پرده گمنامى از دسترس طالبان به دور است.

شناخت ثمره كوشش ميرداماد درباره مباحث امور عامّة ومسائل وجود واصالت ماهيّت وجواهر واعراض وإلهيّات خاصّه حكمت ايمانيّه يمانيّه او ، مربوط به معرفت ذات وصفات جلاليّه وجماليّه ، تقدّس وقدرت وعلم واراده وقضاء وقدر ومحبّت ورحمت بارى تعالى ، وخلقت عالم وربط حادث به قديم وحدوث ذاتى وسرمدى ودهرى وزمانى جماد ونبات وحيوان وانسان وملك وديگر آفريدگان ، ومعرفت دين وپيغمبران وكتب إلهى وبعثت ورسالت حضرت خاتم النّبيين وامامت وولايت ائمه دين وحكمت تشريع احكام اسلام وبيان راههاى هدايت وكمال يافتن انسان بسته به مطالعه كتب ورسائل وى است.

امروز مدرّسان ومحقّقان بدين نتيجه رسيده اند كه براى پيشرفت علوم عقلى ونقلى نخست بايد منابع ومتون به صورت انتقادى تصحيح شود وبه اهل علم عرضه گردد. بدين مناسبت اين بنده مورچه وار به آماده سازى وتصحيح كتب ورسائل ميرداماد اقدام نمود. اميد است كه در چند مجلّد به چاپ ونشر آنها توفيق يابيم. اينك جلد أوّل مصنفات ميرداماد تقديم خوانندگان مى شود. وما توفيقى إلّا بالله. والحمد لله وصلى الله على محمّد خاتم النّبيين وأهل بيته الأئمّة الطاهرين.

فهرست مطالب مصنّفات ميرداماد

(١)

الإيماضات

١ ـ الشهادة بأنّ هذه الرّسالة مكتوبة بخطّ صدر المتألهين............................ ١

٢ ـ خطبة الرسالة.............................................................. ٢

٣ ـ التقدمة فى تحديد حريم النّزاع فى حدوث عالم الجوار............................. ٣

السّقاية الأولى

فيها فرقان شئون الموجود بحسب أطوار أوعية الوجود ثم سياق التبيان على نمط آخر.... ٥

(فيها إيماضات)

١ ـ إيماض ـ الزّمان والمكان والدّهر................................................ ٥

٢ ـ إيماض ـ الزّمان والدّهر والسّرمد............................................... ٦

٣ ـ إيماض ـ الوجود فى الزّمان أخصّ من الوجود فى الدّهر........................... ٨

٤ ـ إيماض ـ الدّوام الدّهرى هو السّرمديّة.......................................... ٨

٥ ـ إيماض ـ عدم الحادث من مبادى وجود الزّمان.................................. ٩

٦ ـ إيماض ـ السّبق الزّمانيّ والدّهري السّرمديّ...................................... ٩

٧ ـ إيماض ـ القبليّة السّرمديّة والبعديّة الدهريّة...................................... ٩

٨ ـ وهم وإزاحة ـ التقدّم من صفات الحقّ تعالى................................... ١٠

٩ ـ إيماض ـ الطارئ هو الوجود والعدم فى الزّمان حقّ.............................. ١٢

١٠ ـ إيماض ـ الحادث يبطل العدم الزّمانيّ........................................ ١٢

١١ ـ إيماض ـ نسبة الموجود المعيّن الى سائر الموجودات............................. ١٢

١٢ ـ تشريق ـ معيّة الحق القديم ونسبته الإحاطيّة.................................. ١٣

١٣ ـ سياقة ـ الحدوث الدّهريّ لعوالم الجواز والإمكان.............................. ١٤

١٤ ـ حكومة ـ آراء المشائيّة والرّواقيّة والحكماء السّبعة............................. ١٥

١٥ ـ استشراق ـ الفاعل الحقّ لا تجدّد فيه....................................... ١٥

١٦ ـ تنبيه ـ الزمان دهريّ ولا عكس............................................ ١٧

١٧ ـ تذييل ـ مناط علاقة المفارق مع الزّمانىّ..................................... ١٩

السّقاية الثانية

فيها طائفة من شئون الحوادث بحسب أحكام الحدوث ثمّ التبيان على نمط آخر

١ ـ إيماض ـ أنواع السّبق الباقية................................................. ٢٠

٢ ـ إيماض ـ سبق الماهيّة على الوجود وسبق جاعل الماهيّة.......................... ٢١

٣ ـ إيماض ـ الحقيقة الامكانيّة حيّز القوّة المحضة................................... ٢٢

٤ ـ إيماض ـ المعلول له مرتبة القوّة والفعليّة........................................ ٢٤

٥ ـ إيماض ـ الحدوث تدريجيّ ودفعيّ وزمانيّ...................................... ٢٤

٦ ـ إيماض ـ الحركة التّوسّطيّة والحركة القطعيّة..................................... ٢٥

٧ ـ تنظير ـ الحاصل فى الزّمان لحصوله أوّل وآخر.................................. ٢٦

٨ ـ إيماض ـ الحدوث الزّمانيّ وقسمته............................................ ٢٦

٩ ـ إيماض ـ العدم الزّمانيّ قبل الوجود وبعد الوجود................................ ٢٧

١٠ ـ إحصاء ـ الحركة القطعيّة والآنيّة والتوسطيّة.................................. ٢٧

١١ ـ تنبيه ـ حلّ عقدة الشّكوك والإعضالات.................................... ٢٨

١٢ ـ إيماض ـ الحدوث الزّمانيّ والحدوث الدّهريّ.................................. ٢٩

١٣ ـ تشريق ـ الحدوث الزّمانيّ والتّزمّن........................................... ٣٠

١٤ ـ تشريق ـ الحدوث الدّهريّ والحادثات....................................... ٣٠

١٥ ـ تتمة ـ الكائن والمبدع وحدوثهما........................................... ٣١

١٦ ـ استشراق ـ جود المفيض الحقّ والماهيّة الجوازيّة................................ ٣١

١٧ ـ إيماض ـ الحادث إمكانه علّة لفاقته........................................ ٣٢

١٨ ـ إيماض ـ المحدث مسبوق الوجود بالعدم وهو لازمه............................ ٣٢

١٩ ـ إيماض ـ الحادث متعلّق بالعلّة حدوثا وبقاء.................................. ٣٣

٢٠ ـ إيماض ـ طباع المجعوليّة للحادث........................................... ٣٤

٢١ ـ إيماض ـ الحدوث لازم الذّات والبقاء لاحق.................................. ٣٥

٢٢ ـ تشريق ـ البارئ الفعّال يذوّت على الاتصال................................. ٣٦

٢٣ ـ سياقة ـ كلّ حادث ذاتيّ حادث دهريّ أيضا................................ ٣٦

٢٤ ـ تشريق ـ الحادث الزّمانيّ يستدعي سبق العدم الزّمانيّ.......................... ٣٦

٢٥ ـ تشريق ـ الله سبحانه متقدم بالذّات وبالسّرمد................................ ٣٧

٢٦ ـ إيماض ـ كلّ حادث مسبوق الوجود بالمادّة.................................. ٣٧

٢٧ ـ إيماض ـ الإمكان الذّاتيّ والاستعداد........................................ ٣٨

٢٨ ـ إيماض ـ الحادث الممكن بحسب الذّات والتعلّق بالموادّ......................... ٣٨

٢٩ ـ إيماض ـ امكان الإبداعيّات وافتقار الماديّات................................. ٣٩

٣٠ ـ إيماض ـ الحادث ممكن قبل الوجود......................................... ٣٩

٣١ ـ إيماض ـ الحادث محتاج الى سبق وكذا العدم................................. ٤٠

٣٢ ـ تنبيه ـ السّبق والاستعداد بالمادّة زمانيّ لا دهريّ.............................. ٤٠

٣٣ ـ إيماض ـ المسبوق بالمادّة مسبوق بالمدّة أيضا................................. ٤١

٣٤ ـ إيماض ـ الحركة والزّمان سابقة على الحدوث................................. ٤٢

٣٥ ـ تنبيه ـ اثبات اتصال الزّمان والحركة من المبادى لإثبات اتصال الجسم............ ٤٣

٣٦ ـ تشريق ـ الاستمرار يتصور بمقارنة الزّمان.................................... ٤٣

٣٧ ـ إيماض ـ الاتصال الزّمانىّ مادّيّ الهويّة....................................... ٤٣

٣٨ ـ تشريق ـ الفلك الأقصى محدّد الجهات...................................... ٤٣

٣٩ ـ تشريق ـ سبق المادّة فى الحدوث الزّمانيّ لا فى الدّهريّ......................... ٤٤

٤٠ ـ تعقيب ـ حدوث العالم لا زمان قبله........................................ ٤٤

٤١ ـ ذنابة ـ أقسام المجعولات.................................................. ٤٥

٤٢ ـ تتمّة ـ أقسام الجائزات والممكنات.......................................... ٤٥

السّقاية الثالثة

فيها إثبات الهيولى الأولى الدّاخلة فى تجوهر الجسم والحاملة لتكوّن الكائن وفساد الفاسد

١ ـ إيماض ـ موضوع العلوم فى العلم الأعلى...................................... ٤٧

٢ ـ إيماض ـ الجسم الطبيعىّ محسوس من جهة عوارضه............................. ٤٧

٣ ـ إيماض ـ الهيولى الأولى ولها قوّة القبول........................................ ٤٨

٤ ـ إيماض ـ الاتصال على أقسام............................................... ٤٩

٥ ـ إيماض ـ الجسم الطبيعيّ وأحكامه........................................... ٤٩

٦ ـ إيماض ـ الجسم الطبيعيّ لا يتبدّل............................................ ٤٥

٧ ـ إيماض ـ الجوهر المتصل بالذّات............................................. ٥٠

٨ ـ إيماض ـ قسمة للأجزاء المقداريّة............................................. ٥٠

٩ ـ إيماض ـ الأجزاء المقداريّة أجزاء المتصل....................................... ٥١

١٠ ـ إيماض ـ وجود الأجزاء المقداريّة فى الاعيان.................................. ٥٢

١١ ـ إيماض هويّة الشيء وتعيّنه............................................... ٥٢

١٢ ـ تنبيه ـ أخذ ما بالعرض مكان ما بالذّات.................................... ٥٣

١٣ ـ تشريق ـ التّشخّص وحكمه فى النّظام الجملىّ................................ ٥٤

١٤ ـ الوحدة الشّخصيّة واختصاصها........................................... ٥٥

١٥ ـ تشريق ـ التّعاقب التعقّبي والتّبادل الابتدائيّ................................. ٥٥

١٦ ـ سياقة ـ كلّ جسم فارد متحصّل الذات من جوهرين.......................... ٥٦

١٧ ـ تشريق ـ الاتصال لا يقبل الانفصال....................................... ٥٦

١٨ ـ إيماض ـ الأجسام الذّيمقراطيسيّة........................................... ٥٧

١٩ ـ تشريق ـ انفصال الأجسام واتصالها......................................... ٥٧

٢٠ ـ القسمة الوهميّة والصّورة الجرميّة............................................ ٥٨

٢١ ـ إيماض ـ الهيولى وما تقوم به............................................... ٥٨

٢٢ ـ تشخّص الهيولى......................................................... ٥٩

٢٣ ـ شك وتحقيق ـ المادّة لا تقبل الانفصال..................................... ٦٠

٢٤ ـ إيماض ـ معانى الوحدة ما نفى الكثرة من لوازمه وضدّه........................ ٦١

٢٥ ـ إيماض ـ أقسام الوحدة................................................... ٦٢

٢٦ ـ إيماض ـ الهيوليات حقائق................................................. ٦٢

٢٧ ـ إيماض ـ تألّف الجسم انضماميّ لا اتحاديّ.................................. ٦٣

٢٨ ـ حكومة ـ الاتصال والانفصال فى الهيولى.................................... ٦٤

٢٩ ـ تنبيه ـ الحجميّة وشاغليّة الحيّز............................................. ٦٥

٣٠ ـ إيماض ـ برهان القوّة والفعل للهيولى........................................ ٦٥

٣١ ـ تشريق ـ القوّة والفعل فى عالم الجواز........................................ ٦٦

٣٢ ـ إيماض ـ معنى تشخّص الشّيء............................................ ٦٦

٣٣ ـ تنبيه ـ النّوع فى الشخص................................................. ٦٧

٣٤ ـ تنبيه ـ حكم ما ليس فى اقليم الهيولى....................................... ٦٧

تكملة السّقاية الثّالثة

بذكر ما يلتصق بإثبات الهيولى أشدّ الالتصاق

١ ـ إيماض ـ البرهان على عدم تمادى البعد....................................... ٦٨

٢ ـ إيماض ـ البرهان السّلمىّ لإثبات الهيولى...................................... ٦٩

٣ ـ إيماض ـ برهان الحيثيّات لإثبات الهيولى....................................... ٦٩

٤ ـ إيماض ـ امتناع اللّانهاية.................................................... ٧٠

٥ ـ إيماض ـ العالم متناه والأبعاد محدودة.......................................... ٧١

٦ ـ إيماض ـ حكم العالم وحكم الزّمان........................................... ٧١

٧ ـ تنبيه ـ الطبيعة والهيولى..................................................... ٧١

٨ ـ إيماض ـ صور قائمة بالهيولى الأولى.......................................... ٧٢

٩ ـ إيماض ـ الأجسام المختلفة بالقبول واللاقبول.................................. ٧٢

١٠ ـ إيماض ـ معدّات الصّور السابقة واللّاحقة................................... ٧٣

١١ ـ إيماض ـ المعدّات للأجسام الجرمانيّة........................................ ٧٣

١٢ ـ شكوك وتحقيقات ـ اختلاف الصّور........................................ ٧٤

١٣ ـ إيماض ـ الصّور المنوّعة والجسم المطلق....................................... ٧٥

١٤ ـ تذنيب ـ الطبائع والصّور فى البسائط....................................... ٧٦

١٥ ـ إيماض ـ طباع العليّة والمعلوليّة............................................. ٧٦

١٦ ـ إيماض ـ المضاف مع مضائفه بحسب التّعقل والحصول........................ ٧٧

١٧ ـ إيماض ـ تلازم المقبولين كيف يكون........................................ ٧٨

١٨ ـ إيماض ـ المعيّة بالمعلوليّة والعليّة............................................. ٧٨

١٩ ـ تنبيه ـ كيفيّة التلازم بين المعلولين.......................................... ٧٨

٢٠ ـ إيماض ـ التقدّم والتأخّر بالزّمان وغيره...................................... ٧٩

٢١ ـ وهم وإيقاظ ـ مساوقة المعين وحكمها...................................... ٨٠

٢٢ ـ إيماض ـ فعليّة تحصّل الهيولى بالصّورة....................................... ٨٠

٢٣ ـ إيماض ـ علاقة الهيولى والصّورة عليّة ومعلوليّة................................ ٨١

٢٤ ـ إيماض ـ المادّة لها القبول ، لا التّأثير........................................ ٨٢

٢٥ ـ إيماض ـ الصّورة جزء من العلّة............................................. ٨٣

٢٦ ـ إيماض ـ الشّخصيّة والمادّة................................................ ٨٤

٢٧ ـ إيماض ـ الصّورة والتناهى والتشكّل......................................... ٨٤

٢٨ ـ إيماض ـ المعلولات على أقسام............................................. ٨٤

٢٩ ـ إيماض ـ الصّورة وتقويم الهيولى............................................. ٨٥

٣٠ ـ سياقة ـ الصّورة وواهب الصّور بإذن ربّه..................................... ٨٥

٣١ ـ تنصيص وتشبيه ـ الصّورة تتمّة العلّة....................................... ٨٥

٣٢ ـ وهم وتشريق ـ الصّورة واحدة بالطّبيعة...................................... ٨٦

٣٣ ـ تشريق ـ الافتقار إلى الجاعل والعلل الأخرى................................. ٨٧

٣٤ ـ إيماض ـ تعلّق الهيولى والصّورة.............................................. ٨٧

٣٥ ـ تشريق ـ مقوّمات الهويّة الشّخصيّة......................................... ٨٨

٣٦ ـ إيماض ـ الجواهر وسائط والأعراض من مقوّمات هويّات الجواهر................ ٨٩

٣٧ ـ تنبيه ـ الهيولى والصّورة كالمتضايفين......................................... ٨٩

