جامع الافكار وناقد الانظار - المقدمة

مجيد هاديزاده

جامع الافكار وناقد الانظار - المقدمة

المؤلف:

مجيد هاديزاده


الموضوع : العقائد والكلام
الناشر: مؤسسة انتشارات حكمت
المطبعة: نور حكمت
الطبعة: ١
الصفحات: ٥١٧

« به جاى » مقدّمه

« به جاى مقدّمه » ، عنوانى است كه راقم اين سطور بر پيشانى نوشته كم برگ وكم بارى كه هم اكنون فراروى خواننده ارجمند باز است ، نهاده است. بدون ترديد ، اين نوشته ، شايستگى نشستن بر اوراق پيشين كتاب حاضر را ندارد ؛ واز همين رو ، مصحّح خود را شرمسار خواننده فاضلى مى داند كه آنچه شايسته هديّت به پيشگاه اوست را ، بر اين برگهاى پريشان نخواهد يافت. تسلّى خاطر خود را ، امّا ، به ذكر اين نكته مى پردازم كه من بنده ، در جريان تصحيح اين اثر وبه سائقه ارادتى سابقه مند كه به زاده برومند نراق داشت ، سخنى چند جسته جسته پيرامن موضوعاتى كه مى توانست مقدّمه اين دفتر باشد ، فراهم آورده بود ؛ امّا تقدير إلهى را چنان يافت كه به رأى ناشر حكمت انديش اين اثر ، آنچه را كه در مدّت يك دو ساله اى ودر لابلاى ديگر كارهايش بعنوان درون مايه اين مقدّمه فرادست نهاده بود ، از دست بگذارد وبه سوئى نهد تا ـ اگر موافق تدبير من فتد تقدير ـ زمانى ديگر باز در اين مجموعه بنگرد وآن مسودّات را بازكاود وبيارى موفّق على الاطلاق وكارساز بنده نواز « نراقى نامه ؛ نگاهى به زيست نامه ، آثار وآراء حكيم نراق » را پيشكش دانشيان اين ملك دانش پرور كند. از مسائل مربوط به چاپ ونشر ـ كه هر اندازه صاحب اين قلم از آن بى اطّلاع است ، ناشر كاردان بدان خستو است ـ كه درگذريم ، حجّت متولّى طبع اين كتاب ، كلان بودن حجم آن وقطور شدن

٢١

ناصوابانه هر مجلّد است. زان پس ، همزمانى نشر اين اثر با برگزارى كنگره بزرگداشت نراقيّان ـ بعون الله وتوفيقه ـ نيز ، ديگر سخنى است كه مى توان با عنايت به آن وبا در نظر گرفتن اين كه آن كنگره در مجلّد ـ يا مجلّداتى ـ به معرّفى آن دو سلف وخلف نامور وديگر ناموران آن خاندان مكرّم خواهد پرداخت ، نشر آن دفتر در سرآغاز اين اثر را چندان ضرور ندانست. با اينهمه امّا ، بخشهائى از "نراقى نامه" كه يكسر به "جامع الأفكار" مربوط است ، اوراقى است كه راقم حاضر به عرضه آن در همين پيشنوشت اصرار داشت وتنها به صلاحديد ناشر ، آن بخش را نيز از اين مقدّمه حذف كرد تا آنچه بعنوان "مقدّمه جامع الأفكار" عرضه مى دارد ، تنها بر چهره سپيد پنج برگ بنشيند واز اين حجم فراتر نرود. وچنين شد كه "به جاى مقدّمه" به جاى "مقدّمه" نشست واين اعتذارنامه را فراهم ساخت. بهر روى فهرستواره آنچه اين بنده در بايست مقدّمه اين اثر ـ ونه به عنوان تك نگارى مستقلّى درباره نراقى ـ مى دانست ودر تنظيم آن كوشيده بود ، چنين است :

١ ـ به خردى بزرگ ، برخاسته از ديهى كوچك

( نگاهى كوتاه به زيست نامه حكيم نراق )