٣٨ ـ إيماض ـ تكامل الصّور باحوال من خارج.................................... ٨٩

٣٩ ـ إيماض ـ وجود الصّورة وجودها فى الهيولى................................... ٩٠

٤٠ ـ إيماض ـ التّحرّك فى الهيولى والجسم......................................... ٩٠

٤١ ـ وهم وتثبيت ـ تقرّر الهيولى والصّورة......................................... ٩٠

٤٢ ـ دفاع شكّ ـ تركّب الهيولى والصّورة......................................... ٩١

٤٣ ـ تنبيه ـ الجسم واجزاء الجسم............................................... ٩١

٤٤ ـ تشريق ـ الأطراف نهايات................................................. ٩٢

٤٥ ـ تذكير ـ قبول الهيولى للصّورة لازم لجوهرها................................... ٩٢

تلحقه التكملة [للسقاية الثالثة]

بفرائد جمّة غامضة وفوائد مهمّة وامضة

١ ـ تفصلة ـ القوّة تطلق على أمور.............................................. ٩٣

٢ ـ إيماض إيقاظيّ ـ معنى القابل ومعنى الفاعل.................................... ٩٧

٣ ـ اوهام وتسديدات ـ القابليّة والفاعليّة والبحث فى معانيهما...................... ٩٩

٤ ـ تشريق ضابط بضوابط ـ المعيار فى أقسام القابلية والفاعليّة..................... ١٠٢

٥ ـ تشريق ـ المخرج من القوّة الى الفعل......................................... ١٠٥

٦ ـ تشريق ـ لكلّ متحرك محرّك لا يتحرك....................................... ١٠٦

٧ ـ تنبيه ـ النفس المجرّدة ومعالجة الجسد والنفس................................. ١٠٧

٨ ـ سياقة استشراقيّة ـ الاستناد إلى المبدأ القيّوم الحقّ ، جلّ مجده.................. ١٠٨

٩ ـ سياقة تشريقيّة ـ العقل الفعّال والجوهر العاقل البشرى واستكماله............... ١٠٨

١٠ ـ (إيماض ـ إلى السقاية الخامسة).......................................... ١٠٩

السقاية الرائعة

هذه السياقة ساقطة من النّسخة الخطيّة لايماضات المحقق الداماد ، قدّس سره

السّقاية الخامسة

التدرّج إلى الصّقع الرّبوبىّ وسوق النظر إلى القول الأحرى بالجناب الرّبوبيّ

١ ـ إيماض ـ متقرّر الحقيقة وغير متقرّر الحقيقة.................................. ١١٠

٢ ـ إيماض ـ الماهيّات المتأصّلة والمقولات........................................ ١١١

٣ ـ إيماض ـ (انتهى الموجود من الإيماضات للمير الدّاماد ، قدس‌سره).

(كتابخانه مجلس شوراى اسلامى (شماره دوم) مجموعه ، ش ٢٢٩)

(٢)

التقديسات

تقريظ صدر الدّين محمد بن ابراهيم الشيرازىّ................................... ١١٣

المقدّمة.................................................................... ١١٤

١ ـ إخاذة ـ وجوب الوجود بالذّات من براهين التوحيد........................... ١١٥

٢ ـ تشريق ـ استناد معلول واحد إلى علّتين مستقلّتين مستحيل.................... ١١٦

٣ ـ تشريق ـ المعلول الواحد له علّة واحدة بعينها................................. ١١٦

٤ ـ تشريق ـ المتّحد بالنّوع يستند إلى المتحد بالنوع............................... ١١٧

٥ ـ تشريق ـ مبدأ الانتزاع هو الطباع المشترك.................................... ١١٨

٦ ـ تشريق ـ الوجود المطلق مطابق لنفس الذّات المتقرّرة........................... ١١٨

٧ ـ تقديس ـ الوجوب الذّاتىّ فعليّة الحقيقة والامكان هلاك الذّات................. ١٢٠

٨ ـ تقديس ـ الواجب بالذّات مبدأ وجوب التقرّر بالفعل......................... ١٢١

٩ ـ فحص ـ القيّوم بالذّات فى الوجود ليس مكانىّ الذّات........................ ١٢٢

١٠ ـ تقديس ـ تضامّ الحقائق ليس يفيد تحصّلا نوعيّا............................ ١٢٢

١١ ـ تقديس ـ البسيط في العقول والبسيط فى الوجود........................... ١٢٤

١٢ ـ تقديس ـ الأجزاء الوجوديّة للماديّات لا للمفارقات......................... ١٢٤

١٣ ـ تقديس ـ المتقرّر بذاته لا يكون ملتئم الذّات من طبائع متباينة................ ١٢٤

١٤ ـ استقصاء ـ تقدّس الواجب عن الذّاتيات المحمولة والأجزاء المعنويّة............. ١٢٥

١٥ ـ تقديس ـ تقدّس القيّوم الواجب عن الأجزاء الانحلاليّة أيضا.................. ١٢٧

١٦ ـ تقديس ـ القيّوم الواجب لا يصير جزءا لحقيقة............................. ١٢٨

١٧ ـ تقديس ـ الجناب الرّبوبىّ مسبّب الأسباب ولا سبب له...................... ١٢٨

١٨ ـ تقديس ـ الواجب بالذات إنيّته نفس ماهيّته............................... ١٢٨

١٩ ـ تقديس ـ الماهيّة مطابق الوجود العينىّ..................................... ١٢٩

٢٠ ـ تقديس ـ ما سوى الأحد الحقّ زوج تركيبىّ................................. ١٢٩

٢١ ـ تقديس ـ إضافة الوجود الى القيّوم إضافة بيانيّة............................ ١٢٩

٢٢ ـ تقديس ـ المفهوم من ماهيّة الأوّل تعالى أنيّته............................... ١٣٠

٢٣ ـ تقديس ـ الأوّل الحقّ مصداق حمل الوجود ومبدأ الانتزاع.................... ١٣٠

٢٤ ـ تقديس ـ الأوّل الحق موجود بالضّرورة وكذا صفاته تعالى..................... ١٣١

٢٥ ـ تقديس ـ تخصّص الوجود وخصوصيّات الماهيّات........................... ١٣١

٢٦ ـ تقديس ـ الموجود الحقّ هو الواحد القيّوم الواجب بالذّات.................... ١٣٣

٢٧ ـ تقديس ـ يجب أن يكون للوجود وجود بالذّات............................ ١٣٢

٢٨ ـ تقديس ـ الحقيقة الحقّة هى الوجود القائم بذاته............................ ١٣٥

٢٩ ـ استضاءة ـ المتمايز فى التقرّر وفى لحاظ العقل والافتراق بالماهيّة أو بعضها...... ١٣٦

٣٠ ـ حكومة ـ الواحدات فى الماهيّات وكيفيّاتها................................. ١٣٦

٣١ ـ تشريق ـ ذات الشيء ومقوّم الشيء لا يحتمل الزّيادة والنّقصان............... ١٣٨

٣٢ ـ حكومة ـ اختلاف الوجود القيّومىّ والوجودات الإمكانيّة الهالكة............. ١٣٨

٣٣ ـ تشريق ـ التماميّة والنقص فى موارد مختلفة.................................. ١٤١

٣٤ ـ تشريق ـ تشكيك الطبيعة المرسلة......................................... ١٤٢

٣٥ ـ تقديس ـ الواجب بالذّات هو الواجب الحقّ والكمال المطلق................. ١٤٣

٣٦ ـ تقديس ـ حقيقة الوجوب لا تكون ماهيّة نوعيّة............................ ١٤٤

٣٧ ـ تقديس ـ حقيقة الوجوب لا تكون ماهيّة مبهمة........................... ١٤٥

٣٨ ـ تقديس ـ الوجوب بالذّات لا يحتمل الاشتراك.............................. ١٤٦

٣٩ ـ تقديس ـ المتوحّد بالحقيقة لا شريك له ولا حدّ له ، حقيقة وجود............. ١٤٦

٤٠ ـ تقديس ـ الواحد الحقيقىّ لا حدّ له فلا برهان له ، بل هو البرهان والشاهد.... ١٤٧

٤١ ـ مفحص ـ الوقوف على حقائق الأشياء ليس فى قدرة البشر.................. ١٤٨

٤٢ ـ تقديس ـ تعريف الحقيقة القيّوميّة متعالية عن الماهيات الجائزات............... ١٥٠

٤٣ ـ تقديس ـ المعنى المصدرىّ لا يكون من عوارض الذات والماهيّة................ ١٥١

٤٤ ـ تقديس ـ وجوب التقرّر للقيّوم الواجب يكون بنفس ذاته.................... ١٥٢

٤٥ ـ تقديس ـ الوجوب بالذّات عنوان حقيقة القيّوم بالذات...................... ١٥٢

٤٦ ـ تقديس ـ برهان التوحيد منتظم نظمه الطبيعىّ.............................. ١٥٤

٤٧ ـ تقديس ـ المجعول الأوّل يستدعى الجاعل الواجب بالذات.................... ١٥٥

٤٨ ـ تقديس ـ الناظم للنظام الجملىّ الواحد الأتمّ نظام الخير قيّوم واحد............. ١٥٥

٤٩ ـ تقديس ـ القيّوم الواجب هو الوجود الصّرف الحقّ.......................... ١٥٧

٥٠ ـ تقديس ـ كافّة الماهيّات ترتبط بواحد حق قيّوم............................. ١٥٨

٥١ ـ تقديس ـ الصّفات الكماليّة فى الماهيّات ظلال الكمالات فى القيّوم بالذّات.... ١٥٩

٥٢ ـ ظنون وتنبيهات ، تعريفات للتوحيد ليست مرضيّة......................... ١٦٠

٥٣ ـ تقديس ـ إطلاق «الوجود لا فى موضوع» على القيّوم الواحد ليس من قبيل الجنس ١٦١

٥٤ ـ تقديس ـ وحدة البارى تعالى ليست وحدة عدديّة.......................... ١٦٣

٥٥ ـ تقديس ـ مبحث العلم ، علم الواجب الحق أكمل العلوم.................... ١٦٦

٥٦ ـ تنبيه ـ الشيء العاقل المجرّد معقول نفسه وعقل ذاته......................... ١٦٧

٥٧ ـ تقديس ـ العلم والكمالات عين الحقيقة الحقّة.............................. ١٦٧

٥٨ ـ تقديس ـ القيّوم الحقّ هو علم محض لا كثرة فيه من جهة العلم............... ١٦٨

٥٩ ـ تشريق ـ العلم بالعلّة يوجب العلم بماهيّة المعلول وإنيّة....................... ١٦٩

٦٠ ـ تقديس ـ المعلوم الفعلىّ والمعلوم الانفعالىّ.................................. ١٧٠

٦١ ـ تقديس ـ علم الجاعل التّامّ بنفسه وبالأشياء فوق التّمام..................... ١٧٠

٦٢ ـ تقديس ـ عقل الشيء لذاته وجوده لذاته وعقله لغيره وجود الغير عنده........ ١٧١

٦٣ ـ بسط ـ المعلومات متضاعفة الفاقة الى الجاعل العالم بها...................... ١٧٢

٦٤ ـ تلويح ـ الوجود الواجب بالذّات له الاضافة الجاعليّة إلى غير ذاته............. ١٧٤

٦٥ ـ تقديس ـ ذات الجاعل العالم محيط بكلّ المعلومات.......................... ١٧٥

٦٦ ـ تشريق ـ علوم العقول من فيوض علم الحقّ سبحانه......................... ١٧٧

٦٧ ـ تقديس ـ العلم البسيط الحق أبلغ العلوم تجرّدا.............................. ١٧٨

٦٨ ـ استشراق ـ الفاعل الحق العالم بالأشياء أقرب من كلّ شيء................... ١٧٩

٦٩ ـ تقديس ـ القيّوم بالذات يعقل كل شيء عقلا غير زمانىّ..................... ١٨٠

٧٠ ـ تشريق ـ العلة الأولى للتكثّر هى الموجود القارّ القابل للوضع................. ١٨١

٧١ ـ تشريق ـ الزمان والدّهر والسّرمد.......................................... ١٨٢

٧٢ ـ تشريق ـ نسبة الأمكنة والأزمنة إلى القيّوم واحدة........................... ١٨٣

٧٣ ـ تأنيس تمثيلىّ ـ نسبة الأشياء والموجودات إلى البارى تعالى.................... ١٨٥

٧٤ ـ تشريق ـ التّشخّص مطلق على معنيين.................................... ١٨٦

٧٥ ـ تغريب وتشريق ـ الجاعل التامّ يفعل تشخّص الهويّة بذاته.................... ١٨٦

٧٦ ـ تشريق ـ العلم بالجسمانىّ احساسىّ أو تعقّلي.............................. ١٨٩

٧٧ ـ تقديس ـ القيّوم الواجب أقدس من أن يكون زمانيّا أو مكانيّا................ ١٩٠

٧٨ ـ حكمة تفسّرية ـ توضيح فى العلم الإلهيّ فى الكتاب الكريم................... ١٩٣

٧٩ ـ وهم وتقديس ـ علم البارى العلم التامّ بكنه الماهيّة ليس يزداد أو يشتدّ........ ١٩٤

٨٠ ـ شكّ وتقديس ـ إضافة الجاعل العالم الحق إلى مجعولاته ومعلوماته بغير نهاية..... ١٩٦

٨١ ـ تقديس ـ مراتب علم الفيّاض سبحانه بتراتيب النّظام....................... ١٩٧

٨٢ ـ إيقاظ ـ علم الجاعل الحقّ بأفعال الانسان لا يصادم اختيار الإنسان........... ١٩٨

٨٣ ـ تقديس ـ أكمل الإدراك للبارى تعالى ثم للأنوار العقليّة ثم العلوم النّفسانيّة..... ١٩٩

٨٤ ـ تعقيب ـ تعرّف الإنسان بالأسماء الحسنى لله تعالى.......................... ٢٠١

٨٥ ـ تقديس ـ جاعل النظام مفيض الخير بالعلم والاختيار........................ ٢٠١

٨٦ ـ تقديس ـ القيّوم المفيض للمجعولات يعلمها ويوحى بها من غير طلب وشوق... ٢٠٢

٨٧ ـ تقديس ـ العالم الحق كما لعلمه مراتب لإرادته أيضا مراتب.................. ٢٠٤

٨٨ ـ تذييل ـ مراتب العلم والإرادة ونقع على معان ثلاثة......................... ٢٠٥

٨٩ ـ تقديس ـ فاعليّة الفاعل الحق والغرض والغاية والفائدة....................... ٢٠٦

(كتابخانه مجلس شوراى اسلامى (شماره دوم) ، مجموعه ، ش ٢٢٩)

(٣)

الإيقاظات

مقدّمه ـ فى مسألة خلق الأفعال............................................... ٢٠٧

الإيقاظ الأوّل ـ خيرات نظام الوجود والشّرور................................... ٢١٤

الإيقاظ الثاني ـ المادّة الأولى القابلة والحكمة المتصلة.............................. ٢٢١

الإيقاظ الثالث ـ لا جبر ولا تفويض ولكن أمر بين أمرين........................ ٢٢٢

الإيقاظ الرابع ـ الرّوايات فى الأمر بين الأمرين ، الاثنتان والتّسعون عددا............ ٢٢٧

الإيقاظ الخامس ـ القدريّة والجبريّة والمفوضة..................................... ٢٥٥

نقل كلام من رسالة «جبر وقدر» من نصير الدين الطوسى باللغة الفارسيّة......... ٢٥٨

الإيقاظ السّادس ـ أفعال العباد والإرادة ونظام الوجود الخير....................... ٢٦٠

(كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ، مجموعه طباطبائى ، ش ٨٨٣)

(٤)

الإعضالات      ٣٦٧

المقدّمة.................................................................... ٢٦٧

الإعضال الأوّل ـ زاوية حدبة الدائرة والخطّ المماسّ إيّاها.......................... ٢٦٧

الإعضال الثاني ـ نسبة الكرة إلى الكرة وحكمها................................. ٢٦٨

الإعضال الثالث ـ نسبة المحيط والقطر ومقدارها................................. ٢٦٩

الإعضال الرابع ـ جيب نصف سدس الدّور وحكمه............................. ٢٦٩

الإعضال الخامس ـ مبصران معا وإبصارهما يمكن أم لا........................... ٢٧٠

الإعضال السادس ـ مقدار اليوم وليله دورة تامّة من معدّل النهار.................. ٢٧٠