الف : زندگى نامه ؛

ب : تحصيلات واساتيد ؛

ج : آثار ؛

د : آراء وانديشه ها ؛

٢ ـ بستر آفرينش "جامع الافكار"

الف : "تجريد الاعتقاد / العقائد / الكلام" ، دبستان فاخرانديشگى كلام اماميّه ؛

ب : معرّفى گذراى ماهنامه تجريد ومجموعه گزارشها وپى نوشتهاى آن ؛

ج : مجمع البحار كلام عقلى إلهى : "جامع الأفكار وناقد الأنظار" ؛

٢٢

٣ ـ بر كناره آوردگاه انديشه ها

الف : حوزه زمانى پيدايش "جامع الأفكار" وويژگيهاى آن ؛

ب : انتساب آن به نراقى ؛

ج : درون مايه وسبك نگارش آن ؛

د : آثارى كه نراقى در خلق اين نقاوة السلف كلام إلهى بدون واسطه به آنها مراجعه كرده است ؛

ش : دستنوشتها وروش تصحيح ؛

امّا ـ آن چنان كه گذشت ـ ، از اين مجموعه ، خواننده عزيز اكنون تنها دو زيرعنوان « ج » و « ش » از اين آخرين بخش ـ يعنى « درون مايه وسبك نگارش جامع الأفكار » و « دستنوشتها وروش تصحيح » ـ را آنهم در صورت « كوتاه شده » ـ ودر نخستين مورد « سخت كوتاه شده » اش ـ را در مقابل خود خواهد داشت ؛ وتلخكامى راقم اين سطور را كه نتوانست آنچه را وظيفه خود مى دانست ، به انجام رساند ، والعذر عند كرام الناس مقبول.

درون مايه وسبك نگارش « جامع الأفكار وناقد الأنظار »

در اين جستار كوتاه ، راقم سر آن دارد تا به اختصار هرچه تمامتر از درون مايه وسبك نگارش اين كتاب سخن بازگويد. مى دانيم كه حكيم نراق در سراسر عمر پربار خود ، هيچ گاه به تدوين يك دوره مبسوط حكمت نپرداخت. هرچند سه رساله « اللمعات العرشية » و « الكلمات الوجيزة » و « اللمعة الإلهية » ى او تا حدودى تمامى مباحث فلسفه اسلامى را در بر دارد ، امّا اختصار اين هر سه كتاب چنان است كه نمى توان آن سه را نمايانگر كامل مباحث خود دانست. « أنيس الحكماء » هم ، هرچند در نظر مؤلّف از طرحواره اى فراگير برخوردار بوده است ، امّا او تنها به تدوين بخشى از امور عامّة وطبيعيات آن پرداخت وبا درگذشت آن بزرگمرد ، كتاب براى هميشه ناتمام ماند. « گزارش او بر إلهيات شفا » نيز ، هم ناتمام است وهم بيشتر در خور