الإعضال السابع ـ المعلول مع تحقق العلة متصاعد إلى الجاعل الحق................. ٢٧١

الإعضال الثامن ـ العلّة المعدّة ومادّة المعلول..................................... ٢٧١

الإعضال التاسع ـ السّلسلة الوجودية والعلّة التامّة............................... ٢٧٢

الإعضال العاشر ـ لازم الماهيّة واستناده إلى الماهيّة والجاعل........................ ٢٧٣

الإعضال الحادى عشر ـ علم الله سبحانه بكلّ شيء عين ذاته.................... ٢٧٣

الإعضال الثاني عشر ـ الجعل المركب واستناد المركّب إلى الجاعل................... ٢٧٣

الإعضال الثالث عشر ـ إرادة الله تعالى ليست عين علمه تعالى................... ٢٧٤

الإعضال الرابع عشر ـ القدرة الاختياريّة ومعناها................................ ٢٧٥

الإعضال الخامس عشر ـ حمل الجزئىّ على الجزئىّ وحمله على الكلىّ................ ٢٧٦

الإعضال السّادس عشر ـ تقسيم الحكم الى الأحكام الخمسة..................... ٢٧٦

الإعضال السابع عشر ـ الصّلاة فى المكان المغصوب............................. ٢٧٧

الإعضال الثامن عشر ترك المسنونات بأسرها من الكبائر......................... ٢٧٨

الإعضال التاسع عشر ـ نيّة المعصية وحكمها................................... ٢٧٨

الإعضال العشرون ـ معنى الكراهة فى العبادات.................................. ٢٧٩

(كتابخانه ملك ، موقوفه آستان قدس رضوى ، مجموعه ش. ٢ / ٦٦٧)

(٥)

خلسة الملكوت

المقدمة.................................................................... ٢٨١

الرشح الأوّل

صانع التجوهر والوجود قد توحّد بالقدم الصريح واستأثر بالأزليّة السرمديّة

١ ـ الإفاضة من عالم الملكوت لإملاء هذه الرّسالة............................... ٢٨٣

٢ ـ ترشيح ـ الحركة التوسّطيّة وعروضها للوجود.................................. ٢٨٦

٣ ـ خلسة قدسيّة ـ تقدّم البارى سبحانه سرمدىّ وذاتيّ والعالم متأخّر هويّة.......... ٢٨٧

٤ ـ عقد وعقبات ثلاث ـ الجاعل التامّ البارى الأزلىّ والزّمان الحادث............... ٢٨٨

٥ ـ خلسة ملكوتيّة ـ إفاضة الجاعل التامّ على المجعول الحادث..................... ٢٩٠

٦ ـ تشريق ـ أجوبة المعضلات والشّبهات فى الجاعل والحدوث..................... ٢٩٢

٧ ـ عقد وحلّ ـ إيجاد العالم المعدوم والوجود الحادث............................. ٢٩٣

٨ ـ تشريق ـ الإبداع والصّنع فى قاطبة الموجودات................................ ٢٩٤

٩ ـ تشريق ـ كيفيّة خلق العالم بعد عدمه الصّريح................................ ٢٩٥

١٠ ـ توفيقة ـ الشبهات فى الدهر والزمان والحادثات............................. ٢٩٧

١١ ـ وهم وتحصيل ـ العدم المستمرّ والفضاء الممتدّ والجرم الأقصى................. ٢٩٨

١٢ ـ حكومة ـ أقوال المتكلفين وقول الحكماء فى النظام وأجزائه................... ٢٩٩

١٣ ـ تعقيب ـ قاطبة الأشياء المسبوقة بالعدم الدهرىّ فائضة عن صنع الجاعل الحق.. ٣٠٠

١٤ ـ ختام ـ الخلق والبعث والمخلوقات. وذكر أحد عشر حديثا فى الباب.......... ٣٠٢

١٥ ـ تعقيب ـ نظام الكل ونظر الطوائف فى الحدوث............................ ٣٠٥

الرّشح الثاني

فى تحقيقات وتفصّيات يستتمّ بها إسباغ الفحص وإشباع النظر فى ما كنّا بسبيله

١ ـ خلسة ملكوتيّة ـ موضوع التغيّر مستوجب للامتداد وصدور الحوادث........... ٣٠٦

٢ ـ ترشيح ـ وجود المبدع الحقّ وجعل العالم وإفاضة الخير.......................... ٣٠٦

٣ ـ تفصية ـ الحوادث الدهريّة والحوادث الكوفيّة الزمنيّة ونظام الخير................ ٣٠٧

٤ ـ شكّ وتحقيق ـ الزمان والحركة والبحث فيهما................................. ٣٠٩

٥ ـ تذكرة ـ نهايات المقادير من الوضع لا من جهة المقداريّة....................... ٣١٠

٦ ـ خلسة ملكوتيّة ـ انواع اللزوم والتلازم بين اللازم والملزوم....................... ٣١١

٧ ـ تنوير ـ معنى ملزوم الزوجيّة ونسبته لنفس الأربعة مثلا......................... ٣١١

٨ ـ إزاحة إعضال ـ الملازمة وقدم العالم والدوام الدهرىّ........................... ٣١٢

٩ ـ تذنيب ـ العلاقة والاستلزام وجائز الذات الحادث............................ ٣١٣

١٠ ـ خلسة ملكوتية ـ الحركة ثباتها مستند إلى الجاعل السرمدىّ................... ٣١٣

١١ ـ ترشيح ـ الحركة القطعية والتوسّطيّة معدّة للحوادث الزمانيّة................... ٣١٤

١٢ ـ فصّ ـ الحدوث الذاتىّ والدهرىّ والزمانىّ وملك الامكان..................... ٣١٦

١٣ ـ تصريح تشريقىّ ـ الحركة فى الأسطقسات والأفلاك والنفوس العقليّة........... ٣١٧

١٤ ـ ذنابة ـ الإرادة الجزئيّة والحركة الجزئيّة والنّسبة بينهما......................... ٣١٨

١٥ ـ تتمّة ـ النفوس الفلكيّة وتأثيرها فى الأجرام السّماويّة........................ ٣١٩

١٦ ـ اقتصاص ـ المعدّات وترتّب الوجود إلى القيّوم الواجب تعالى.................. ٣١٩

١٧ ـ خلسات ملكوتيّة الذوات الممكنة باطلة إلّا بإفاضة الجاعل القيّوم تعالى....... ٣٢٣

١٨ ـ خلسة التذكاريّة ـ الحوادث الزمانيّة وآنات الوجود........................... ٣٢٦

١٩ ـ حكومة ـ محاولة تصحيح الحدوث الزّمانىّ................................. ٣٢٨

(كتابخانه ملك ، موقوفه آستان قدس رضوى ، ش ١٦٨٨)

(٦)

الصّراط المستقيم

١ ـ ديباچه ـ الحمد والصّلاة على النبي وآله..................................... ٣٢٩

٢ ـ مقدّمة ـ مسألة ارتباط الحادث بالقديم...................................... ٣٣١

٣ ـ عهد ووصيّة ـ بيان مقام النفس والعقل..................................... ٣٣٤

٤ ـ إيقاظ عقلىّ ـ خلعيّة فلوطين ، وظنّ أنّه من أرسطو.......................... ٣٣٥

المساق الأوّل

فى مقدّمة ما أريد تقديمه

وفيه ترع

التّرعة الأولى

فى أوعية الوجود وأحوال الموجود بحسبها وما يلتصق بذلك فى خمسة فصول

الفصل الأوّل

فى الامتداد الزّمانىّ وما نيط به تقرير الزّمان

١ ـ تنبيه تحصيلىّ ـ القبليّة والبعديّة بالذات والزمان.............................. ٣٣٩

٢ ـ تحكيم ـ قبل بحسب الزّمان وقبل بحسب الدهر.............................. ٣٤٠

٣ ـ تسديد ـ القبلية والبعديّة إضافيّتان فى العقول................................ ٣٤٠

٤ ـ إفصاح ـ الزمان ومقدار الحركة المتصلة...................................... ٣٤٢

٥ ـ تبيان ـ المسافة والسّرعة والبطء

٦ ـ إشارة ـ للحركة كميّة ولها عدد............................................ ٣٤٣

٧ ـ سياقة ـ الزمان كم متصل بالذات وبالعرض ومنفصل بالعرض.................. ٣٤٤

٨ ـ تلويح استناريّ ـ الحركة كمال ما بالقوّة أو خروج من القوّة إلى الفعل............ ٣٤٤

٩ ـ مصباح ـ الزمان والحركة استعداد الموهوب من القسمة......................... ٣٤٥

١٠ ـ إحصاء ـ الأقوال فى وجود الزمان ونفيه وكيفيّة............................. ٣٤٦

١١ ـ تذنيب ـ الاشاعرة وقولهم فى المذاهب فى أمر الزّمان......................... ٣٤٧

١٢ ـ تشعيب ـ الحكماء والمتكلمون من قديم الزمان وأقوالهم فى الزمان والدهر

١٣ ـ إيضاح ـ الحركة غير متصفة بالسرعة والبطء وكذا الزمان..................... ٣٤٧

١٤ ـ تفصلة فيها تبصرة ـ المحصّلون وغيرهم والزّمان وعدمه....................... ٣٤٨

١٥ ـ أسّ قانونىّ ـ الطبيعة بشرط شيء لذاتها وغيرها............................. ٣٤٨

١٦ ـ عقد وحل ـ الممكن واحتياجه إلى العلّة.................................... ٣٤٨

١٧ ـ تنوير ـ بعدية الوجود بالنظر إلى ذات الزمان............................... ٣٤٩

١٨ ـ شك وتكشاف ـ المشابهة والمناقضة فى أفراد الماهيّة.......................... ٣٤٩

١٩ ـ مدحضة ـ تقابل العدم والوجود وقول صدر المدققين فيه..................... ٣٥٠

٢٠ ـ تذييل فيه هدم وتحصيل العارض للعدم والعدم وبيان الدوانىّ................. ٣٥١

٢١ ـ قسطاس ـ نوعيّة الشيء الأخصّ من طبيعة................................ ٣٥٣

٢٢ ـ وهم وإزاحة تقيّد المقيّد دون المطلق أو الفرد دون الطبيعة.................... ٣٥٤

٢٣ ـ تذكير ـ عدم العدم من أفراد العدم باعتبار طبيعة........................... ٣٤٥

الفصل الثّاني

فى استيناف القول فى أمر الزمان على طور آخر

١ ـ تمهيد ـ الجسم عديم المفاصل والزمان مقدار وهو متصل....................... ٣٥٥

٢ ـ إشارة ـ أجزاء المتصل ليست معدومة صرفة.................................. ٣٥٥

٣ ـ سدّ ثغرة ـ حيثيّة اختلاف العرض والانقسام الخارجىّ......................... ٣٥٦

٤ ـ وهم وإحصاف ـ الأجزاء المقداريّة وحملها على المتصلات...................... ٣٥٦

٥ ـ افتحاص وفحص ـ الحمل ما هو والدّوانيّ فى حاشية الإشارات................. ٣٥٧

٦ ـ ميزان ـ معيار الحمل فى الذاتيّات ونسبة ذى الذاتىّ إليها...................... ٣٥٨

٧ ـ أساس ـ الوجود ليس هو الّا نفس الموجوديّة المنتزعة.......................... ٣٥٨

٨ ـ ارشاد ـ الماهيّات المتباينة والاتحاد فى الوجود................................. ٣٥٨

٩ ـ إفصاح ـ اتّحاد الموضوع والمحمول فى مناط الحمل............................. ٣٥٩

١٠ ـ تذكرة ـ الآن من الزّمان والنقطة من الخطّ.................................. ٣٥٩

١١ ـ فصّ تأسيسىّ ـ أمر الآن ونسبته إلى الزمان............................... ٣٦٠

١٢ ـ إشارة ـ اتصال الزمان وأزل محدود بالآن................................... ٣٦٠

١٣ ـ تذكار ـ ما ذكر فى الشفاء فى أمر الآن................................... ٣٦٠

١٤ ـ نقد ـ معيّة غير الزمانيّات مع الزمان ومعيّة المفارقات........................ ٣٦١

١٥ ـ استذكار ـ الأطراف والنهايات للمقادير من جهة الوضع.................... ٣٦١

١٦ ـ نياط ـ النقطة لا تلزم طبيعة الخطّ من حيث هى خطّ....................... ٣٦٢

١٧ ـ مفحص تذكيرىّ ـ المقدار فى امتداده وانتهاء الامتداد....................... ٣٦٢

١٨ ـ فصّ ـ الامتداد المستدير عند نقطة الرأس منتف وحادث.................... ٣٦٢

١٩ ـ استبصار ـ انقطاع الزمان والملازمة وجود الآن.............................. ٣٦٣

٢٠ ـ نقاوة معياريّة ـ الانطباق بين المسافة والحركة................................ ٣٦٣

٢١ ـ إشارة ـ الحركة الموجودة لا مع أحد من السرعة والبطء فى زمان............... ٣٦٤

٢٢ ـ تأسيس ـ السّرعة والبطء وعدم الاختلاف بالنوع........................... ٣٦٤

٢٣ ـ ذنابة ـ الاستقامة والاستدارة فى الحركة.................................... ٣٦٤

٢٤ ـ تنبيه وهتك ـ السريع والمستقيم والمقدار.................................... ٣٦٤

٢٥ ـ استكشاف فى علم الهيئة. مقدار درجة من مقعّره وعدد أميالها............... ٣٦٥

٢٦ ـ تأييد ـ إنّ الزمان بأجزائه من الساعات أظهر المقادير إنيّة.................... ٣٦٥

٢٧ ـ تشييد حدسىّ ـ الزمانيّات والمكانيّات..................................... ٣٦٦

٢٨ ـ إيقاظ ـ فعلية الآن فى الزمان وفعليّة النقطة................................ ٣٦٦

٢٩ ـ تبصير ـ الجرم المتحرك والحركة الحافظة للزمان............................... ٣٦٦

٣٠ ـ مضيق شكّ وفصية تحقيق ـ وجود الزمان ومقدار الحركة..................... ٣٦٦

٣١ ـ تذنيب ـ وجود الحركة وقول ابن سينا فى الشفاء............................ ٣٦٧

٣٢ ـ تفريع وضبط ـ الدوريّة أقدم الحركات بالطبع............................... ٣٦٨

٣٣ ـ كشف وإذاعة ـ قيام الزمان بشيء من الحركات............................ ٣٦٨

٣٤ ـ تبصرة ـ المتهوّسون بالقدم يجعلون الزمان غير متناه.......................... ٣٦٩

٣٥ ـ تكملة ـ من نفى السكون ومن أثبت ، وما قال فى الشفاء.................. ٣٦٩

٣٦ ـ أوهام وتنبيهات ـ الميل لا يكون علّة معدّة للوصول......................... ٣٧٠

٣٧ ـ هتك وحكومة ـ المماسّة واللامماسّة....................................... ٣٧١

٣٨ ـ شكّ وإفشاء ـ كرات صغرى ووسطى وكبرى............................... ٣٧١

٣٩ ـ وضع استنكاريّ ـ وجود الميلين وتحقق السكون............................ ٣٧٢

الفصل الثالث

فيه يستقصى النّظر فى الآن السيّال وتحلّ شكوك قيلت فى أمر الزّمان و

الآن ويحقّق معنى كون الزّمان غير قارّ الذّات

١ ـ مدخل ـ حقيقة الآن والطرف الوهمىّ ، والسطح والنقطة...................... ٣٧٤

٢ ـ توطئة ـ التوسّط بين المبدأ والمنتهى للمسافة................................. ٣٧٤

٣ ـ إيناس ـ النقطة فاعلة الخطّ كالوحدة للعدد.................................. ٣٧٥

٤ ـ إذاعة ـ الحركة بمعنى القطع شيء وأشياء.................................... ٣٧٦

٥ ـ ذكر فيه تشييد ـ الانتقال والمنتقل وقول الشيخ فى الشفاء..................... ٣٧٦

٦ ـ تنبيه ـ الامر البسيط فى الحركة ، وقطوع أجزاء المسافة........................ ٣٧٧

٧ ـ إشارة ـ الآن السيّال والحركة التوسّطيّة والارتسام.............................. ٣٧٨