٢٣

گشودن گره هاى معنائى متن تا تدوين حكمت. « قرّة العيون » نيز ، تك نگارى فشرده اى است از يكى از مهمترين مباحث فلسفه. در اين ميان ، تنها اثر نراقى كه هم كامل است وهم در نهايت بسط وبدور از ايجاز فراهم آمده ، « جامع الأفكار وناقد الأنظار » اوست كه هرچند تك نگارى است ، امّا از نظر سبك تدوين ـ آن چنان كه گذشت ـ در ميانه آثار نراقى فرد است وبى بديل. نراقى جامع الأفكار را به سال ١١٩٣ ه‍ ق يعنى آنگاه كه در اوج اقتدار علمى وتوان نويسندگى بود آفريد. هم از اين روست كه در اين تحقيق عظيم ، عالى ترين بخش حكمت إلهى ـ يعنى إلهيات بمعنى الأخص ـ را برگزيد تا به تفصيل پيرامن چونى آموزه هاى آن بينديشد وآنچه پيش از او فراهم آمده را بازكاود وسره از ناسره بازشناسد ومجمع البحار اين بخش از حكمت إلهى را سامان دهد. او ـ آن چنان كه خود در پيش نوشت كتاب مى آورد ـ دستمايه هاى خود در تدوين اين اثر را از مجموعه پى نوشتها ونگرش ها وبازنگرش هائى كه بوسيله پيشينيان وپسينيان بر گزارش كرامند قوشچى بر متن تجريد رفته است ، دست ياب كرد. اين دستمايه ها امّا ، بسى فراتر از اين مجموعه است ؛ از همين مجموعه ـ همچون حواشى خفرى ونگرش ها وبازنگرش هاى دوانى ودشتكى و ... ـ كه بگذريم ، گنجينه هائى سترگ از ميراث مكتوب حكمت پژوهان پيشين ـ همچون آثار فارابى وشيخ وبهمنيار وشيخ اشراق وخواجه طوس وميرداماد وصدر المتألّهين و ... ـ وآثار گرانسنگ كلام پژوهان ـ همچون دو گزارش مواقف ومقاصد وگزارش دوانى بر عقائد نسفى ـ ، سلسله آثارى است كه در بازشناسى مصادر حكيم نراق ، نمى توان آنها را ناديده انگاشت. از اين روست كه اثر حاضر ، بهترين ـ ويا تنها؟ ـ معرّف چهره حكمى حكيم نراق است. واگر همچون او كسى ، چنين كاوشى در سراسر مباحث اين علم مى نمود واين چنين به تفصيل به تدوين آن مى پرداخت ، مى توانيم گفت كه بدون ترديد آن اثر در جغرافياى انديشه واثرپردازى حكمت وحكمت پژوهى سخت جايگاه مى يافت وبر صدر مى نشست وقدر مى ديد ؛ ودريغ كه چنين نشد.

٢٤

بارى ؛ نراقى در اين مسأله ، نخست با تمهيد مقدّماتى به اثبات أصل وجود واجب مى پردازد وزان پس آنچه بر او سزاست وآنچه بر او روا نيست را در دو باب به تفصيل به بحث مى كشد. تذكار دو مطلب در اينجا خالى از فايدتى نيست :

الف : هرچند نحوه ورود او به پاره اى از اين مباحث ، يادآور برخى از آثار پيشينيان است ـ همچون بخش مقدّمات اثبات واجب كه يكسر خواننده را به ياد آنچه از قلم فخر رازى بر صفحات « المطالب العالية » نشسته است مى اندازد ـ ، امّا تفصيل وكنكاش اين اثر سخنى است كه به هيچ وجه سابقه اى در ميانه آثار متقدّمان ندارد. مقايسه بخشهائى از اين كتاب ـ همچون مبحث قدرت واجب واراده او ـ با آنچه در درازآهنگ ترين مجموعه هاى فلسفى وكلامى حوزه تمدّن اسلامى ـ همچون « الشفا » و « الحكمة المتعالية » و « المطالب العالية » و « شرح المقاصد » و « شرح المواقف » و ... ـ آمده است ، نشان از بى نظيرى اين كتاب در ميان تمامى آثارى كه به ارائه عمومى رسيده است ، دارد. من بنده ، گرچه به قلّت دانسته هاى خود در اين موضوع سخت آگاه است ومعترف ، امّا بجرأت اين اثر را در حيطه بسط در تحقيق وبازكاوى آنچه پيرامن مباحث نخست اين كتاب تدوين شده است ، بى نظير مى شمارد ؛ هم از اين روست كه زين پيش شناسائى چهره حكمى اين حكيم را به جستجو وبازرسى اين كتاب موقوف دانست.

ب : هرچند تفصيل وتحقيق پردامنه ، عنوانى است كه در كتاب حاضر سيرى نزولى دارد واز مباحث نيمه نخست كتاب به سوى ديگر بشدّت كاست وفرود دارد ، امّا مى توان باور داشت كه نه آن تفصيل زائيده حوصله قلم اوست ونه آن اختصار ـ در انجامين بخش كتاب ـ فراهم آمده از بى حوصلگى قلم او. چه ـ آن گونه كه او خود جاى جاى بدان اشارت مى كند ـ پيش زمينه هاى لازم براى تحقيق در مباحث نيمه دوّم كتاب ـ وبويژه مباحث انجامين آن ـ در نيمه نخست ، بتفصيل گذشته وبا احاطه بر آنچه پيش از هر مبحث ذكر شده است ، مى توان به بررسى كامل در آن مبحث دست يازيد.

٢٥

از اين گذشته ، آنچه نگارنده در مقام انكار آن نيست ، چشم پوشى مؤلّف در مباحث پايانى كتاب از نقل انديشه ها ونگرش در آنهاست ، واز اين سويه آنچه در دو نيمه دوّم وأوّل كتاب آمده است ، با هم سازگار نمى نمايد. اين نكته را نيز مى توان معلول عواملى چند دانست كه در بستر تاريخى آفرينش اين اثر ، بر آن تأثير گذارده اند. نا امنى پديد آمده از فوت سلطان عصر ، بيمارى عمومى ، هجرت از وطن مألوف ، دورى از احبّه واولاد ، و ... ـ كه مصنّف خود در خاتمه به تلخى از آن ياد مى كند ـ ، مجموعه عواملى است كه بدون ترديد در اين سير به سوى اختصار مؤثّر بوده اند وكارگر.

ديدگاههاى نراقى نيز ـ كه در لابلاى اوراق اين كتاب نموده شده است ـ ، سخت شايسته بررسى وبازكاوى است ، واگر صاحب همّتى رسالتى در باب "فضاى ذهنى وآموزه هاى اساسى حكمت در انديشه حكيم نراق (١)" فراهم آورد در شناخت او هم مفيد است وهم كارگشا.

در يكى دو محور عمده ، مى توان چنين گفت كه چهره نراقى از چهره حكيمى كه در سلك حكيمان نحله حكمت متعاليه وصدرائيان منخرط است ، سخت فاصله دارد. او بمبانى حكمت مشّاء وحتّى حكمت يمانى حضرت مير ، دلبستگى بيشترى دارد تا بناى رفيع حكمت متعاليه ودست آورد عظيم المنزله صدر فلاسفه إلهى ايران. پاى بندى او به آموزه هائى همچون مبانى حدوث دهرى ـ كه در ميانه اثر حاضر ، رساله اى مبسوط در تأييد وتسجيل آن پرداخت ـ ونحوه يادكرد او از بزرگانى همچون شيخ الرئيس وميرداماد با عناوينى فاخر از سوئى وصدر المتألّهين ـ گاه با عنوان « بعض الفضلاء » وگاه با عنوان « العارف الشيرازى » و ... ـ از سوئى ديگر ، واينكه در تمامى اين كتاب حتّى يك بار نامى از آثار اين فرزانه عظيم إلهى

__________________

(١) عنوان مقالتى است از "نراقى نامه" كه زين پيش بدان اشارتى داشتم. اگر روزى توفيق رفيق شد واراده حضرت حقّ ـ جلّ وعلا ـ بر طبع آن قرار گرفت ، آنچه در اين زمينه دست ياب كرده ام را به محضر اعلاى حكمت پژوهان اين ديار تقديم خواهم نمود.

٢٦

نرفته است (١) سخت درخور توجّه است. نقدهاى لطيف او بر پاره اى از آراء عارفانه اى كه به آموزه هاى حكمت صدرائى راه يافته است ـ همچون مبانى وحدت وجود ـ نيز خواندنى است وكاويدنى. اين نقدها ـ وبل كنايه ها ـ چنان است كه يادآور ديدگاه عالمانى است كه فلسفه را يكسر استدلالى وپيراسته از لطائف ذوقى وعرفانى ميخواستند ؛ وهم از اين روست كه نراقى در مقابل اين آموزه ها به گونه اى كه بوئى از استهزاء علمى هم از آن به مشام مى رسد ، عقل خود وامثال خود را قاصر از درك آن مى نماياند وبه سرعت از آن مى گذرد ، آن چنان كه گوئى بررسى اين آراء را از حوزه حكمت وحكمت پژوهى خارج مى شمارد. برخورد او با تمامى آنچه از دستگاه إلهيّات ويژه خانقاهيان نقل مى كند ، يكسره اين چنين است.