٨ ـ وهم وهتيكة ـ المذاهب الباطلة فى الحركة والآن............................... ٣٧٨

٩ ـ شكّ وتحقيق ـ قول فى زمان الحركة والآن وإزالته.............................. ٣٧٩

١٠ ـ عقدة وحلّ ـ وصل المتحرك إلى المنتهى ووجود الحركة........................ ٣٧٩

١١ ـ وهم وإزاحة ـ اتصال الحركة الماضية بالمستقبلة.............................. ٣٨٠

١٢ ـ إماطة ريبة ـ وجود الماضى والحافيّين حول عرش التحقيق..................... ٣٨٠

١٣ ـ دفاع وهم ـ الحركة اسم لمعنيين والشيخ الرّئيس.............................. ٣٨١

١٤ ـ استصباح ـ العادّ الحقيقىّ أوّل معط للشىء معنى الوحدة.................... ٣٨٣

١٥ ـ ذيل ـ الآن فى الحدود لابن سينا وشرح حكمة الاشراق..................... ٣٨٤

١٦ ـ شكوك وأوهام ـ وجود الزّمان والمعيّة والمسافة............................... ٣٨٦

١٧ ـ ذكر فيه إشارات ـ حل الشكوك من قول الشيخ فى الشفاء.................. ٣٨٦

١٨ ـ تلخيص فيه تأييد ـ أقسام الزمان وقول الطوسى فى تلخيص المحصل........... ٣٨٧

١٩ ـ وهم وإيماء ـ قول أبى البركات والفخر الرازى فى الزمان...................... ٣٨٨

٢٠ ـ شكّ وإشارة ـ النقطة من الخطّ والآن من الزمان............................ ٣٨٩

٢١ ـ وهم وإشارة ـ نفس نهاية الزمان هو الآن والأطراف......................... ٣٩٠

٢٢ ـ تذييل ـ الخطّ والسطح والإطلاق باشتراك الاسم........................... ٣٩١

٢٣ ـ حكومة وردع ـ وجود السطح والخطّ والنقطة

٢٤ ـ استيقاظ ـ الزمان غير قارّ الذات واتّصاله................................. ٣٩٣

الفصل الرّابع

فى تحقيق معانى الدّهر والسّرمد وبيان متى الأشياء والفرق بين الزمانيّات و

الأشياء الغير الزمانيّة فى الانتساب الى الزمان وأمور أخر تتمّم النظر وتكمّل الغرض ٣٩٤

١ ـ سرّ طيّه أسرار ـ الامتداد من أوصاف الكميّة المتصلة لا غير.................. ٣٩٥

٢ ـ منهل ـ مقولة متى نسبة ما للشىء إلى الزّمان................................ ٣٩٥

٣ ـ جمع وتفريق ـ الأين منه حقيقىّ ومنه غير حقيقى............................. ٣٩٥

٤ ـ ذنابة ـ المتى الخاصّ وبحث ابن سينا مع الفارابى.............................. ٣٩٦

٥ ـ استشهاد ـ قول بهمنيار فى الأين والمتى...................................... ٣٩٧

٦ ـ هداية وتحصيل ـ متى الزّمانيّات فى الزمان أو فى طرفه......................... ٣٩٧

٧ ـ تأييد تنصيصىّ ـ كلام ابن سينا فى الكلمة الإلهيّة............................ ٣٩٧

٨ ـ دعامة تنويريّة ـ الكائن فى شيء والموضوع مع شيء........................... ٣٩٩

٩ ـ مشكاة فيها مصباح ـ الزّمانيّ والدّهرىّ والسّرمديّ............................ ٤٠٠

١٠ ـ تزييف وهم وإزالة شكّ ـ بحث الرازىّ والطوسىّ ، المعيّة والدهر............... ٤٠١

١١ ـ بسط وإحكام ـ قول ابن سينا ، الشيء ، مع وليس فى الزّمان................ ٤٠١

١٢ ـ ظنّ واستنكار ـ نسبة المتغيرات زمان والدّهر والسّرمد........................ ٤٠٢

١٣ ـ أوهام وتزييفات ـ الدهر والزّمان المجرّد من الحركة............................ ٤٠٥

١٤ ـ ذكر وإفادة ـ القبليّة والبعديّة فى أجزاء الزمان وغيرها........................ ٤٠٥

١٥ ـ إيقاد وإنارة ـ معيّة الأمور بحسب الدّهر والسّرمد........................... ٤٠٦

١٦ ـ تفسير ـ قول أمير المؤمنين ، عليه‌السلام ، مع كل شيء لا بمقارنة.................. ٤٠٨

١٧ ـ محاجّة برهانيّة فيها محجّة شعشعانيّة...................................... ٤٠٨

١٨ ـ تذكرة وهداية ـ يا قوم ، أليست المعيّة فى المعانى جارية؟..................... ٤٠٩

١٩ ـ زيادة هداية ـ ترتب أجزاء الزّمان وتعاقبها.................................. ٤١٠

٢٠ ـ تشبيه وتمثيل ـ خيط تختلف أجزاؤه لونا................................... ٤١٠

٢١ ـ كشف وشرح ـ العلم الزمانىّ ونفيه عن المبدأ الاوّل تعالى..................... ٤١١

٢٢ ـ تقرير وبسط ـ فى أثولوجيا ، فعل البارى الاوّل تام كامل..................... ٤١٢

٢٣ ـ مخلص وحكومة ـ القول بأنّ للبارى تعالى علما متكثرا....................... ٤١٩

٢٤ ـ احصاف ـ الاوّل يعقل ذاته ويعقل لوازم ذاته.............................. ٤٢١

٢٥ ـ تكملة ـ كلام الطوسى فى شرح رسالة العلم................................ ٤٢٢

٢٦ ـ إيهام وتبيين ـ نسبة الزّمانيّات إلى الزّمان.................................. ٤٢٥

٢٧ ـ وهم وكشف ـ كلام الخفريّ فى علم البارى بالجزئيّات الزّمانيّة................. ٤٢٦

٢٨ ـ زيادة كشف وايقان ـ التقدم والتأخّر الزّمانيّان.............................. ٤٢٨

٢٩ ـ نصّ ورصّ ـ معلومات البارى تعالى عند ابن سينا........................... ٤٢٩

٣٠ ـ استيثاق فيه ميثاق ـ تقدّم الحقّ الأول على كلّ جزء......................... ٤٣٣

الفصل الخامس

فى تحقيق الأزل والأبد والبقاء والسرمديّة وتفصيل تناهى الامتداد الزّمانىّ و

إحصاء المنتسبات إلى الزمان بالفيئيّة وبيان أنحاء الحدوث وذكر نيط بها القصد

من محصّلات الأصول ومكمّلات الفصول

١ ـ دعامة استنتاجيّة ـ الدوام على ما بحسب الوجود الزمانىّ وغير الزمانىّ........... ٤٣٤

٢ ـ تبصرة وإشارة ـ الدوام دوام سرمدىّ ودون سرمدىّ........................... ٤٣٤

٣ ـ تلويح ـ الدّوام بالذّات واللّادوام بالذّات.................................... ٤٣٥

٤ ـ إيماض ـ الأزل على ضربين زمانىّ وأرفع منه.................................. ٤٣٥

٥ ـ اقتصاص ـ الأزل مقدار من الزّمان الماضى والأبديّة........................... ٤٣٦

٦ ـ حكاية فيها دراية ـ البقاء فى كلمة الأشعرىّ والكعبىّ.......................... ٤٣٧

٧ ـ استيناف ـ الله تعالى محيط بالبقاء.......................................... ٤٣٨

٨ ـ تبصير تنبيهىّ ـ كلّ مفهوم ومعقول ومحسوس باطل إلّا وجهه الكريم............ ٤٣٩

٩ ـ ضابط تفصيلىّ ـ أسماء الله توقيفيّة ، إلّا بورود اذن بذلك..................... ٤٤٠

١٠ ـ تمهيد تذكيرىّ ـ الزمان بجميع أجزائه من أزله إلى ابده واحد شخصىّ.......... ٤٤٠

١١ ـ استبصار ـ الحركة القطعيّة والمسافة المتصلة................................. ٤٤١

١٢ ـ ظلمة وهم وإلاحة إزاحة ـ قول الغيلانى وفخر الدين الرازىّ.................. ٤٤١

١٣ ـ تسديد ـ الأمر المتصل المعقول والأمر الوجودىّ فى الخارج.................... ٤٤٣

١٤ ـ تأييد ـ الحركة بين القوّة المحضة والفعل المحض............................... ٤٤٤

١٥ ـ تكملة ـ الزمان الممتدّ والحركة المتصلة..................................... ٤٤٥

١٦ ـ تسجيل ـ المقادير القارّة عندهم ، كالجسم التعليمىّ......................... ٤٤٦

١٧ ـ نكتة ـ الزمان للزمان والحركة والآن السيّال................................. ٤٤٦

١٨ ـ إنارة تبصيريّة ـ الزّمان بهويّته الامتداديّة واحد شخصىّ...................... ٤٤٦

١٩ ـ تنظير استشهادىّ ـ للمنتسب بالزّمان أسوة بالمنتسب الى الامكان............ ٤٤٧

٢٠ ـ إشارة ملكوتيّة ـ الذي يكون حالا او مستقبلا بالنسبة إلينا.................. ٤٤٨

٢١ ـ كلمة عقليّة ـ المطلقة العامّة إمّا صادقة أزلا وأبدا وإمّا لا..................... ٤٤٨

٢٢ ـ نقاوة عرشيّة ـ التّرتب التعاقبىّ بين الحوادث الزمانيّة......................... ٤٤٩

٢٣ ـ استبصار عقلىّ ـ الزمان الممتدّ والحركة المتصلة.............................. ٤٥١

٢٤ ـ وهم وإزاحة ـ المتحركة التوسّطيّة الراسمة لمحل الزمان.......................... ٤٥٢

٢٥ ـ اشراق برهانىّ ـ الموجود التدريجىّ فى الماضى والمستقبل....................... ٤٥٣

٢٦ ـ شك وتحقيق ـ ما يهواه المتهوّسون بالقدم والمتكلمون........................ ٤٥٤

٢٧ ـ حكومة ـ السّبق وأجزاء الزمان والتقدّم بالزمان............................. ٤٥٦

٢٨ ـ صديع نور عقلىّ لصدع غيوم وهميّة ـ القدم والأزليّة......................... ٤٥٨

٢٩ ـ حكومة ـ إنكار وجود الزمان وما تشبّث أهل الكلام....................... ٤٦١

٣٠ ـ استقصاء فلسفيّ ـ المعيّة الغير الانطباقية فى الشفاء......................... ٤٦٢

٣١ ـ استصباح ـ معان محصّلة ثلاثة للحدوث.................................. ٤٦٣

٣٢ ـ حكمة إلهيّة ـ الزمان والحركة أخرجا من العدم إلى الوجود.................... ٤٦٥

٣٣ ـ مصباح عقلىّ ـ مجموع الزّمان مسبوق بالأزل الغير الزمانىّ.................... ٤٦٦

٣٤ ـ تبصير تفريعىّ ـ أجزاء الزّمان حاضرة عند البارى تعالى دفعة.................. ٤٦٧

٣٥ ـ خصوصة جدليّة على أسلوب برهان ـ التقدّم الزمانىّ كيف يكون............. ٤٦٧

٣٦ ـ استشهاد واستغراب ـ الوجود للزمان موجود بنفسه لا فى زمان................ ٤٦٨

٣٧ ـ تسوية برهانيّة فيها حكمة ربّانيّة ـ المتأخّر بالعلّية أو بالطبع.................. ٤٦٩

٣٨ ـ اقتصاص وحكومة ـ شبهات أبر قلس وهى تسع........................... ٤٧٠

٣٩ ـ ذيل ـ قال الشيخ : المحدث ، وكل معلول محدث........................... ٤٧٧

٤٠ ـ ختام ـ الموجودات منها متحققة ومنها أضعف فى الوجود.................... ٤٧٨

التّرعة الثانية

من المساق الأوّل من كتاب الصراط المستقيم فى أنحاء الحدوث الزّمانىّ وتحقيق القول فيها وما يترتّب على الفحص عنها وكشف غطاء الخفاء عن محيى الحق فى غوامض حكميّة ترتبط بمسائل الحركة وتلتصق بالمباحث الزّمانيّة

الفصل الأوّل

فى أنحاء الحدوث الزّمانىّ وتحقيق ما عليه الشّيء فيها وما يناط بالفحص عنها

على سبيل قول تفصيلىّ

١ ـ إشارة ـ الواحد الزمانىّ وعدمه دفعيّ وتدريجىّ................................ ٤٨٢

٢ ـ شك وهمىّ وفحص حكمىّ ـ الشيء يحصل يسيرا يسيرا ودفعة................ ٤٨٣

٣ ـ تبيان ـ الآن المشترك بين زمانين............................................ ٤٨٤

٤ ـ تنبيه ـ الحصول الدفعىّ وغيره وتعريفهما.................................... ٤٨٦

٥ ـ توضيح ـ الحادث الزمانىّ على ثلاثة أضرب.................................. ٤٨٦

٦ ـ استقراء ـ الأمور الآنيّة والحركات القطعيّة والتوسّطيّة........................... ٤٨٧

٧ ـ عقدة وحلول عويصات وبرهان أقليدس فى اصول الهندسة.................... ٤٨٨

٨ ـ تنوير وحل ـ الطفرة ، زاوية القطر والمحيط................................... ٤٩٠

٩ ـ تشكيك وتنظيم ـ الزاوية الحاصلة من القطر................................. ٤٩١

١٠ ـ تذكار ـ منطقة البروج ومطالع والطلوع.................................... ٤٩٣

١١ ـ تتمّة ـ منطقة للكرة المتدحرجة........................................... ٤٩٣

الفصل الثاني

فى كيفيّة تلبّس المتحرّك فى زمان الحركة بالمقولة التي فيها الحركة والنّظر فى ما

يظنّ أنّه ليس للمتحرك شيء من أفراد المقولة ما دامت الحركة ـ وتحقيق المعنى

المحصّل من ذلك ، وتعيين ماله منها ما دامت هى

مدخل

بلغ مقابلة بحسب الجهد والطاقة من نسخة بخطّه

(كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ، ش ١٣٨)

(٧)

المختصرات

١ ـ قوس النّهار............................................................ ٤٩٧

٢ ـ مفهوم الوجود والماهيّة................................................... ٥٠٣

٣ ـ القدرة................................................................. ٥٠٧

٤ ـ علم البارى تعالى........................................................ ٥٠٩

٥ ـ برهان أخصر وأمتن لتوحيد البارى تعالى................................... ٥١٠

٦ ـ حدوث العالم........................................................... ٥١٣

٧ ـ تعليقة على الجمع بين الرّأيين............................................. ٥٢٠

٨ ـ تعليقة على أنموذج العلوم للدوانىّ.......................................... ٥٢٠

٩ ـ تعليقة على حكمة الاشراق.............................................. ٥٢٣

١٠ ـ تعليقة على الشرح العضدى لمختصر الأصول للحاجبى فى الدلالات......... ٥٢٧

١١ ـ تعليقة فى أنّ الحمل دليل على الوجود الذهنىّ............................. ٥٢٨

١٢ ـ دفع شبهة الاستلزام المنقولة عن ابن كمونة................................ ٥٢٨

١٣ ـ حلّ مغالطة ابن كمونة................................................. ٥٢٩

١٤ ـ فحص تحقيقىّ فى حلّ مغالطة الاستلزام.................................. ٥٣١

١٥ ـ جواب المغالطة المشهورة لابن كمونة...................................... ٥٣٤

١٦ ـ تعليقة............................................................... ٥٣٤

١٧ ـ سدرة المنتهى......................................................... ٥٣٥

١٨ ـ تفسير آيه امامت إلهى................................................. ٥٤١

١٩ ـ ترجمه قوس النهار..................................................... ٥٤٧

٢٠ ـ تعريف بابن قتيبة مؤلف الإمامة والسياسة................................ ٥٥٣

٢١ ـ تعليقة فى إثبات الواجب تعالى شأنه..................................... ٥٥٣

٢٢ ـ تعليقة على حاشية شرح تجريد الاعتقاد للخفرى........................... ٥٥٤

٢٣ ـ شرح حديث تمثيل الإمام على بسورة التوحيد.............................. ٥٦٠

٢٤ ـ رساله «مكانا عليّا»................................................... ٥٦٤

٢٥ ـ جنّت ومكان روح..................................................... ٥٦٦

٢٦ ـ مقدّمه رساله شارع النجاة فى أحكام العبادات............................. ٥٦٨

(٨)