بررسى ديدگاه هاى او در اين كتاب را ، مجالى واسع در خور است تا به تفصيل چهره حكيم نراق از لابلاى آن رخ نمايد ؛ واين نعمتى است كه اين بنده در اين مقدّمه خرد از آن سخت محروم است ـ لعلّ الله يحدث بعد ذلك أمرا ـ.

دست نوشت ها وروش تصحيح

از اين كتاب ـ كه به تعبير رساى حضرت شيخ آقا بزرگ تهرانى : « لم يوجد له نظير في الباب » (٢) ـ نمى توان دست نوشتهاى متعدّدى دست ياب كرد. جز از آنكه از عمر اين كتاب كمتر از دويست وسى سال مى گذرد ـ واز همين رو نمى توان آن را در شمار آثار كهن بر شمرد ـ ، از سوئى اختفاى چهره حكمى حكيم نراق ـ كه حكيمى فقيه بود ، نه چون پور نامدارش كه فقيهى حكيم بود ـ وناشناس ماندن اين چهره از او ـ كه تأليف كتاب در يكى از قراى تابع كاشان در عصر نا أمنى و

__________________

(١) مى توان اين امر را زائيده آن دانست كه هنوز سلسله حكيم بيدآبادى وشاگرد توانمندش مولى على نورى ـ كه فلسفه صدرائى را بر جايگاه سزايش نشاند ـ ظهور نكرده بود ودر فضاى عمومى آن عصر وبه نزد همه حكيمان آن روزگار ، صدرا چنين منزلتى داشته است. امّا آيا نراقى خود به مطالعه وكنكاش در آثار صدرا نپرداخته بود؟ ، وآيا خود به منزلت او در حوزه فرهنگ فلسفى وسنت فلسفه إلهى آشنا نبود؟.

(٢) بنگريد : الذريعة ج ٥ ص ٤١.

٢٧

مصائب هم بر آن افزود ـ ، واز سوئى ديگر كلان بودن حجم اثر ، باعث آن شد تا دستنوشتهاى متعدّدى از اين اثر صورت نبندد.

اين بنده ، بجز از دست نوشت اصل مصنّف ـ كه در كتابخانه شخصى يكى از اخلاف أو نگهدارى مى شود (١) ـ از وجود سه دستنوشت ديگر اين كتاب سراغ گرفته است (٢) :

الف : نسخه محفوظ در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران.

ب : نسخه محفوظ در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى.

ج : نسخه محفوظ در كتابخانه انجمن آثار ملّى كاشان.

در تصحيح حاضر ، مصحّح تصوير دو دستنوشت نخستين را به عنوان نسخه اصلى ونسخه كمكى بدست داشته است ودر تنظيم متن ، از آن دو سود جسته است. تفصيل معرّفى اين دو نسخه بشرح زير است :

الف : نسخه كتابخانه مركزى ومركز اسناد دانشگاه تهران ، مجموعه اهدائى مشكاة ؛ با شماره (٢٦٦) (٣).

اين دستنوشت ، نسخه اى است نفيس وارزشمند كه بوسيله « محمّد بن طالب طاهرآبادى » ـ كه در شمار شاگردان مؤلّف بوده است ـ « با نظر مؤلّف واز روى

__________________

(١) گوئى پس از درگذشت مالك فاضل اين كتابخانه ، مجموعه دست نوشتهاى حكيم نراق بهمراه ديگر آثار موجود در اين كتابخانه بفروش رسيده است. هرچند راقم اين سطور تنها ناقل سخنى است كه شنيده است واز خطا وصواب آن بى اطّلاع است ، امّا اگر چنين باشد بايد افزود كه هم اكنون از سرنوشت دستنوشت مصنّف بى خبريم.