الإجازات

١ ـ الإجازة للسيّد أحمد العاملى.............................................. ٥٨١

٢ ـ الإجازة الثانية للامير احمد العاملى......................................... ٥٨٣

٣ ـ ما كتب المير الداماد على بعض تصانيف السيد احمد العاملى................. ٥٨٤

٤ ـ الإجازة للسيّد احمد العلوى ـ أو لصدر الدين الشّيرازىّ....................... ٥٨٤

٥ ـ الإجازة لسلطان العلماء.................................................. ٥٨٥

٦ ـ الإجازة للشيخ عبد الغفّار الرشتىّ......................................... ٥٨٦

٧ ـ الإجازة للشيخ صالح الجزائرىّ............................................. ٥٨٦

٨ ـ الإجازة للسيد حسين الكركىّ العاملىّ..................................... ٥٨٧

٩ ـ الإجازة لقارئ الصحيفة السّجاديّة

١٠ ـ الإجازة لميرزا شاهرخ بيگا قارئ الصحيفة السجّاديّة........................ ٥٨٩

١١ ـ الإجازة للسيّد محمد باقر المشهدىّ...................................... ٥٩٠

١٢ ـ الإجازة لعبد المطلب الطالقانىّ........................................... ٥٩١

١٣ ـ الإجازة لصدر الدّين محمد الشيرازىّ..................................... ٥٩١

١٤ ـ الإجازة لمعصوم كاتب الخليفة........................................... ٥٩٢

(٩)

المكاتبات

١ ـ نامه به امير محمد مؤمن (شمسا گيلانى).................................... ٥٩٣

٢ ـ نامه به ميرزا رضى صدارت پناه........................................... ٥٩٤

٣ ـ نامه به نوّاب آصف خان................................................ ٥٩٥

٥ ـ كتابت ميرداماد در مجموعه ملّا صدرا شيرازى.............................. ٥٩٧

٦ ـ جواب سؤال براى توضيح شعر سيف اسفرنگ............................. ٥٩٨

٧ ـ مشاعره ميرداماد وشيخ بهائى

٨ ـ نامه به اعتماد الدولة ابو الحسن.......................................... ٦٠١

٩ ـ نامه به حكيم شفائى.................................................... ٦٠٢

١٠ ـ نامه به ملا عبد الله شوشترى........................................... ٦٠٣

١١ ـ نامه ملا عبد الله به ميرداماد ونماز او بر جنازه ملّا عبد الله................. ٦٠٤

١٢ ـ نامه شيخ بهائى به ميرداماد............................................. ٦٠٦

١٣ ـ نامه ميرداماد به شيخ بهائى............................................. ٦٠٧

١٤ ـ نامه شاه عباس به شريف مكّه به إنشاء ميرداماد.......................... ٦٠٨

١٥ ـ مكتوب براى رفع محاصره بغداد به شاه عباس............................. ٦١٢

١٦ ـ نامه شاه عباس به مفتى خواندگار روم به إنشاء ميرداماد.................... ٦١٣

١٧ ـ نامه شاه عباس به سعد الدين معلّم خواندگار روم به إنشاء ميرداماد......... ٦١٥

١٨ ـ نامه سعد معلّم سلطان مراد به شاه عبّاس................................ ٦١٨

١٩ ـ نامه شاه عباس به معلّم پادشاه روم ، مسوّده ميرداماد...................... ٦٢٠

٢٠ ـ نامه شاه عبّاس به معلّم پادشاه روم ، از روى نوشته ميرداماد................ ٦٢٦

(١٠)

الإرشادات

اين مجموعه مشتمل است بر پنج عنوان كه ميرداماد در صورت ادعيه ومناجات در بيان حالات روحانى خويش يا تولّى وتبرّى قلبى يا سفارش ووصيّت به آشنايان ووارثان خود نوشته است ومى تواند براى ديگران مايه هدايت وارشاد در اين گونه بحث ها ومسائل باشد.

اميد است كه نوادر وفوائد ديگر او كه در گوشه وكنار كتابخانه ها وكتابها پيدا شود نيز در بخش هاى دوم وسوم مصنفات ميرداماد به چاپ برسد به يارى خدا.

١ ـ الحرز الحارز............................................................ ٦٣١

٢ ـ الخلسة................................................................ ٦٣٢

٣ ـ ترجمة الخلسة........................................................... ٦٣٣

٤ ـ الخلعيّة................................................................ ٦٣٤

٥ ـ التولّى والتّبرّى.......................................................... ٣٦٣

٦ ـ الوصيّة................................................................ ٦٣٧

مصنّفات ميرداماد - -١

المؤلف:
الصفحات: 52
  • پيشگفتار از دكتر مهدى محقق 7 ـ 24
  • ديباچه مصحّح 25 ـ 26
  • فهرست مطالب مصنّفات ميرداماد 27 ـ 52
  • متن كتاب 1 ـ 638
  • مقدّمه انگليسى پروفسور هرمان لندلت 9 ـ 1
  • 1 ـ الشهادة بأنّ هذه الرّسالة مكتوبة بخطّ صدر المتألهين 1
  • 2 ـ خطبة الرسالة 2
  • 3 ـ التقدمة فى تحديد حريم النّزاع فى حدوث عالم الجوار 3
  • السّقاية الأولى
  • فيها فرقان شئون الموجود بحسب أطوار أوعية الوجود ثم سياق التبيان على نمط آخر 5
  • (فيها إيماضات)
  • 1 ـ إيماض ـ الزّمان والمكان والدّهر 5
  • 2 ـ إيماض ـ الزّمان والدّهر والسّرمد 6
  • 3 ـ إيماض ـ الوجود فى الزّمان أخصّ من الوجود فى الدّهر 8
  • 4 ـ إيماض ـ الدّوام الدّهرى هو السّرمديّة 8
  • 5 ـ إيماض ـ عدم الحادث من مبادى وجود الزّمان 9
  • 6 ـ إيماض ـ السّبق الزّمانيّ والدّهري السّرمديّ 9
  • 7 ـ إيماض ـ القبليّة السّرمديّة والبعديّة الدهريّة 9
  • 8 ـ وهم وإزاحة ـ التقدّم من صفات الحقّ تعالى 10
  • 9 ـ إيماض ـ الطارئ هو الوجود والعدم فى الزّمان حقّ 12
  • 10 ـ إيماض ـ الحادث يبطل العدم الزّمانيّ 12
  • 11 ـ إيماض ـ نسبة الموجود المعيّن الى سائر الموجودات 12
  • 12 ـ تشريق ـ معيّة الحق القديم ونسبته الإحاطيّة 13
  • 13 ـ سياقة ـ الحدوث الدّهريّ لعوالم الجواز والإمكان 14
  • 14 ـ حكومة ـ آراء المشائيّة والرّواقيّة والحكماء السّبعة 15
  • 15 ـ استشراق ـ الفاعل الحقّ لا تجدّد فيه 15
  • 16 ـ تنبيه ـ الزمان دهريّ ولا عكس 17
  • 17 ـ تذييل ـ مناط علاقة المفارق مع الزّمانىّ 19
  • السّقاية الثانية
  • فيها طائفة من شئون الحوادث بحسب أحكام الحدوث ثمّ التبيان على نمط آخر
  • 1 ـ إيماض ـ أنواع السّبق الباقية 20
  • 2 ـ إيماض ـ سبق الماهيّة على الوجود وسبق جاعل الماهيّة 21
  • 3 ـ إيماض ـ الحقيقة الامكانيّة حيّز القوّة المحضة 22
  • 4 ـ إيماض ـ المعلول له مرتبة القوّة والفعليّة 24
  • 5 ـ إيماض ـ الحدوث تدريجيّ ودفعيّ وزمانيّ 24
  • 6 ـ إيماض ـ الحركة التّوسّطيّة والحركة القطعيّة 25
  • 7 ـ تنظير ـ الحاصل فى الزّمان لحصوله أوّل وآخر 26
  • 8 ـ إيماض ـ الحدوث الزّمانيّ وقسمته 26
  • 9 ـ إيماض ـ العدم الزّمانيّ قبل الوجود وبعد الوجود 27
  • 10 ـ إحصاء ـ الحركة القطعيّة والآنيّة والتوسطيّة 27
  • 11 ـ تنبيه ـ حلّ عقدة الشّكوك والإعضالات 28
  • 12 ـ إيماض ـ الحدوث الزّمانيّ والحدوث الدّهريّ 29
  • 13 ـ تشريق ـ الحدوث الزّمانيّ والتّزمّن 30
  • 14 ـ تشريق ـ الحدوث الدّهريّ والحادثات 30
  • 15 ـ تتمة ـ الكائن والمبدع وحدوثهما 31
  • 16 ـ استشراق ـ جود المفيض الحقّ والماهيّة الجوازيّة 31
  • 17 ـ إيماض ـ الحادث إمكانه علّة لفاقته 32
  • 18 ـ إيماض ـ المحدث مسبوق الوجود بالعدم وهو لازمه 32
  • 19 ـ إيماض ـ الحادث متعلّق بالعلّة حدوثا وبقاء 33
  • 20 ـ إيماض ـ طباع المجعوليّة للحادث 34
  • 21 ـ إيماض ـ الحدوث لازم الذّات والبقاء لاحق 35
  • 22 ـ تشريق ـ البارئ الفعّال يذوّت على الاتصال 36
  • 23 ـ سياقة ـ كلّ حادث ذاتيّ حادث دهريّ أيضا 36
  • 24 ـ تشريق ـ الحادث الزّمانيّ يستدعي سبق العدم الزّمانيّ 36
  • 25 ـ تشريق ـ الله سبحانه متقدم بالذّات وبالسّرمد 37
  • 26 ـ إيماض ـ كلّ حادث مسبوق الوجود بالمادّة 37
  • 27 ـ إيماض ـ الإمكان الذّاتيّ والاستعداد 38
  • 28 ـ إيماض ـ الحادث الممكن بحسب الذّات والتعلّق بالموادّ 38
  • 29 ـ إيماض ـ امكان الإبداعيّات وافتقار الماديّات 39
  • 30 ـ إيماض ـ الحادث ممكن قبل الوجود 39
  • 31 ـ إيماض ـ الحادث محتاج الى سبق وكذا العدم 40
  • 32 ـ تنبيه ـ السّبق والاستعداد بالمادّة زمانيّ لا دهريّ 40
  • 33 ـ إيماض ـ المسبوق بالمادّة مسبوق بالمدّة أيضا 41
  • 34 ـ إيماض ـ الحركة والزّمان سابقة على الحدوث 42
  • 35 ـ تنبيه ـ اثبات اتصال الزّمان والحركة من المبادى لإثبات اتصال الجسم 43
  • 36 ـ تشريق ـ الاستمرار يتصور بمقارنة الزّمان 43
  • 37 ـ إيماض ـ الاتصال الزّمانىّ مادّيّ الهويّة 43
  • 38 ـ تشريق ـ الفلك الأقصى محدّد الجهات 43
  • 39 ـ تشريق ـ سبق المادّة فى الحدوث الزّمانيّ لا فى الدّهريّ 44
  • 40 ـ تعقيب ـ حدوث العالم لا زمان قبله 44
  • 41 ـ ذنابة ـ أقسام المجعولات 45
  • 42 ـ تتمّة ـ أقسام الجائزات والممكنات 45
  • السّقاية الثالثة
  • فيها إثبات الهيولى الأولى الدّاخلة فى تجوهر الجسم والحاملة لتكوّن الكائن وفساد الفاسد
  • 1 ـ إيماض ـ موضوع العلوم فى العلم الأعلى 47
  • 2 ـ إيماض ـ الجسم الطبيعىّ محسوس من جهة عوارضه 47
  • 3 ـ إيماض ـ الهيولى الأولى ولها قوّة القبول 48
  • 4 ـ إيماض ـ الاتصال على أقسام 49
  • 5 ـ إيماض ـ الجسم الطبيعيّ وأحكامه 49
  • 6 ـ إيماض ـ الجسم الطبيعيّ لا يتبدّل 45
  • 7 ـ إيماض ـ الجوهر المتصل بالذّات 50
  • 8 ـ إيماض ـ قسمة للأجزاء المقداريّة 50
  • 9 ـ إيماض ـ الأجزاء المقداريّة أجزاء المتصل 51
  • 10 ـ إيماض ـ وجود الأجزاء المقداريّة فى الاعيان 52
  • 11 ـ إيماض هويّة الشيء وتعيّنه 52
  • 12 ـ تنبيه ـ أخذ ما بالعرض مكان ما بالذّات 53
  • 13 ـ تشريق ـ التّشخّص وحكمه فى النّظام الجملىّ 54
  • 14 ـ الوحدة الشّخصيّة واختصاصها 55
  • 15 ـ تشريق ـ التّعاقب التعقّبي والتّبادل الابتدائيّ 55
  • 16 ـ سياقة ـ كلّ جسم فارد متحصّل الذات من جوهرين 56
  • 17 ـ تشريق ـ الاتصال لا يقبل الانفصال 56
  • 18 ـ إيماض ـ الأجسام الذّيمقراطيسيّة 57
  • 19 ـ تشريق ـ انفصال الأجسام واتصالها 57
  • 20 ـ القسمة الوهميّة والصّورة الجرميّة 58
  • 21 ـ إيماض ـ الهيولى وما تقوم به 58
  • 22 ـ تشخّص الهيولى 59
  • 23 ـ شك وتحقيق ـ المادّة لا تقبل الانفصال 60
  • 24 ـ إيماض ـ معانى الوحدة ما نفى الكثرة من لوازمه وضدّه 61
  • 25 ـ إيماض ـ أقسام الوحدة 62
  • 26 ـ إيماض ـ الهيوليات حقائق 62
  • 27 ـ إيماض ـ تألّف الجسم انضماميّ لا اتحاديّ 63
  • 28 ـ حكومة ـ الاتصال والانفصال فى الهيولى 64
  • 29 ـ تنبيه ـ الحجميّة وشاغليّة الحيّز 65
  • 30 ـ إيماض ـ برهان القوّة والفعل للهيولى 65
  • 31 ـ تشريق ـ القوّة والفعل فى عالم الجواز 66
  • 32 ـ إيماض ـ معنى تشخّص الشّيء 66
  • 33 ـ تنبيه ـ النّوع فى الشخص 67
  • 34 ـ تنبيه ـ حكم ما ليس فى اقليم الهيولى 67
  • تكملة السّقاية الثّالثة
  • بذكر ما يلتصق بإثبات الهيولى أشدّ الالتصاق
  • 1 ـ إيماض ـ البرهان على عدم تمادى البعد 68
  • 2 ـ إيماض ـ البرهان السّلمىّ لإثبات الهيولى 69
  • 3 ـ إيماض ـ برهان الحيثيّات لإثبات الهيولى 69
  • 4 ـ إيماض ـ امتناع اللّانهاية 70
  • 5 ـ إيماض ـ العالم متناه والأبعاد محدودة 71
  • 6 ـ إيماض ـ حكم العالم وحكم الزّمان 71
  • 7 ـ تنبيه ـ الطبيعة والهيولى 71
  • 8 ـ إيماض ـ صور قائمة بالهيولى الأولى 72
  • 9 ـ إيماض ـ الأجسام المختلفة بالقبول واللاقبول 72
  • 10 ـ إيماض ـ معدّات الصّور السابقة واللّاحقة 73
  • 11 ـ إيماض ـ المعدّات للأجسام الجرمانيّة 73
  • 12 ـ شكوك وتحقيقات ـ اختلاف الصّور 74
  • 13 ـ إيماض ـ الصّور المنوّعة والجسم المطلق 75
  • 14 ـ تذنيب ـ الطبائع والصّور فى البسائط 76
  • 15 ـ إيماض ـ طباع العليّة والمعلوليّة 76
  • 16 ـ إيماض ـ المضاف مع مضائفه بحسب التّعقل والحصول 77
  • 17 ـ إيماض ـ تلازم المقبولين كيف يكون 78
  • 18 ـ إيماض ـ المعيّة بالمعلوليّة والعليّة 78
  • 19 ـ تنبيه ـ كيفيّة التلازم بين المعلولين 78
  • 20 ـ إيماض ـ التقدّم والتأخّر بالزّمان وغيره 79
  • 21 ـ وهم وإيقاظ ـ مساوقة المعين وحكمها 80
  • 22 ـ إيماض ـ فعليّة تحصّل الهيولى بالصّورة 80
  • 23 ـ إيماض ـ علاقة الهيولى والصّورة عليّة ومعلوليّة 81
  • 24 ـ إيماض ـ المادّة لها القبول ، لا التّأثير 82
  • 25 ـ إيماض ـ الصّورة جزء من العلّة 83
  • 26 ـ إيماض ـ الشّخصيّة والمادّة 84
  • 27 ـ إيماض ـ الصّورة والتناهى والتشكّل 84
  • 28 ـ إيماض ـ المعلولات على أقسام 84
  • 29 ـ إيماض ـ الصّورة وتقويم الهيولى 85
  • 30 ـ سياقة ـ الصّورة وواهب الصّور بإذن ربّه 85
  • 31 ـ تنصيص وتشبيه ـ الصّورة تتمّة العلّة 85
  • 32 ـ وهم وتشريق ـ الصّورة واحدة بالطّبيعة 86
  • 33 ـ تشريق ـ الافتقار إلى الجاعل والعلل الأخرى 87
  • 34 ـ إيماض ـ تعلّق الهيولى والصّورة 87
  • 35 ـ تشريق ـ مقوّمات الهويّة الشّخصيّة 88
  • 36 ـ إيماض ـ الجواهر وسائط والأعراض من مقوّمات هويّات الجواهر 89
  • 37 ـ تنبيه ـ الهيولى والصّورة كالمتضايفين 89
  • 38 ـ إيماض ـ تكامل الصّور باحوال من خارج 89
  • 39 ـ إيماض ـ وجود الصّورة وجودها فى الهيولى 90
  • 40 ـ إيماض ـ التّحرّك فى الهيولى والجسم 90
  • 41 ـ وهم وتثبيت ـ تقرّر الهيولى والصّورة 90
  • 42 ـ دفاع شكّ ـ تركّب الهيولى والصّورة 91
  • 43 ـ تنبيه ـ الجسم واجزاء الجسم 91
  • 44 ـ تشريق ـ الأطراف نهايات 92
  • 45 ـ تذكير ـ قبول الهيولى للصّورة لازم لجوهرها 92
  • تلحقه التكملة [للسقاية الثالثة]
  • بفرائد جمّة غامضة وفوائد مهمّة وامضة
  • 1 ـ تفصلة ـ القوّة تطلق على أمور 93
  • 2 ـ إيماض إيقاظيّ ـ معنى القابل ومعنى الفاعل 97
  • 3 ـ اوهام وتسديدات ـ القابليّة والفاعليّة والبحث فى معانيهما 99
  • 4 ـ تشريق ضابط بضوابط ـ المعيار فى أقسام القابلية والفاعليّة 102
  • 5 ـ تشريق ـ المخرج من القوّة الى الفعل 105
  • 6 ـ تشريق ـ لكلّ متحرك محرّك لا يتحرك 106
  • 7 ـ تنبيه ـ النفس المجرّدة ومعالجة الجسد والنفس 107
  • 8 ـ سياقة استشراقيّة ـ الاستناد إلى المبدأ القيّوم الحقّ ، جلّ مجده 108
  • 9 ـ سياقة تشريقيّة ـ العقل الفعّال والجوهر العاقل البشرى واستكماله 108
  • 10 ـ (إيماض ـ إلى السقاية الخامسة) 109
  • السقاية الرائعة
  • هذه السياقة ساقطة من النّسخة الخطيّة لايماضات المحقق الداماد ، قدّس سره
  • السّقاية الخامسة
  • التدرّج إلى الصّقع الرّبوبىّ وسوق النظر إلى القول الأحرى بالجناب الرّبوبيّ
  • 1 ـ إيماض ـ متقرّر الحقيقة وغير متقرّر الحقيقة 110
  • 2 ـ إيماض ـ الماهيّات المتأصّلة والمقولات 111
  • 3 ـ إيماض ـ (انتهى الموجود من الإيماضات للمير الدّاماد ، قدس‌سره)
  • (كتابخانه مجلس شوراى اسلامى (شماره دوم) مجموعه ، ش 229)
  • (2)
  • التقديسات
  • تقريظ صدر الدّين محمد بن ابراهيم الشيرازىّ 113
  • المقدّمة 114
  • 1 ـ إخاذة ـ وجوب الوجود بالذّات من براهين التوحيد 115
  • 2 ـ تشريق ـ استناد معلول واحد إلى علّتين مستقلّتين مستحيل 116
  • 3 ـ تشريق ـ المعلول الواحد له علّة واحدة بعينها 116
  • 4 ـ تشريق ـ المتّحد بالنّوع يستند إلى المتحد بالنوع 117
  • 5 ـ تشريق ـ مبدأ الانتزاع هو الطباع المشترك 118
  • 6 ـ تشريق ـ الوجود المطلق مطابق لنفس الذّات المتقرّرة 118
  • 7 ـ تقديس ـ الوجوب الذّاتىّ فعليّة الحقيقة والامكان هلاك الذّات 120
  • 8 ـ تقديس ـ الواجب بالذّات مبدأ وجوب التقرّر بالفعل 121
  • 9 ـ فحص ـ القيّوم بالذّات فى الوجود ليس مكانىّ الذّات 122
  • 10 ـ تقديس ـ تضامّ الحقائق ليس يفيد تحصّلا نوعيّا 122
  • 11 ـ تقديس ـ البسيط في العقول والبسيط فى الوجود 124
  • 12 ـ تقديس ـ الأجزاء الوجوديّة للماديّات لا للمفارقات 124
  • 13 ـ تقديس ـ المتقرّر بذاته لا يكون ملتئم الذّات من طبائع متباينة 124
  • 14 ـ استقصاء ـ تقدّس الواجب عن الذّاتيات المحمولة والأجزاء المعنويّة 125
  • 15 ـ تقديس ـ تقدّس القيّوم الواجب عن الأجزاء الانحلاليّة أيضا 127
  • 16 ـ تقديس ـ القيّوم الواجب لا يصير جزءا لحقيقة 128
  • 17 ـ تقديس ـ الجناب الرّبوبىّ مسبّب الأسباب ولا سبب له 128
  • 18 ـ تقديس ـ الواجب بالذات إنيّته نفس ماهيّته 128
  • 19 ـ تقديس ـ الماهيّة مطابق الوجود العينىّ 129
  • 20 ـ تقديس ـ ما سوى الأحد الحقّ زوج تركيبىّ 129
  • 21 ـ تقديس ـ إضافة الوجود الى القيّوم إضافة بيانيّة 129
  • 22 ـ تقديس ـ المفهوم من ماهيّة الأوّل تعالى أنيّته 130
  • 23 ـ تقديس ـ الأوّل الحقّ مصداق حمل الوجود ومبدأ الانتزاع 130
  • 24 ـ تقديس ـ الأوّل الحق موجود بالضّرورة وكذا صفاته تعالى 131
  • 25 ـ تقديس ـ تخصّص الوجود وخصوصيّات الماهيّات 131
  • 26 ـ تقديس ـ الموجود الحقّ هو الواحد القيّوم الواجب بالذّات 133
  • 27 ـ تقديس ـ يجب أن يكون للوجود وجود بالذّات 132
  • 28 ـ تقديس ـ الحقيقة الحقّة هى الوجود القائم بذاته 135
  • 29 ـ استضاءة ـ المتمايز فى التقرّر وفى لحاظ العقل والافتراق بالماهيّة أو بعضها 136
  • 30 ـ حكومة ـ الواحدات فى الماهيّات وكيفيّاتها 136
  • 31 ـ تشريق ـ ذات الشيء ومقوّم الشيء لا يحتمل الزّيادة والنّقصان 138
  • 32 ـ حكومة ـ اختلاف الوجود القيّومىّ والوجودات الإمكانيّة الهالكة 138
  • 33 ـ تشريق ـ التماميّة والنقص فى موارد مختلفة 141
  • 34 ـ تشريق ـ تشكيك الطبيعة المرسلة 142
  • 35 ـ تقديس ـ الواجب بالذّات هو الواجب الحقّ والكمال المطلق 143
  • 36 ـ تقديس ـ حقيقة الوجوب لا تكون ماهيّة نوعيّة 144
  • 37 ـ تقديس ـ حقيقة الوجوب لا تكون ماهيّة مبهمة 145
  • 38 ـ تقديس ـ الوجوب بالذّات لا يحتمل الاشتراك 146
  • 39 ـ تقديس ـ المتوحّد بالحقيقة لا شريك له ولا حدّ له ، حقيقة وجود 146
  • 40 ـ تقديس ـ الواحد الحقيقىّ لا حدّ له فلا برهان له ، بل هو البرهان والشاهد 147
  • 41 ـ مفحص ـ الوقوف على حقائق الأشياء ليس فى قدرة البشر 148