(٢) بنگريد : « فهرست تفصيلى مصنّفات محقّق نراقى وراهنماى نسخه هاى خطّى آنها » ، در مقدّمه شرح إلهيات شفا از همو ص ٣٤. بيفزايم كه آن گونه كه از نمايه هاى پاره اى از كتابخانه ها ومجموعه ها ـ همچون نمايه كتابخانه آستان قدس رضوى ، كتابخانه مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى ، كتابخانه مرحوم آيت الله العظمى گلپايگانى ، كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ، كتابخانه مركزى دانشگاه تهران ، كتابخانه دانشكده ادبيّات وعلوم انسانى دانشگاه تهران ، كتابخانه هاى مدارس سليمان خان وميرزا جعفر ونوّاب مشهد ، آخوند غرب همدان ، خاتم الأنبياء بابل ، نمازى خوى ، كتابخانه فرهنگ مشهد ، جمعيّت نشر فرهنگ رشت ومجموعه نخجوانى تبريز ـ ظاهر است ، تا كنون دستنوشت ديگرى از اين كتاب شناسائى نشده است.

(٣) بنگريد : فهرست كتب اهدائى مشكاة به دانشگاه تهران ج ٣ ص ٢١٩.

٢٨

نسخه اصل مصنّف ، استنساخ گرديده » (١) است.

از آنجا كه هيچ واسطه اى ميان اين دستنوشت ونسخه اصل كتاب نبوده است واستنساخ آن تنها يازده ماه پس از اتمام كتاب ـ وآن گونه كه گذشت زير نظر مؤلّف ـ صورت پذيرفته است ، مصحّح ، اين نسخه را بعنوان نسخه اصل بدست داشته است.

مشخّصات نسخه :

رونويسگر : محمّد بن طالب طاهرآبادى.

تاريخ اتمام كتابت : ١٧ محرّم الحرام سال ١١٩٤ ه‍. ق.

خط : نستعليق ساده تحريرى.

تعداد صفحات : ٢٤٧ برگ / ٤٩٤ صفحه.

تعداد سطور در هر صفحه : ٢٩ سطر.

بلاغ : ندارد.

اين نسخه را ، با عنايت به محلّ نگاهدارى آن « د » خوانده ام ودر علائم صفحه گردان مندرج در متن با علامت / ...D / نشان داده ام. كلمه اصل در پانويس پاره اى از صفحات ـ در اين باره ، پس از اين توضيحى خواهم داشت ـ نيز اشاره به همين دستنوشت است.

ب : نسخه كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ؛ با شماره ٤٤٨٩ (٢).

رونويسگر : محمّد شفيع بن فضل الله.

تاريخ اتمام كتابت : ٢ ربيع الثاني ١٢١١ ه‍. ق.

خط : مختلف ، در بيشتر مواضع نستعليق شكسته.

تعداد صفحات : ٢٤٤ برگ / ٤٨٨ صفحه.

تعداد سطور در هر صفحه : مختلف ، از ٢٥ تا ٢٧ سطر.

__________________

(١) بنگريد : فهرست تفصيلى مصنّفات نراقى وراهنماى نسخه هاى خطّى آنها ص ٣٧.

(٢) بنگريد : فهرست كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ، ج ١٢ ص ١٦٦.

٢٩

بلاغ : ندارد.

اين نسخه را نيز با عنايت به محلّ نگاهدارى آن « م » خوانده ام ودر علائم صفحه گردان مندرج در متن با علامت / ...M / نشان داده ام.

راقم اين سطور در جريان تصحيح متن ، نخست به ضبط تمامى ديگرسانيهاى دو دستنوشت در پاورقى اوراق پرداخت ؛ امّا چون دريافت كه اين ديگرسانيها بحاصل آمده از ضبطهاى ناصواب رونويسگر نسخه « م » است ـ واز اين رو نمودن اين اختلافات تنها وتنها صورت نسخه « م » را در پاورقى صفحات به نمايش در مى آورد ، كه هيچ فايدتى بر آن متصوّر نبود (١) ـ ، از ضبط آن بدلها دست كشيد وتنها در مواضعى كه ضبط نسخه « م » را راجح مى شمرد ودر قرائت مختار خود مى نهاد ، ضبط نسخه « د » را در پاورقى با علامت « الأصل : ... » نشان داد. بيفزايم كه اين بنده ، به دو سبب اين روش را در جريان ارائه حاضر ، « روش مناسب تصحيح » تشخيص داد :

الف : نخست ، وجود دستنوشت اصيل « د » كه جز در مواردى اندك ـ كه در پاى صفحات نموده شده است ـ نسخه اى است صحيح وضبطهاى آن يكسره پيراسته است ودرست ؛ و

ب : دو ديگر ، عنايت به ديرپاى نبودن متن. از اين رو اختلافات نسخ را به اختلاف در حوزه هاى زبانى / فرهنگى ـ كه در پاره اى از نسخ كهن به چشم مى آيد ـ نمى توان حمل نمود.

در جريان بازنمودن مصادر متن نيز ، اين بنده ، نخست به نمودن پاره اى از مآخذى كه موادّ مندرج در متن را در آن مى توان دست ياب كرد ، پرداخت واين روش را در يك صد صفحه نخست كتاب بكار برد ؛ امّا از آنجا كه عمده ترين مآخذ

__________________

(١) پرواضح است كه در پاره اى از دست نوشت ها ـ همچون دو دست نوشتى كه اعظم عارفان اسلام از اثر سترگ خويش « الفتوحات المكّية » ـ پرداخت نمودن جزئيات اختلافات ـ حتّى در جزئى ترين صور ـ نشان دادنى است وياد كردنى ؛ امّا به باور اين بنده ، « روش مناسب براى تصحيح » متن حاضر ، چنين ضبطهائى را بر نمى تابد.

٣٠

نراقى ، يعنى زنجيره پى نوشتهاى گزارش قوشچى بر تجريد طوسى ـ كه سخت ناظر بر يكديگرند ـ وپاره اى از ديگر مآخذ درجه دوّم او ـ همچون نگاشته هاى متناظر دوانى ودشتكى ـ تا كنون ارائه نشده اند ، از اين روش دست كشيد وبه نمودن مآخذ اقوالى كه مؤلّف به نام آن مآخذ اشارت كرده است ، بسنده نمود. پرواضح است كه سخنانى كه به "بعض المشاهير" يا "بعض الفضلاء" يا "بعض ..." منسوب شده ـ ودر اين متن بيش از دويست مرتبه بكار رفته است ـ را ، تنها در صورتى مى توان مأخذيابى كرد كه دست كم اين سلسله از گزارشها وپى نوشتهاى تجريد به طبع رسيده باشد.

* * *

ودر پايان اين مقدّمه خرد ، سخنى نمى ماند جز ستايش پروردگار توانا كه ره نمود ودست گيرى كرد وتوفيق آغاز داد وخود به پايان برد ؛ فله الحمد ، ثمّ له الحمد ، ثمّ له الحمد.

سپاسداشت از دوست فاضلم آقاى حامد ناجى اصفهانى كه اين متن را به مصحّح معرّفى كرد ومسئولان حكمت انديش « انتشارات حكمت » كه در طبع اين اثر كوشيدند نيز ، بر اين بنده فرض است ؛ وفّقهم الله لما يحبّ ويرضى.

وسخن آخر هديّت اين تصحيح ناچيز است به پيشگاه مادر وارسته ام ، كه در تربيت اين فرزند خرد سخت رنج برده است ، وهنوز هم ؛ أمدّ الله في ظلالها وجعلني عن كلّ مكروه فداها.

وسلام بر پيامبر ما وخاندان پاكيزه اش.

مجيد هادى زاده

٢٠ / ٧ / ١٣٨٠ ـ ٢٥ / ٨ / ١٤٢٢

٣١