  • 42 ـ تقديس ـ تعريف الحقيقة القيّوميّة متعالية عن الماهيات الجائزات 150
  • 43 ـ تقديس ـ المعنى المصدرىّ لا يكون من عوارض الذات والماهيّة 151
  • 44 ـ تقديس ـ وجوب التقرّر للقيّوم الواجب يكون بنفس ذاته 152
  • 45 ـ تقديس ـ الوجوب بالذّات عنوان حقيقة القيّوم بالذات 152
  • 46 ـ تقديس ـ برهان التوحيد منتظم نظمه الطبيعىّ 154
  • 47 ـ تقديس ـ المجعول الأوّل يستدعى الجاعل الواجب بالذات 155
  • 48 ـ تقديس ـ الناظم للنظام الجملىّ الواحد الأتمّ نظام الخير قيّوم واحد 155
  • 49 ـ تقديس ـ القيّوم الواجب هو الوجود الصّرف الحقّ 157
  • 50 ـ تقديس ـ كافّة الماهيّات ترتبط بواحد حق قيّوم 158
  • 51 ـ تقديس ـ الصّفات الكماليّة فى الماهيّات ظلال الكمالات فى القيّوم بالذّات 159
  • 52 ـ ظنون وتنبيهات ، تعريفات للتوحيد ليست مرضيّة 160
  • 53 ـ تقديس ـ إطلاق «الوجود لا فى موضوع» على القيّوم الواحد ليس من قبيل الجنس 161
  • 54 ـ تقديس ـ وحدة البارى تعالى ليست وحدة عدديّة 163
  • 55 ـ تقديس ـ مبحث العلم ، علم الواجب الحق أكمل العلوم 166
  • 56 ـ تنبيه ـ الشيء العاقل المجرّد معقول نفسه وعقل ذاته 167
  • 57 ـ تقديس ـ العلم والكمالات عين الحقيقة الحقّة 167
  • 58 ـ تقديس ـ القيّوم الحقّ هو علم محض لا كثرة فيه من جهة العلم 168
  • 59 ـ تشريق ـ العلم بالعلّة يوجب العلم بماهيّة المعلول وإنيّة 169
  • 60 ـ تقديس ـ المعلوم الفعلىّ والمعلوم الانفعالىّ 170
  • 61 ـ تقديس ـ علم الجاعل التّامّ بنفسه وبالأشياء فوق التّمام 170
  • 62 ـ تقديس ـ عقل الشيء لذاته وجوده لذاته وعقله لغيره وجود الغير عنده 171
  • 63 ـ بسط ـ المعلومات متضاعفة الفاقة الى الجاعل العالم بها 172
  • 64 ـ تلويح ـ الوجود الواجب بالذّات له الاضافة الجاعليّة إلى غير ذاته 174
  • 65 ـ تقديس ـ ذات الجاعل العالم محيط بكلّ المعلومات 175
  • 66 ـ تشريق ـ علوم العقول من فيوض علم الحقّ سبحانه 177
  • 67 ـ تقديس ـ العلم البسيط الحق أبلغ العلوم تجرّدا 178
  • 68 ـ استشراق ـ الفاعل الحق العالم بالأشياء أقرب من كلّ شيء 179
  • 69 ـ تقديس ـ القيّوم بالذات يعقل كل شيء عقلا غير زمانىّ 180
  • 70 ـ تشريق ـ العلة الأولى للتكثّر هى الموجود القارّ القابل للوضع 181
  • 71 ـ تشريق ـ الزمان والدّهر والسّرمد 182
  • 72 ـ تشريق ـ نسبة الأمكنة والأزمنة إلى القيّوم واحدة 183
  • 73 ـ تأنيس تمثيلىّ ـ نسبة الأشياء والموجودات إلى البارى تعالى 185
  • 74 ـ تشريق ـ التّشخّص مطلق على معنيين 186
  • 75 ـ تغريب وتشريق ـ الجاعل التامّ يفعل تشخّص الهويّة بذاته 186
  • 76 ـ تشريق ـ العلم بالجسمانىّ احساسىّ أو تعقّلي 189
  • 77 ـ تقديس ـ القيّوم الواجب أقدس من أن يكون زمانيّا أو مكانيّا 190
  • 78 ـ حكمة تفسّرية ـ توضيح فى العلم الإلهيّ فى الكتاب الكريم 193
  • 79 ـ وهم وتقديس ـ علم البارى العلم التامّ بكنه الماهيّة ليس يزداد أو يشتدّ 194
  • 80 ـ شكّ وتقديس ـ إضافة الجاعل العالم الحق إلى مجعولاته ومعلوماته بغير نهاية 196
  • 81 ـ تقديس ـ مراتب علم الفيّاض سبحانه بتراتيب النّظام 197
  • 82 ـ إيقاظ ـ علم الجاعل الحقّ بأفعال الانسان لا يصادم اختيار الإنسان 198
  • 83 ـ تقديس ـ أكمل الإدراك للبارى تعالى ثم للأنوار العقليّة ثم العلوم النّفسانيّة 199
  • 84 ـ تعقيب ـ تعرّف الإنسان بالأسماء الحسنى لله تعالى 201
  • 85 ـ تقديس ـ جاعل النظام مفيض الخير بالعلم والاختيار 201
  • 86 ـ تقديس ـ القيّوم المفيض للمجعولات يعلمها ويوحى بها من غير طلب وشوق... 202
  • 87 ـ تقديس ـ العالم الحق كما لعلمه مراتب لإرادته أيضا مراتب 204
  • 88 ـ تذييل ـ مراتب العلم والإرادة ونقع على معان ثلاثة 205
  • 89 ـ تقديس ـ فاعليّة الفاعل الحق والغرض والغاية والفائدة 206
  • (كتابخانه مجلس شوراى اسلامى (شماره دوم) ، مجموعه ، ش 229)
  • (3)
  • الإيقاظات
  • مقدّمه ـ فى مسألة خلق الأفعال 207
  • الإيقاظ الأوّل ـ خيرات نظام الوجود والشّرور 214
  • الإيقاظ الثاني ـ المادّة الأولى القابلة والحكمة المتصلة 221
  • الإيقاظ الثالث ـ لا جبر ولا تفويض ولكن أمر بين أمرين 222
  • الإيقاظ الرابع ـ الرّوايات فى الأمر بين الأمرين ، الاثنتان والتّسعون عددا 227
  • الإيقاظ الخامس ـ القدريّة والجبريّة والمفوضة 255
  • نقل كلام من رسالة «جبر وقدر» من نصير الدين الطوسى باللغة الفارسيّة 258
  • الإيقاظ السّادس ـ أفعال العباد والإرادة ونظام الوجود الخير 260
  • (كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ، مجموعه طباطبائى ، ش 883)
  • (4)
  • الإعضالات      367
  • المقدّمة 267
  • الإعضال الأوّل ـ زاوية حدبة الدائرة والخطّ المماسّ إيّاها 267
  • الإعضال الثاني ـ نسبة الكرة إلى الكرة وحكمها 268
  • الإعضال الثالث ـ نسبة المحيط والقطر ومقدارها 269
  • الإعضال الرابع ـ جيب نصف سدس الدّور وحكمه 269
  • الإعضال الخامس ـ مبصران معا وإبصارهما يمكن أم لا 270
  • الإعضال السادس ـ مقدار اليوم وليله دورة تامّة من معدّل النهار 270
  • الإعضال السابع ـ المعلول مع تحقق العلة متصاعد إلى الجاعل الحق 271
  • الإعضال الثامن ـ العلّة المعدّة ومادّة المعلول 271
  • الإعضال التاسع ـ السّلسلة الوجودية والعلّة التامّة 272
  • الإعضال العاشر ـ لازم الماهيّة واستناده إلى الماهيّة والجاعل 273
  • الإعضال الحادى عشر ـ علم الله سبحانه بكلّ شيء عين ذاته 273
  • الإعضال الثاني عشر ـ الجعل المركب واستناد المركّب إلى الجاعل 273
  • الإعضال الثالث عشر ـ إرادة الله تعالى ليست عين علمه تعالى 274
  • الإعضال الرابع عشر ـ القدرة الاختياريّة ومعناها 275
  • الإعضال الخامس عشر ـ حمل الجزئىّ على الجزئىّ وحمله على الكلىّ 276
  • الإعضال السّادس عشر ـ تقسيم الحكم الى الأحكام الخمسة 276
  • الإعضال السابع عشر ـ الصّلاة فى المكان المغصوب 277
  • الإعضال الثامن عشر ترك المسنونات بأسرها من الكبائر 278
  • الإعضال التاسع عشر ـ نيّة المعصية وحكمها 278
  • الإعضال العشرون ـ معنى الكراهة فى العبادات 279
  • (كتابخانه ملك ، موقوفه آستان قدس رضوى ، مجموعه ش. 2 / 667)
  • (5)
  • خلسة الملكوت
  • المقدمة 281
  • الرشح الأوّل
  • صانع التجوهر والوجود قد توحّد بالقدم الصريح واستأثر بالأزليّة السرمديّة
  • 1 ـ الإفاضة من عالم الملكوت لإملاء هذه الرّسالة 283
  • 2 ـ ترشيح ـ الحركة التوسّطيّة وعروضها للوجود 286
  • 3 ـ خلسة قدسيّة ـ تقدّم البارى سبحانه سرمدىّ وذاتيّ والعالم متأخّر هويّة 287
  • 4 ـ عقد وعقبات ثلاث ـ الجاعل التامّ البارى الأزلىّ والزّمان الحادث 288
  • 5 ـ خلسة ملكوتيّة ـ إفاضة الجاعل التامّ على المجعول الحادث 290
  • 6 ـ تشريق ـ أجوبة المعضلات والشّبهات فى الجاعل والحدوث 292
  • 7 ـ عقد وحلّ ـ إيجاد العالم المعدوم والوجود الحادث 293
  • 8 ـ تشريق ـ الإبداع والصّنع فى قاطبة الموجودات 294
  • 9 ـ تشريق ـ كيفيّة خلق العالم بعد عدمه الصّريح 295
  • 10 ـ توفيقة ـ الشبهات فى الدهر والزمان والحادثات 297
  • 11 ـ وهم وتحصيل ـ العدم المستمرّ والفضاء الممتدّ والجرم الأقصى 298
  • 12 ـ حكومة ـ أقوال المتكلفين وقول الحكماء فى النظام وأجزائه 299
  • 13 ـ تعقيب ـ قاطبة الأشياء المسبوقة بالعدم الدهرىّ فائضة عن صنع الجاعل الحق.. 300
  • 14 ـ ختام ـ الخلق والبعث والمخلوقات. وذكر أحد عشر حديثا فى الباب 302
  • 15 ـ تعقيب ـ نظام الكل ونظر الطوائف فى الحدوث 305
  • الرّشح الثاني
  • فى تحقيقات وتفصّيات يستتمّ بها إسباغ الفحص وإشباع النظر فى ما كنّا بسبيله
  • 1 ـ خلسة ملكوتيّة ـ موضوع التغيّر مستوجب للامتداد وصدور الحوادث 306
  • 2 ـ ترشيح ـ وجود المبدع الحقّ وجعل العالم وإفاضة الخير 306
  • 3 ـ تفصية ـ الحوادث الدهريّة والحوادث الكوفيّة الزمنيّة ونظام الخير 307
  • 4 ـ شكّ وتحقيق ـ الزمان والحركة والبحث فيهما 309
  • 5 ـ تذكرة ـ نهايات المقادير من الوضع لا من جهة المقداريّة 310
  • 6 ـ خلسة ملكوتيّة ـ انواع اللزوم والتلازم بين اللازم والملزوم 311
  • 7 ـ تنوير ـ معنى ملزوم الزوجيّة ونسبته لنفس الأربعة مثلا 311
  • 8 ـ إزاحة إعضال ـ الملازمة وقدم العالم والدوام الدهرىّ 312
  • 9 ـ تذنيب ـ العلاقة والاستلزام وجائز الذات الحادث 313
  • 10 ـ خلسة ملكوتية ـ الحركة ثباتها مستند إلى الجاعل السرمدىّ 313
  • 11 ـ ترشيح ـ الحركة القطعية والتوسّطيّة معدّة للحوادث الزمانيّة 314
  • 12 ـ فصّ ـ الحدوث الذاتىّ والدهرىّ والزمانىّ وملك الامكان 316
  • 13 ـ تصريح تشريقىّ ـ الحركة فى الأسطقسات والأفلاك والنفوس العقليّة 317
  • 14 ـ ذنابة ـ الإرادة الجزئيّة والحركة الجزئيّة والنّسبة بينهما 318
  • 15 ـ تتمّة ـ النفوس الفلكيّة وتأثيرها فى الأجرام السّماويّة 319
  • 16 ـ اقتصاص ـ المعدّات وترتّب الوجود إلى القيّوم الواجب تعالى 319
  • 17 ـ خلسات ملكوتيّة الذوات الممكنة باطلة إلّا بإفاضة الجاعل القيّوم تعالى 323
  • 18 ـ خلسة التذكاريّة ـ الحوادث الزمانيّة وآنات الوجود 326
  • 19 ـ حكومة ـ محاولة تصحيح الحدوث الزّمانىّ 328
  • (كتابخانه ملك ، موقوفه آستان قدس رضوى ، ش 1688)
  • (6)
  • الصّراط المستقيم
  • 1 ـ ديباچه ـ الحمد والصّلاة على النبي وآله 329
  • 2 ـ مقدّمة ـ مسألة ارتباط الحادث بالقديم 331
  • 3 ـ عهد ووصيّة ـ بيان مقام النفس والعقل 334
  • 4 ـ إيقاظ عقلىّ ـ خلعيّة فلوطين ، وظنّ أنّه من أرسطو 335
  • المساق الأوّل
  • فى مقدّمة ما أريد تقديمه
  • وفيه ترع
  • التّرعة الأولى
  • فى أوعية الوجود وأحوال الموجود بحسبها وما يلتصق بذلك فى خمسة فصول
  • الفصل الأوّل
  • فى الامتداد الزّمانىّ وما نيط به تقرير الزّمان
  • 1 ـ تنبيه تحصيلىّ ـ القبليّة والبعديّة بالذات والزمان 339
  • 2 ـ تحكيم ـ قبل بحسب الزّمان وقبل بحسب الدهر 340
  • 3 ـ تسديد ـ القبلية والبعديّة إضافيّتان فى العقول 340
  • 4 ـ إفصاح ـ الزمان ومقدار الحركة المتصلة 342
  • 5 ـ تبيان ـ المسافة والسّرعة والبطء
  • 6 ـ إشارة ـ للحركة كميّة ولها عدد 343
  • 7 ـ سياقة ـ الزمان كم متصل بالذات وبالعرض ومنفصل بالعرض 344
  • 8 ـ تلويح استناريّ ـ الحركة كمال ما بالقوّة أو خروج من القوّة إلى الفعل 344
  • 9 ـ مصباح ـ الزمان والحركة استعداد الموهوب من القسمة 345
  • 10 ـ إحصاء ـ الأقوال فى وجود الزمان ونفيه وكيفيّة 346
  • 11 ـ تذنيب ـ الاشاعرة وقولهم فى المذاهب فى أمر الزّمان 347
  • 12 ـ تشعيب ـ الحكماء والمتكلمون من قديم الزمان وأقوالهم فى الزمان والدهر
  • 13 ـ إيضاح ـ الحركة غير متصفة بالسرعة والبطء وكذا الزمان 347
  • 14 ـ تفصلة فيها تبصرة ـ المحصّلون وغيرهم والزّمان وعدمه 348
  • 15 ـ أسّ قانونىّ ـ الطبيعة بشرط شيء لذاتها وغيرها 348
  • 16 ـ عقد وحل ـ الممكن واحتياجه إلى العلّة 348
  • 17 ـ تنوير ـ بعدية الوجود بالنظر إلى ذات الزمان 349
  • 18 ـ شك وتكشاف ـ المشابهة والمناقضة فى أفراد الماهيّة 349
  • 19 ـ مدحضة ـ تقابل العدم والوجود وقول صدر المدققين فيه 350
  • 20 ـ تذييل فيه هدم وتحصيل العارض للعدم والعدم وبيان الدوانىّ 351
  • 21 ـ قسطاس ـ نوعيّة الشيء الأخصّ من طبيعة 353
  • 22 ـ وهم وإزاحة تقيّد المقيّد دون المطلق أو الفرد دون الطبيعة 354
  • 23 ـ تذكير ـ عدم العدم من أفراد العدم باعتبار طبيعة 345
  • الفصل الثّاني
  • فى استيناف القول فى أمر الزمان على طور آخر
  • 1 ـ تمهيد ـ الجسم عديم المفاصل والزمان مقدار وهو متصل 355
  • 2 ـ إشارة ـ أجزاء المتصل ليست معدومة صرفة 355
  • 3 ـ سدّ ثغرة ـ حيثيّة اختلاف العرض والانقسام الخارجىّ 356
  • 4 ـ وهم وإحصاف ـ الأجزاء المقداريّة وحملها على المتصلات 356
  • 5 ـ افتحاص وفحص ـ الحمل ما هو والدّوانيّ فى حاشية الإشارات 357
  • 6 ـ ميزان ـ معيار الحمل فى الذاتيّات ونسبة ذى الذاتىّ إليها 358
  • 7 ـ أساس ـ الوجود ليس هو الّا نفس الموجوديّة المنتزعة 358
  • 8 ـ ارشاد ـ الماهيّات المتباينة والاتحاد فى الوجود 358
  • 9 ـ إفصاح ـ اتّحاد الموضوع والمحمول فى مناط الحمل 359
  • 10 ـ تذكرة ـ الآن من الزّمان والنقطة من الخطّ 359
  • 11 ـ فصّ تأسيسىّ ـ أمر الآن ونسبته إلى الزمان 360
  • 12 ـ إشارة ـ اتصال الزمان وأزل محدود بالآن 360
  • 13 ـ تذكار ـ ما ذكر فى الشفاء فى أمر الآن 360
  • 14 ـ نقد ـ معيّة غير الزمانيّات مع الزمان ومعيّة المفارقات 361
  • 15 ـ استذكار ـ الأطراف والنهايات للمقادير من جهة الوضع 361
  • 16 ـ نياط ـ النقطة لا تلزم طبيعة الخطّ من حيث هى خطّ 362
  • 17 ـ مفحص تذكيرىّ ـ المقدار فى امتداده وانتهاء الامتداد 362
  • 18 ـ فصّ ـ الامتداد المستدير عند نقطة الرأس منتف وحادث 362
  • 19 ـ استبصار ـ انقطاع الزمان والملازمة وجود الآن 363
  • 20 ـ نقاوة معياريّة ـ الانطباق بين المسافة والحركة 363
  • 21 ـ إشارة ـ الحركة الموجودة لا مع أحد من السرعة والبطء فى زمان 364
  • 22 ـ تأسيس ـ السّرعة والبطء وعدم الاختلاف بالنوع 364
  • 23 ـ ذنابة ـ الاستقامة والاستدارة فى الحركة 364
  • 24 ـ تنبيه وهتك ـ السريع والمستقيم والمقدار 364
  • 25 ـ استكشاف فى علم الهيئة. مقدار درجة من مقعّره وعدد أميالها 365
  • 26 ـ تأييد ـ إنّ الزمان بأجزائه من الساعات أظهر المقادير إنيّة 365
  • 27 ـ تشييد حدسىّ ـ الزمانيّات والمكانيّات 366
  • 28 ـ إيقاظ ـ فعلية الآن فى الزمان وفعليّة النقطة 366
  • 29 ـ تبصير ـ الجرم المتحرك والحركة الحافظة للزمان 366
  • 30 ـ مضيق شكّ وفصية تحقيق ـ وجود الزمان ومقدار الحركة 366
  • 31 ـ تذنيب ـ وجود الحركة وقول ابن سينا فى الشفاء 367
  • 32 ـ تفريع وضبط ـ الدوريّة أقدم الحركات بالطبع 368
  • 33 ـ كشف وإذاعة ـ قيام الزمان بشيء من الحركات 368
  • 34 ـ تبصرة ـ المتهوّسون بالقدم يجعلون الزمان غير متناه 369
  • 35 ـ تكملة ـ من نفى السكون ومن أثبت ، وما قال فى الشفاء 369
  • 36 ـ أوهام وتنبيهات ـ الميل لا يكون علّة معدّة للوصول 370
  • 37 ـ هتك وحكومة ـ المماسّة واللامماسّة 371
  • 38 ـ شكّ وإفشاء ـ كرات صغرى ووسطى وكبرى 371
  • 39 ـ وضع استنكاريّ ـ وجود الميلين وتحقق السكون 372
  • الفصل الثالث
  • فيه يستقصى النّظر فى الآن السيّال وتحلّ شكوك قيلت فى أمر الزّمان و
  • الآن ويحقّق معنى كون الزّمان غير قارّ الذّات
  • 1 ـ مدخل ـ حقيقة الآن والطرف الوهمىّ ، والسطح والنقطة 374
  • 2 ـ توطئة ـ التوسّط بين المبدأ والمنتهى للمسافة 374
  • 3 ـ إيناس ـ النقطة فاعلة الخطّ كالوحدة للعدد 375
  • 4 ـ إذاعة ـ الحركة بمعنى القطع شيء وأشياء 376
  • 5 ـ ذكر فيه تشييد ـ الانتقال والمنتقل وقول الشيخ فى الشفاء 376
  • 6 ـ تنبيه ـ الامر البسيط فى الحركة ، وقطوع أجزاء المسافة 377
  • 7 ـ إشارة ـ الآن السيّال والحركة التوسّطيّة والارتسام 378
  • 8 ـ وهم وهتيكة ـ المذاهب الباطلة فى الحركة والآن 378
  • 9 ـ شكّ وتحقيق ـ قول فى زمان الحركة والآن وإزالته 379
  • 10 ـ عقدة وحلّ ـ وصل المتحرك إلى المنتهى ووجود الحركة 379
  • 11 ـ وهم وإزاحة ـ اتصال الحركة الماضية بالمستقبلة 380
  • 12 ـ إماطة ريبة ـ وجود الماضى والحافيّين حول عرش التحقيق 380
  • 13 ـ دفاع وهم ـ الحركة اسم لمعنيين والشيخ الرّئيس 381
  • 14 ـ استصباح ـ العادّ الحقيقىّ أوّل معط للشىء معنى الوحدة 383
  • 15 ـ ذيل ـ الآن فى الحدود لابن سينا وشرح حكمة الاشراق 384
  • 16 ـ شكوك وأوهام ـ وجود الزّمان والمعيّة والمسافة 386
  • 17 ـ ذكر فيه إشارات ـ حل الشكوك من قول الشيخ فى الشفاء 386
  • 18 ـ تلخيص فيه تأييد ـ أقسام الزمان وقول الطوسى فى تلخيص المحصل 387
  • 19 ـ وهم وإيماء ـ قول أبى البركات والفخر الرازى فى الزمان 388
  • 20 ـ شكّ وإشارة ـ النقطة من الخطّ والآن من الزمان 389
  • 21 ـ وهم وإشارة ـ نفس نهاية الزمان هو الآن والأطراف 390
  • 22 ـ تذييل ـ الخطّ والسطح والإطلاق باشتراك الاسم 391
  • 23 ـ حكومة وردع ـ وجود السطح والخطّ والنقطة
  • 24 ـ استيقاظ ـ الزمان غير قارّ الذات واتّصاله 393
  • الفصل الرّابع
  • فى تحقيق معانى الدّهر والسّرمد وبيان متى الأشياء والفرق بين الزمانيّات و
  • الأشياء الغير الزمانيّة فى الانتساب الى الزمان وأمور أخر تتمّم النظر وتكمّل الغرض 394
  • 1 ـ سرّ طيّه أسرار ـ الامتداد من أوصاف الكميّة المتصلة لا غير 395
  • 2 ـ منهل ـ مقولة متى نسبة ما للشىء إلى الزّمان 395
  • 3 ـ جمع وتفريق ـ الأين منه حقيقىّ ومنه غير حقيقى 395
  • 4 ـ ذنابة ـ المتى الخاصّ وبحث ابن سينا مع الفارابى 396
  • 5 ـ استشهاد ـ قول بهمنيار فى الأين والمتى 397
  • 6 ـ هداية وتحصيل ـ متى الزّمانيّات فى الزمان أو فى طرفه 397
  • 7 ـ تأييد تنصيصىّ ـ كلام ابن سينا فى الكلمة الإلهيّة 397
  • 8 ـ دعامة تنويريّة ـ الكائن فى شيء والموضوع مع شيء 399
  • 9 ـ مشكاة فيها مصباح ـ الزّمانيّ والدّهرىّ والسّرمديّ 400
  • 10 ـ تزييف وهم وإزالة شكّ ـ بحث الرازىّ والطوسىّ ، المعيّة والدهر 401
  • 11 ـ بسط وإحكام ـ قول ابن سينا ، الشيء ، مع وليس فى الزّمان 401
  • 12 ـ ظنّ واستنكار ـ نسبة المتغيرات زمان والدّهر والسّرمد 402
  • 13 ـ أوهام وتزييفات ـ الدهر والزّمان المجرّد من الحركة 405
  • 14 ـ ذكر وإفادة ـ القبليّة والبعديّة فى أجزاء الزمان وغيرها 405
  • 15 ـ إيقاد وإنارة ـ معيّة الأمور بحسب الدّهر والسّرمد 406
  • 16 ـ تفسير ـ قول أمير المؤمنين ، عليه‌السلام ، مع كل شيء لا بمقارنة 408
  • 17 ـ محاجّة برهانيّة فيها محجّة شعشعانيّة 408
  • 18 ـ تذكرة وهداية ـ يا قوم ، أليست المعيّة فى المعانى جارية؟ 409
  • 19 ـ زيادة هداية ـ ترتب أجزاء الزّمان وتعاقبها 410
  • 20 ـ تشبيه وتمثيل ـ خيط تختلف أجزاؤه لونا 410
  • 21 ـ كشف وشرح ـ العلم الزمانىّ ونفيه عن المبدأ الاوّل تعالى 411
  • 22 ـ تقرير وبسط ـ فى أثولوجيا ، فعل البارى الاوّل تام كامل 412
  • 23 ـ مخلص وحكومة ـ القول بأنّ للبارى تعالى علما متكثرا 419
  • 24 ـ احصاف ـ الاوّل يعقل ذاته ويعقل لوازم ذاته 421
  • 25 ـ تكملة ـ كلام الطوسى فى شرح رسالة العلم 422
  • 26 ـ إيهام وتبيين ـ نسبة الزّمانيّات إلى الزّمان 425
  • 27 ـ وهم وكشف ـ كلام الخفريّ فى علم البارى بالجزئيّات الزّمانيّة 426
  • 28 ـ زيادة كشف وايقان ـ التقدم والتأخّر الزّمانيّان 428
  • 29 ـ نصّ ورصّ ـ معلومات البارى تعالى عند ابن سينا 429
  • 30 ـ استيثاق فيه ميثاق ـ تقدّم الحقّ الأول على كلّ جزء 433
  • الفصل الخامس
  • فى تحقيق الأزل والأبد والبقاء والسرمديّة وتفصيل تناهى الامتداد الزّمانىّ و
  • إحصاء المنتسبات إلى الزمان بالفيئيّة وبيان أنحاء الحدوث وذكر نيط بها القصد
  • من محصّلات الأصول ومكمّلات الفصول
  • 1 ـ دعامة استنتاجيّة ـ الدوام على ما بحسب الوجود الزمانىّ وغير الزمانىّ 434
  • 2 ـ تبصرة وإشارة ـ الدوام دوام سرمدىّ ودون سرمدىّ 434
  • 3 ـ تلويح ـ الدّوام بالذّات واللّادوام بالذّات 435
  • 4 ـ إيماض ـ الأزل على ضربين زمانىّ وأرفع منه 435
  • 5 ـ اقتصاص ـ الأزل مقدار من الزّمان الماضى والأبديّة 436
  • 6 ـ حكاية فيها دراية ـ البقاء فى كلمة الأشعرىّ والكعبىّ 437
  • 7 ـ استيناف ـ الله تعالى محيط بالبقاء 438
  • 8 ـ تبصير تنبيهىّ ـ كلّ مفهوم ومعقول ومحسوس باطل إلّا وجهه الكريم 439
  • 9 ـ ضابط تفصيلىّ ـ أسماء الله توقيفيّة ، إلّا بورود اذن بذلك 440
  • 10 ـ تمهيد تذكيرىّ ـ الزمان بجميع أجزائه من أزله إلى ابده واحد شخصىّ 440
  • 11 ـ استبصار ـ الحركة القطعيّة والمسافة المتصلة 441
  • 12 ـ ظلمة وهم وإلاحة إزاحة ـ قول الغيلانى وفخر الدين الرازىّ 441
  • 13 ـ تسديد ـ الأمر المتصل المعقول والأمر الوجودىّ فى الخارج 443
  • 14 ـ تأييد ـ الحركة بين القوّة المحضة والفعل المحض 444
  • 15 ـ تكملة ـ الزمان الممتدّ والحركة المتصلة 445
  • 16 ـ تسجيل ـ المقادير القارّة عندهم ، كالجسم التعليمىّ 446
  • 17 ـ نكتة ـ الزمان للزمان والحركة والآن السيّال 446
  • 18 ـ إنارة تبصيريّة ـ الزّمان بهويّته الامتداديّة واحد شخصىّ 446
  • 19 ـ تنظير استشهادىّ ـ للمنتسب بالزّمان أسوة بالمنتسب الى الامكان 447
  • 20 ـ إشارة ملكوتيّة ـ الذي يكون حالا او مستقبلا بالنسبة إلينا 448
  • 21 ـ كلمة عقليّة ـ المطلقة العامّة إمّا صادقة أزلا وأبدا وإمّا لا 448
  • 22 ـ نقاوة عرشيّة ـ التّرتب التعاقبىّ بين الحوادث الزمانيّة 449
  • 23 ـ استبصار عقلىّ ـ الزمان الممتدّ والحركة المتصلة 451
  • 24 ـ وهم وإزاحة ـ المتحركة التوسّطيّة الراسمة لمحل الزمان 452
  • 25 ـ اشراق برهانىّ ـ الموجود التدريجىّ فى الماضى والمستقبل 453
  • 26 ـ شك وتحقيق ـ ما يهواه المتهوّسون بالقدم والمتكلمون 454
  • 27 ـ حكومة ـ السّبق وأجزاء الزمان والتقدّم بالزمان 456
  • 28 ـ صديع نور عقلىّ لصدع غيوم وهميّة ـ القدم والأزليّة 458
  • 29 ـ حكومة ـ إنكار وجود الزمان وما تشبّث أهل الكلام 461
  • 30 ـ استقصاء فلسفيّ ـ المعيّة الغير الانطباقية فى الشفاء 462
  • 31 ـ استصباح ـ معان محصّلة ثلاثة للحدوث 463
  • 32 ـ حكمة إلهيّة ـ الزمان والحركة أخرجا من العدم إلى الوجود 465
  • 33 ـ مصباح عقلىّ ـ مجموع الزّمان مسبوق بالأزل الغير الزمانىّ 466
  • 34 ـ تبصير تفريعىّ ـ أجزاء الزّمان حاضرة عند البارى تعالى دفعة 467
  • 35 ـ خصوصة جدليّة على أسلوب برهان ـ التقدّم الزمانىّ كيف يكون 467
  • 36 ـ استشهاد واستغراب ـ الوجود للزمان موجود بنفسه لا فى زمان 468
  • 37 ـ تسوية برهانيّة فيها حكمة ربّانيّة ـ المتأخّر بالعلّية أو بالطبع 469
  • 38 ـ اقتصاص وحكومة ـ شبهات أبر قلس وهى تسع 470
  • 39 ـ ذيل ـ قال الشيخ : المحدث ، وكل معلول محدث 477
  • 40 ـ ختام ـ الموجودات منها متحققة ومنها أضعف فى الوجود 478
  • التّرعة الثانية
  • من المساق الأوّل من كتاب الصراط المستقيم فى أنحاء الحدوث الزّمانىّ وتحقيق القول فيها وما يترتّب على الفحص عنها وكشف غطاء الخفاء عن محيى الحق فى غوامض حكميّة ترتبط بمسائل الحركة وتلتصق بالمباحث الزّمانيّة
  • الفصل الأوّل
  • فى أنحاء الحدوث الزّمانىّ وتحقيق ما عليه الشّيء فيها وما يناط بالفحص عنها
  • على سبيل قول تفصيلىّ
  • 1 ـ إشارة ـ الواحد الزمانىّ وعدمه دفعيّ وتدريجىّ 482
  • 2 ـ شك وهمىّ وفحص حكمىّ ـ الشيء يحصل يسيرا يسيرا ودفعة 483
  • 3 ـ تبيان ـ الآن المشترك بين زمانين 484
  • 4 ـ تنبيه ـ الحصول الدفعىّ وغيره وتعريفهما 486
  • 5 ـ توضيح ـ الحادث الزمانىّ على ثلاثة أضرب 486
  • 6 ـ استقراء ـ الأمور الآنيّة والحركات القطعيّة والتوسّطيّة 487
  • 7 ـ عقدة وحلول عويصات وبرهان أقليدس فى اصول الهندسة 488
  • 8 ـ تنوير وحل ـ الطفرة ، زاوية القطر والمحيط 490
  • 9 ـ تشكيك وتنظيم ـ الزاوية الحاصلة من القطر 491
  • 10 ـ تذكار ـ منطقة البروج ومطالع والطلوع 493
  • 11 ـ تتمّة ـ منطقة للكرة المتدحرجة 493
  • الفصل الثاني
  • فى كيفيّة تلبّس المتحرّك فى زمان الحركة بالمقولة التي فيها الحركة والنّظر فى ما
  • يظنّ أنّه ليس للمتحرك شيء من أفراد المقولة ما دامت الحركة ـ وتحقيق المعنى
  • المحصّل من ذلك ، وتعيين ماله منها ما دامت هى
  • مدخل
  • بلغ مقابلة بحسب الجهد والطاقة من نسخة بخطّه
  • (7)
  • المختصرات
  • 1 ـ قوس النّهار 497
  • 2 ـ مفهوم الوجود والماهيّة 503
  • 3 ـ القدرة 507
  • 4 ـ علم البارى تعالى 509
  • 5 ـ برهان أخصر وأمتن لتوحيد البارى تعالى 510
  • 6 ـ حدوث العالم 513
  • 7 ـ تعليقة على الجمع بين الرّأيين 520
  • 8 ـ تعليقة على أنموذج العلوم للدوانىّ 520
  • 9 ـ تعليقة على حكمة الاشراق 523
  • 10 ـ تعليقة على الشرح العضدى لمختصر الأصول للحاجبى فى الدلالات 527
  • 11 ـ تعليقة فى أنّ الحمل دليل على الوجود الذهنىّ 528
  • 12 ـ دفع شبهة الاستلزام المنقولة عن ابن كمونة 528
  • 13 ـ حلّ مغالطة ابن كمونة 529
  • 14 ـ فحص تحقيقىّ فى حلّ مغالطة الاستلزام 531
  • 15 ـ جواب المغالطة المشهورة لابن كمونة 534
  • 16 ـ تعليقة 534
  • 17 ـ سدرة المنتهى 535
  • 18 ـ تفسير آيه امامت إلهى 541
  • 19 ـ ترجمه قوس النهار 547
  • 20 ـ تعريف بابن قتيبة مؤلف الإمامة والسياسة 553
  • 21 ـ تعليقة فى إثبات الواجب تعالى شأنه 553
  • 22 ـ تعليقة على حاشية شرح تجريد الاعتقاد للخفرى 554
  • 23 ـ شرح حديث تمثيل الإمام على بسورة التوحيد 560
  • 24 ـ رساله «مكانا عليّا» 564
  • 25 ـ جنّت ومكان روح 566
  • 26 ـ مقدّمه رساله شارع النجاة فى أحكام العبادات 568
  • (8)
  • الإجازات
  • 1 ـ الإجازة للسيّد أحمد العاملى 581
  • 2 ـ الإجازة الثانية للامير احمد العاملى 583
  • 3 ـ ما كتب المير الداماد على بعض تصانيف السيد احمد العاملى 584
  • 4 ـ الإجازة للسيّد احمد العلوى ـ أو لصدر الدين الشّيرازىّ 584
  • 5 ـ الإجازة لسلطان العلماء 585
  • 6 ـ الإجازة للشيخ عبد الغفّار الرشتىّ 586
  • 7 ـ الإجازة للشيخ صالح الجزائرىّ 586
  • 8 ـ الإجازة للسيد حسين الكركىّ العاملىّ 587
  • 9 ـ الإجازة لقارئ الصحيفة السّجاديّة
  • 10 ـ الإجازة لميرزا شاهرخ بيگا قارئ الصحيفة السجّاديّة 589
  • 11 ـ الإجازة للسيّد محمد باقر المشهدىّ 590
  • 12 ـ الإجازة لعبد المطلب الطالقانىّ 591
  • 13 ـ الإجازة لصدر الدّين محمد الشيرازىّ 591
  • 14 ـ الإجازة لمعصوم كاتب الخليفة 592
  • (9)
  • المكاتبات
  • 1 ـ نامه به امير محمد مؤمن (شمسا گيلانى) 593
  • 2 ـ نامه به ميرزا رضى صدارت پناه 594
  • 3 ـ نامه به نوّاب آصف خان 595
  • 5 ـ كتابت ميرداماد در مجموعه ملّا صدرا شيرازى 597
  • 6 ـ جواب سؤال براى توضيح شعر سيف اسفرنگ 598
  • 7 ـ مشاعره ميرداماد وشيخ بهائى
  • 8 ـ نامه به اعتماد الدولة ابو الحسن 601
  • 9 ـ نامه به حكيم شفائى 602
  • 10 ـ نامه به ملا عبد الله شوشترى 603
  • 11 ـ نامه ملا عبد الله به ميرداماد ونماز او بر جنازه ملّا عبد الله 604
  • 12 ـ نامه شيخ بهائى به ميرداماد 606
  • 13 ـ نامه ميرداماد به شيخ بهائى 607
  • 14 ـ نامه شاه عباس به شريف مكّه به إنشاء ميرداماد 608
  • 15 ـ مكتوب براى رفع محاصره بغداد به شاه عباس 612
  • 16 ـ نامه شاه عباس به مفتى خواندگار روم به إنشاء ميرداماد 613
  • 17 ـ نامه شاه عباس به سعد الدين معلّم خواندگار روم به إنشاء ميرداماد 615
  • 18 ـ نامه سعد معلّم سلطان مراد به شاه عبّاس 618
  • 19 ـ نامه شاه عباس به معلّم پادشاه روم ، مسوّده ميرداماد 620
  • 20 ـ نامه شاه عبّاس به معلّم پادشاه روم ، از روى نوشته ميرداماد 626
  • (10)
  • الإرشادات
  • اين مجموعه مشتمل است بر پنج عنوان كه ميرداماد در صورت ادعيه ومناجات در بيان حالات روحانى خويش يا تولّى وتبرّى قلبى يا سفارش ووصيّت به آشنايان ووارثان خود نوشته است ومى تواند براى ديگران مايه هدايت وارشاد در اين گونه بحث ها ومسائل باشد
  • اميد است كه نوادر وفوائد ديگر او كه در گوشه وكنار كتابخانه ها وكتابها پيدا شود نيز در بخش هاى دوم وسوم مصنفات ميرداماد به چاپ برسد به يارى خدا
  • 1 ـ الحرز الحارز 631
  • 2 ـ الخلسة 632
  • 3 ـ ترجمة الخلسة 633
  • 4 ـ الخلعيّة 634
  • 5 ـ التولّى والتّبرّى 363
  • 6 ـ الوصيّة 637